تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 35 از 42 اولاول ... 25313233343536373839 ... آخرآخر
نمايش نتايج 341 به 350 از 411

نام تاپيک: Warriors Orochi

  1. #341
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    هاتوری هانزو (در ژاپنی: 服部半蔵) (تولد:۱۵۴۲- وفات:۱۵۹۶)، را شاید بتوان پرآوازه‌ترین شمشیرساز و استاد هنرهای رزمی ژاپنی تا به امروز نامید. از زندگی وی داستان‌های زیادی روایت شده‌است که بیشتر مبنایی تخیلی دارند، در این داستان‌های حماسی وی رییس گروه بسیار معروفی از نینجاهای ژاپنی بوده که برای مردم فقیر می‌جنگیدند.





    زندگی هاتوری هانزو

    هاتوری هانزو پسر هاتوری یاسوناگا از سامورایی های خاندان ماتسودایرا (که بعدها به توکوگاوا تغییرنام دادند) در حوالی ۱۵۴۲ در استان میکاوا Mikawa در یک خانوادۀ نینجا در دهکدۀ کوهستانی ایگا متولد شد. لقبش هانزوی اهریمن بود. او در پی رشد نفوذ سیاسی خاندان هاتوری تلاش ها و جنگ های زیادی از جمله نبرد آنه گاوا و نبرد میکاتاگاهارا کرد و درنتیجه به مقام جونین یا سردستۀ اصلی نینجاها در طایفۀ هاتوری رسید - طایفه ای که همراه با خانواده های فوجی بایاشی (fujibayashi)و موموچی (momochi)به یکی از خانواده های مهم در مکتب نینجوتسوی «ایگا ریو نینپو» تبدیل شد. او رهبری قدرتمند، تدبیرگر جنگی بسیار زیرک و همچنین در هنر جنگ با نیزه (yarijutsu) استادی بی بدیل بود. زمانی که ایاسو توکوگاوا دولت نظامی خود را در ادو (edo) یا همان توکیوی امروزی برقرار کرد او به فرماندهی محافظین مخصوص و نینجاهای دستگاه حکومت شوگونی توکوگاوا منصوب شد. در تاریخ ژاپن، هاتوری را بیشتر به علت کمک و وقف کردن خود و نینجاهای تحت اختیارش به شوگون ایاسو توکوگاوا، به وجود آورندۀ حکومت نظامی شوگونی توکوگاوا که ژاپن را بین سال‌های ۱۶۰۳ تا ۱۸۶۷ اداره کرد، می‌شناسند. او یک نینجای فوق العاده ماهر و طراح بی نظیر استراتژی های جاسوسی و ضد اطلاعات و هنرهای باستانی رزمی نینجوتسو بود. همچنین در کوه‌های منطقۀ ایگا (Iga) مراکز تمرینی بزرگی برای آموزش مهارت‌های سری نینجوتسو برپا کرد. در حقیقت هاتوری هانزو مغز متفکر تاکتیک‌های جاسوسی شوگون و در خفا مشاور نظامی ارشد او بود. در بحبوحۀ جنگ داخلی ابتدای قرن شانزدهم ژاپن که یکی از مهمترین و پیچیده ترین دوره های تاریخ ژاپنی‌هاست هزاران نینجا در هر دو منطقۀ کوهستانی کوگا و ایگا وجود داشتند. بواسطۀ ارتباطات خویشاوندی و منافع ناحیه‌ای، ائتلافی میان این نینجاها شکل گرفت. از سالها قبل نینجاها طی دوران پر از ستم و تعقیب سال های پایانی عصر موروماچی (muromachi) به طور عمده توسط دایمیوها(daimyo) (اربابان زمیندار و روسای قبایل) به خدمت گرفته شده بودند. این رویه در سراسر کشور رواج یافت. در اصل بعد از اینکه دهکده های کوگا وایگا حدود بیست سال قبل از آن توسط اودا نوبوناگا (oda nobunaga) یکی از اربابان جنگی پر قدرت آن زمان فتح شده بود نینجاهای زیادی بودند که می خواستند زیر نظر یک دایمیوی قدرتمند و پرنفوذ فعالیت داشته باشند. هاتوری هانزو (hattori hanzo) یکی از ستون های اصلی حکومت توکوگاوا ایاسو (tokugawa ieyasu) طی دوران جنگهای داخلی بود که هنوز در توکیو از او یاد می‌شود و مقبره اش از دیدنیهای تاریخی و پراحترام این شهر است. ایاسو توکوگاوا هانزو را در مقر حکومتش در دروازه عقبی قلعه ادو به کار گرفت. مقر حکومت درگوشۀ سمت راست جاده‌ای که به یاماناشی (yamanashi) ختم می‌شد قرار داشت. او هانزو را به عنوان محافظ دروازه منصوب کرد. هرچند که دیگر اثری از دروازۀ ذکر شده وجود ندارد ولی امروزه ناحیه‌ای که دروازه در آن قرار داشت هانزومون (hanzomon) یا دروازۀ هانزو نامیده می‌شود. بعد از آنکه دولت ادو (edo) مستحکم و قوی شد دیگر نیازی به ادامۀدست به دست شدن میراث نینجاهای جنگی و آموزش مهارت ها به صورت ویژه و موروثی نبود و این هنر جنگی-جاسوسی مخوف و پیچیده به تدریج با تولد هر نسل جدید محو و محوتر شد. هنر نینجوتسو که در سرزمین کوهستانی سوزوکا شامل دهکده های ایگا و کوگا متولد شده و طی جنگ های داخلی توسعه یافته بود در دوره صلح ادو (edo) تا روزگار حاضر کمرنگ تر و منزوی تر شده ولی همچنان توسط آخرین اساتید معتبر و خانواده های قدیمی وارث و حامی این هنر سری حفظ شده و به افراد واجد شرایط آموزش داده می شود.



    کاخ سلطنتی هانزو مون

    مرگ

    هاتوری هانزو افتخارات جنگی بسیاری دارد ولی مرگ خود را به دلیل یک حقه نینجا ملاقات کرد! او به وسیله شوگان برای نابودی فوما کاینین، یک گروه دریایی نینجا به رهبری فوما کوتارو نینجای قدرتمند و نامدار طایفۀ فوما، فرستاده شده بود. گروه به فرماندهی هاتوری آنها را پیدا کرد و آنها را به شلیک توپ‌های سنگین بست، در همین حال آنها مشاهده کردند که یکی از قایق‌های صدمه دیده در حال آمدن به طرف آنهاست. هاتوری هانزو که می‌دانست کلک آتش گرفته می‌تواند باعث شعله ور شدن کشتی آنها شود، دستور به عقب نشینی داد. اما چیزی که او متوجه نشده بود این بود که افراد فوما کاینین به زیر کشتی آنها رفته بودند و پروانه‌ها را از کار انداخته بودند. در نتیجه این امر کشتی قادر به حرکت نبود و بنابراین افراد از ترس خود به درون آب پریدند، و آنجا بود که متوجه شدند کله منطقه آغشته به نفت است. اما این بسیار دیر بود، نفت مشتعل شد و همۀ نینجاهای گروه هاتوری هانزو که خود هانزو نیز در میان آنها بود، در شعله‌های آتش سوختند ! البته این یکی از چند روایت دربارۀ مرگ هاتوری هانزو ست و همچنان چگونگی مرگ او عمداً یا به علت کمبود اسناد تاریخی در هاله ای از ابهام قرار دارد ...




    میراث

    او در کار با یاری (نیزه) بسیار ماهر بود و امروزه نیزۀ او در معبد ساینن جی ژاپن نگه داری می‌شود. علاوه بر مهارت‌ها و رهبری او که باعث زنده ماندن نام او شده‌است، نباید این نکته را که او به سیستم حکومتی نیز نزدیک بوده و توسط تاریخ نویسان نیز نامش ثبت شده، را نادیده بگیریم. و امروز شمشیرهای هانزو به عنوان میراث نینجاهای خاندان هاتوری باقی مانده‌است. در ژاپن موزهٔ مخصوصی برای شمشیرهای هاتوری وجود دارد که از خانوادهٔ او به جا مانده است. تکیه کلام هانزو این بوده‌است : می دانم یک اعجوبۀ یاغی هستم اما هرگز دوست نداشتم کارم به اینجا بکشد...

    هاتوری هانزو در سینما و کارتون

    تاکنون از نام هاتوری هانزو در بیش از ۱۰۰ فیلم و انیمیشن استفاده شده‌است که معروف‌ترین آن نقش «هاتوری هانزو» رستوران دار شمشیر ساز و گوشه نشینی است که در قسمت اول دو فیلم معروف بیل را بکش «Kill Bill» ساخته کوئنتین تارانتینو، در شهر یوکوهاما ژاپن زندگی می‌کند، نقش وی توسط بازیگر مشهور ژاپنی [سونی چیبا] بازی شده‌است

  2. #342
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    شینسنگومی نام گروهی از سامورایی‏های رونین یا بی ارباب بود که به دستور شوگون توکوگاوا ایموچی و توسط خاندان آیزو در کیوتو پایتخت آن زمان ژاپن ، مسئولیت پلیس و تأمین امنیت را برعهده گرفته بودند. مدت زیادی از تشکیل این گروه نمی‏گذشت که درگیر مسائل جنگ بوشین و انقلاب مِیجی شد. انقلاب مِیجی نقطه‏ی عطفی بود برای تاریخ ژاپن چرا که ژاپن طی یک دهه از یک کشور قرون وسطایی به یکی از قدرتهایی منطقه تبدیل شد و اکثر تاریخ نویسان و دانشمندان علت این پیشرفت را قیام ملت بر علیه حکومت خودکامه‏ی توکوگاوا می‏دانند. اما زمانی که به تاریخ به شکل دقیق نگاه کنیم درمی‏یابیم که در پشت پرده‏ی این انقلاب واقعیت‏های نسبتاً تلخی برای مردم ژاپن وجود دارد که چطور به دست بازیگردان‏های سیاسی به بازی گرفته شده بودند.
    در این نوشتار حقیر به بیان حوادث و اتفاقات آن دوران پیرامون گروه شینسنگومی و انقلاب مِیجی همچنین نکات مثبت و منفی این انقلاب پرداخته‏ام. اینکه چرا این انقلاب را با روایت سرگذشت شینسنگومی بیان می‏کنم این است که این گروه نقش پر رنگی در آن دوران داشت و می‏توان گفت این انقلاب بی نام شینسنگومی در باور شرق شناسان شناخته شده نیست. شینسنگومی از وزنه‏های سنگین جناح توکوگاوا به شمار می‏رفت.
    منابعی که در آنها برای این نوشتار استفاده کردم ویکیپدیا و سامورایی ویکی بود و مشکلی که در اینجا گاهی دامنگیر حقیر می‏شد این بود که مطالب در منابع انگلیسی با منابع ژاپنی در برخی از موارد متفاوت بود به عنوان مثال در جنگ اوئِنو طبق مطالب انگلیسی ویکیپدیا جناح ساتچو شکست سختی خوردند و نیروهای شوگیتای پیروز شدند اما در حقیقت ساتچو پیروز این نبرد بوده است.

    تأسیس:

    درتاریخ 26 مارس سال 1863 توکوگاوا شوگون در کیوتو گروهی را به نام روشیگومی راه اندازی کرد شامل 234 نفر از افراد سامورایی. روشیگومی به سه جناح تقسیم می‏شد که رهبران این سه جناح سامورایی‏هایی به نام کوندو ایسامی ، سِریزاوا کامو و تونوئوچی یوشیو بودند. البته از مؤسسین این گروه نیمی نیشیکی نیز بود که در جناح سِریزاوا کامو فعالیت می‏کرد. مدتی بعد تونوئوچی یوشیو توسط کوندو ایسامی به قتل رسید. این عمل با موافقت سِریزاوا انجام شده بود.

    اکثر سامورایی‏های رده بالای روشیگومی از شهر اِدو(توکیوی امروزی) به کیوتو آمده بودند و در معبد میبو ساکن شدند در ابتدا چندان شهرتی در شهر نداشتند اما بعد از تحت حمایت قرار گرفتن مستقیم توسط خاندان آیزو کم‏کم کنترل شهر را به دست گرفتند. این گروه دارای پرچم خاص و لباس خاصی شدند. بر روی پرچم این گروه کلمه‏ای نوشته شده بود که ترجمه‏ی انگلیسی آن می‏شود Sincerity و اولین کلمه‏ای که در ترجمه‏ی فارسی آن دیده می‏شود کلمه‏ی است به نام اخلاص.

    این گروه از معدود سامورایی‏هایی بودند که لباس و یونیفورم مخصوصی به رنگ آبی روشن داشتند. لباس این گروه توسط سِریزاوا کامو طراحی شده بود. از ویژگیهای این لباس طرح رنگ آن می‏باشد که به دلیل درخشندگی و روشنایی زیاد (برخلاف سایر جنگجوهای سامورایی که لباس تیره می‏پوشیدند) کاملاً قابل تمایز بود.

    روشیگومی پس از انجام وظایف و نشان دادن قدرت بالای جنگجویان خود، بالاخره در تاریخ 18 آگوست 1863 به شینسنگومی تغییر نام داد که به معنای «گروه منتخب جدید» است. بعد از مدتی بین کوندو ایسامی و سِریزاوا رقابتی بر سر رهبری گروه در گرفت. کوندو ایسامی فردی را به نام هیجیکاتا توشیزو معاون خود قرار داد و توانست اولین ضربه را به سِریزاوا بزند به این ترتیب که معاون سِریزاوا یعنی نیمی نیشیکی را در حال اخاذی برای مصرف در فاحشه خانه، دستگیر کردند و طبق قوانین مجبور به انجام هاراکیری در اوایل ماه سپتامبر سال 1863 شد. البته نیمی نیشیکی مشکوک به همکاری با قبیله‏ی چوشو که شورشی به حساب می‏آمدند نیز بود. او در هنگام مرگ 27 سال سن داشت. رفتارهای خشونت آمیز سِریزاوا که باعث لکه دار شدن شهرت شینسنگومی بود، نیز باعث شد تا راه برای به قدرت رسیدن کوندو هموار شود. بالاخره حوادث به گوش ارباب قبیله‏ی آیزو رسید و دستور قتل سِریزاوا کامو صادر شد و در تاریخ 16 یا 18 سپتامبر سال 1863 سِریزاوا کامو توسط افراد کوندو ایسامی به قتل رسید. افراد مشارکت کننده در این ترور عبارت بودند از: هیجیکاتا توشیزو ، اُکیتا سوجی ، یامانامی کیسکه ، هارادا سانوسکه و اینوئه گِنزابورو . کوندو و افرادش قبر وی را در همان معبد قرار دادند.

    حوادث سیاسی در زمان تأسیس شینسنگومی
    در آن زمان ژاپن در دوره‏ی زمانی اِدو به سر می‏برد و دوران حکمرانی شوگون‏ها از سال 1192 تا 1868 ادامه داشت. مقام شوگون مشابه مقام رئیس جمهور یا نخست وزیر می‏باشد که تحت نظر امپراطور یا پادشاه فعالیت می‏کنند. البته در ژاپن قدرت شوگون‏ها بسیار فراتر از مقام‏های مذکور بود و بیشتر در مسائل کشور را با قدرت نظامی اداره می‏کردند. به سال‌های آخر حکومت شوگون‌سالاری توکوگاوا باکوماتسو گفته می‌شود. در دوره‏ی اِدو سیاست ساکوکو اجرا می‏شد که به معنی کشور بسته یا در ترجمه واژه‌به‌واژه به معنای کشور در زنجیر یا با ارفاق بسیار «سیاست درهای بسته»گفته می‏شود. ساکوکو سیاستی بود که در ژاپن در دوره اِدو از سوی استبداد نظامی توکوگاوا اعمال می‌شد و هدف آن محدود و ممنوع کردن ارتباط و تجارت مردمان کشور ژاپن با اتباع خارجی بود. ورود خارجی‌ها و خروج ژاپنی‌ها می‌توانست مجازات مرگ را در پی داشته باشد. با این حال ساکوکو به معنی انزوای مطلق ژاپن نبود. اطلاعات مورد نیاز از طریق پادشاهی ریوکیو و دودمان جوسان به کشور وارد می‌شد. از لحاظ اقتصادی نیز علاوه بر دو منبع ذکر شده، ژاپن در جزیره مصنوعی دجیما واقع در ناگاساکی با هلند، در همان استان ناگاساکی با چین و کره و در هوکایدو با مردم آینو داد و ستد داشت.
    ویژگی دوران باکوماتسو اتفاق‌های مهمی بود که بین سال‌های ۱۸۵۳ و ۱۸۶۷ روی داد و به ساکوکو در ژاپن پایان داد. یکی از مهم‌ترین این رویدادها ورود کشتی‌های جنگی آمریکا به خلیج اِدو بود. هنگامی که در جولای سال ۱۸۵۳، دریادار متیو پِری با چهار کشتی جنگی سیاه وارد خلیج اِدو شد، نظام سیاسی شوگون دچار آشفتگی شد. ناخدا پری به صورت کامل آماده بود تا در صورت شکست مذاکرات، دست به حمله نظامی بزند و تهدید کرده بود که اگر ژاپنی‌ها از آغاز گفتگوها سرباز زنند، به سوی‌شان آتش خواهد گشود. او برای نمایش قدرت نظامی خود چندین ساختمان را در اطراف لنگرگاه مورد هدف قرار داد که وحشتی تاریخی برای مردم به وجود آورد به طوری که تا سالها از خاطره مردم پاک نشد. ژاپنی‌ها مجبور شدند به او اجازه ورود به ساحل داده و نامه رئیس‌جمهور آمریکا را که حاوی دستورهایی برای امضای یک معادله تجاری بود، وصول کنند. پِری به چین رفت و در بازگشت دوباره به ژاپن با هفت کشتی جنگی پاسخ مطلوب خود را دریافت کرد و عهدنامه کاناگاوا امضا شد. پس از باز شدن درهای ژاپن به روی غرب شوگون با سایر کشورها روابط دیپلوماتیک برقرار کرد و کشورهای غربی از جمله آمریکا، انگلیس، هلند، فرانسه، آلمان و ایتالیا و .. در ژاپن جهت امور کنسولی نماینده فرستادند و همچنین شوگون از مستشارهای نظامی و اقتصادی این کشورها برای توسعه کشور دعوت کرد. بیشترین کشوری که در آموزش نیروهای نظامی فعالیت داشت فرانسه بود.

    رواج فرهنگ سون‏نو‏جوی به معنی حرمت‌گزاری به امپراطور، اخراج اجنبی‏ها. نوعی فلسفه سیاسی و جنبش اجتماعی برخاسته از آئین کنفوسیوسی بود که به شکل شعار سیاسی در دهه‏ی ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ رایج شد.
    در دوران باکوماتسو امپراطور ژاپن فردی بود به نام اوساهیتو که به امپراطور کومه‏ای مشهور بود همچنین شوگون ایموچی بر مسند قدرت تکیه زده بود. امپراطور کومه‏ای با حضور خارجی‏ها در کشور مخالف بود و به همین خاطر فرمان اخراج اجنبی‌ها را صادر کرد. با توجه به شرایط بعد از قرن‏ها فرصت برای ایفای نقش فعال توسط امپراطور در مسائل مربوط به دولت بوجود آمد و امپراطور در مقابله با قراردادهای بسته شدن با خارجیان به مداخله در حکومت شوگون وارد شد. او در تاریخ ۱۱ مارس ۱۸۶۳ این فرمان را صادر کرد و آخرین مهلت برای اجرای فرمان را دو ماه یعنی ۱۱ مِی ۱۸۶۳ قرار داد. شوگون به هیچ وجه قصد و علاقه‌ای برای اجرای این دستور نداشت و در زمان پایان اولتیماتوم شوگون برای اخراج غربی‏ها هیچ حرکتی انجام نداد. تحت تأثیر این فرمان حملاتی بر علیه حکومت شوگون‏ها و همچنین در برابر خارجی‏ها در ژاپن انجام شد. از معروف‌ترین این حملات شلیک به کشتی‏های خارجی در تنگه شیمونوسکی درقلمروی چوشو به محض پایان موعد مقرر بود. بسیج سامورایی‌های رونین، برای ترور مقامات دولتی و غربی، قتل تاجر انگلیسی چارلز لِنوکس ریچاردسون در حادثه ناماموگی به عنوان نتایجی از این فرمان به شمار می‏آید. دولت توکوگاوا به پرداخت غرامت یک صد هزار پوند استرلینگ برای مرگ ریچاردسون ملزم شد.
    در اوج جنبش ضدخارجی، در پاسخ به حمله به کشتی‏ها در تنگه شیمونوسکی کشورهای غربی بمباران شیمونوسکی را انجام دادند. به سبب قتل چارلز لِنوکس ریچاردسون پرداخت غرامت جنگ سنگینی از ساتسوما مطالبه شد و یک اسکادران از کشتی‏های نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا برای مرعوب کردن دایمیو و وادار کردن او به پرداخت این غرامت به بندر ساتسوما در کاگوشیما رفت. در پاسخ به این حرکت دایمیو بطرف کشتی‌ها از ساحل شلیک کرد و کشتی‌های بریتانیایی را به آتش کشید. این کشتی‌ها هم در حمله‌ای تلافی‌جویانه شروع به بمباران کاگوشیما کردند.
    این حوادث، منجر به تضعیف بیشتر حکومت شوگون‌ شد. این حکومت بیش از حد ناتوان و سازش پذیر در روابط با قدرت‏های غربی به نظر می‌رسید.

  3. #343
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    بیوگرافی اعضای مهم گروه


    کوندو ایسامی:
    کوندو ایسامی در روستایی در غرب اِدو در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد و سال 1848 در مدرسه‏ی شمشیرزنی شیکان شروع به تمرین کرد. اون به عنوان یک محقق شناخته شده بود و با نابودی گروهی از دزدان مهاجم که به خانواده‏اش حمله کرده بودند مشهور شد و باعث شد تا توجه کوندو شوسکه استاد شمشیر زنی به وی جلب شود و او را به فرزندی قبول کند. از آن پس نام کوندو ایسامی را بر او نهاد. کوندو در سال 1860 با اوتسونه ازدواج کرد که دختر یکی از اشراف نزدیک به توکوگاوا بود. در 30 سپتامبر 1861 به عنوان استاد نسل چهارم در سبک شمشیرزنی تِنِّن‏ریشین‏ریو مسئولیت دوجوی(مدرسه‏ی شمشیرزنی) شیکان را برعهده گرفت.
    هیجیکاتا توشیزو:
    او در 31 مه 1835 در حومه اِدو به دنیا آمد. پدرش کشاورز او مدتی کوتاه بعد از به دنیا آمدن توشی از دنیا رفت. در بین 6 برادر توشی کوچکترین آنها بود. در دوران کودکی مادرش را نیز از دست داد. او خیلی زود و در سن کم رفتارش خراب شد به طوری که به جز دوستان و خانواده‏اش با تمامی افراد خشن رفتار می‏کرد. اما این رویه زمانی عوض شد که یک مرد جوان 21 ساله از قبیله‏ی آیزو مجبور شد هاراکیری کند به گفته‏ی شاهدان وی در تشییع جنازه‏ی این جوان در ملأعام گریه کرد. هیجیکاتا در جوانی مشغول به دارو فروشی برای تأمین هزینه‏های خانواده‏اش بود و همزمان نیز به تمرین شمشیرزنی می‏پرداخت. او وارد دوجوی شیکان شد و بعد از مدتی با کوندو ایسامی آشنا شد. بالاخره در سال 1859 به طور رسمی عضو این مدرسه شد. او نسبت به سایر مردان ژاپنی قدی بلند و چهره‏ای دلربا داشت که زیبایی وی را مانند هنرپیشه توصیف کرده‏اند. هیجیکاتا مویی سیاه داشت که بسیاری آن را آبی می‏خواندند. وی شاعر نیز بود و چون با اکثر سبکهای شمشیرزنی آشنایی داشت از شیوه‏ی خاصی پیروی نمی‏کرد.
    یامانامی کِیسکه:
    از جزئیات تولد وی اطلاعی در دست نیست. وی فرزند استاد شمشیرزنی از قبیله‏ی سِندای بود. در سال 1860 در مدرسه‏ی شیکان در یک مسابقه از کوندو ایسامی شکست خورد. او در هنرهای ادبی و نظامی تحصیلات بالایی داشت و به قلب مهربان و رئوف و درایتی که داشت مشهور بود. در شیکان توسط استاد اعظم مورد ستایش بود و اُکیتا سوجی او را برادر بزرگ خطاب می‏کرد.
    اُکیتا سوجی:
    او در سال 1842 یا 44 در یک خانواده‏ی سامورایی از قبیله‏ی شیراکاوا در اِدو به دنیا آمد. مدتی بعد پدرش در سال 1845 از دنیا رفت. در سن 9 سالگی در مدرسه‏ی شیکان شروع به یادگیری فنون شمشیرزنی کرد. در آن زمان کوندو ایسامی مدرسه را به دست گرفته بود و هیجیکاتا توشیزو هنوز ثبت نام نکرده بود. او در شمشیرزنی نابغه بود به طوری که در سن 18 سالگی بر تمامی تکنیک‏های شمشیرزنی تسلط پیدا کرده بود. در سال 1861 به یکی از اساتید شیکان ارتقا رتبه یافت. وی برای اطرافیانش صادق، مؤدب و خوشخو بود و برای شاگردانش فردی سختگیر و تندخو بود. از او به عنوان بهترین شمشیرزن شینسنگومی و یکی از برترین‏های تاریخ ژاپن یاد می‏شود.
    ناگاکورا شینپاچی:
    در 23 مه 1839 در شهر اِدو به دنیا آمد. در هشت سالگی وارد دوجو شد و در سن 18 سالگی موفق به دریافت گواهینامه دان 6 از مدرسه شد و در سن 19 سالگی برای بهبود مهارتش قبیله ماتسومائه را ترک و به مسافرت پرداخت. او در چند باشگاه فعالیت کرد و در یکی از آنها با شیمادا کای آشنا شد و در سال 1861 با کوندو ایسامی در مدرسه‏ی شیکان ملاقات کرد.
    سایتو هاجیمه:
    اطلاعاتی زیادی از تولد و کودکی او وجود ندارد ولی به نظر می‏رسد متولد 18 فوریه سال 1844 در شهر اِدو باشد. او در سال 1862 به علت قتل تصادفی یکی از خادمان رده بالای شوگون از اِدو رفت. او به کیوتو رفت و در باشگاهی که صاحب آن مردی به نام یوشیدا و از آشنایان پدرش بود تحت تعلیم قرار گرفت. سایتو چپ دست بود و عکس فنون راست دستها را تمرین می‏کرد و تکنیکهای ویژه‏ای هم داشت. ویژگی تکنیک چپ دست وی باعث شده بود تا حتی اُکیتا سوجی نابغه‏ی شینسنگومی نیز در برابر حملات وی قادر به دفاع نباشد. او شخص بسیار مرموزی بود و در سال 1863 به روشیگومی پیوست.
    تاکِدا کانریوسای:
    او یک سامورایی در شهر ایزومو به دنیا آمد ولی از تاریخ تولد وی اطلاعی در دست نیست. او در جوانی آرزو داشت پزشک شود. او قبیله‏اش را برای آموزش استراتژی نظامی ترک کرد. او عضوی نزدیک و شناخته شده برای خانواده تاکِدا شد و مدتی بعد او را به عنوان عضو این خانواده پذیرفتند. این خانواده جزئی از خاندان آیزو بود اما عقاید ضد شوگونی داشتند. وی در زمینه‏های دانشگاهی و پزشکی نیز نقش داشت. در شمشیرزنی مهارت فوق العاده‏ای نداشت. او به دلیل هواداری از اخراج خارجی‏ها دستگیر و زندانی شد و در سال 1863 پس از فرار از زندان به کیوتو رفت و به شینسنگومی پیوست. وی به فساد اخلاقی نیز دچار بود.
    اینوئه گِنزابورو:
    متولد 4 آوریل 1829 در شرق توکیو. او در سال1847به تمرین سبک شمشیرزنی تنن ریشین ریو پرداخت و در سال 1860 استاد این سبک شد. وی برخلاف تصور در مدرسه شیکان نبود. او در سال 1863 به روشیگومی پیوست. او با کندو ایسامی روابط صمیمانه‏ای داشت و از بستگان اُکیتا سوجی نیز بود.
    تودو هِسکه:
    او در سال 1844 و در شهر توکیو به دنیا آمد. او در باشگاه ایتّو کاشیتارو آموزش دید و در سال 1862 با کوندو ایسامی رابطه برقرار کرد.
    هارادا سانوسکه:
    او در سال 1840 در خانواده‏ای رده پایین از قبیله‏ی ماتسویاما به دنیا آمد. او به تمرین سلاح نیزه سبک هوزیون ریو پرداخت. او یکبار در ماتسویاما مورد تمسخر واقع شد چون سپّوکو یا هاراکیری را به عنوان یک خدمتکار بلد نیست. سانوسکه برای اینکه خلاف آن را به آنها ثابت کند خنجرش را کشید و تلاش کرد هاراکیری انجام دهد اما زخم او چندان عمیق نبود و جان سالم به در برد. هارادا بعدها زخم خود را برای افتخار به زیردستان خود در شینسنگومی نشان می‏داد. وی خدمت در ماتسویاما را ترک کرد و به اِدو و مدرسه‏ی شیکان رفت.
    یامازاکی سوسومو:
    او در سال 1843 در شهر اوزاکا به دنیا آمد. وی در سبک کاتوری ریو استاد بود و در کیوتو به پزشکی مشغول بود. یامازاکی توسط عمویش در هنرهای ادبی و نظامی آموزش دیده بود. از استعدادهای تحصیلی وی در هنگام بحثهای سیاسی با اشراف زادگان استفاده می‏شد. او مردی آرام و کم حرف بود. او در سال 1863 عضو روشیگومی شد و از وی برای کسب اطلاعات و جاسوسی استفاده می‏کردند.
    شیمادا کای:
    شیمادا کای از حوزه‏ی اوگاکی در استان مینو و متولد 5 ژانویه سال 1828 بود. در سال 1857 به اِدو رفت و در آنجا شاگرد شینگیوتو ریو شد و با ناگاکورا شینپاچی نیز ملاقات کرد. در همین زمان قبیله‏ی وی از اوگاکی خواستند تا کای را به ریاست قبیله منصوب کند. اون به اسم Rinkasan (به معنی کشتی گیر سومو) معروف بود چون هیکل درشتی داشت ظاهراً در حدود 182 سانتیمتر و وزن 136 کیلوگرم. همین مسأله باعث می‏شد تا در میان مردم انگشت نما باشد پس از بخش جاسوسی به یگان دوم به عنوان معاون ناگاکورا شینپاچی برود.

  4. #344
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    شینسنگومی و ناآرامی‏های پایتخت
    شوگون مخالفانش را در تاریخ 18 آگوست 1863 از پایتخت خارج کرد اما آنها در کیوتو به شکل زیر زمینی فعالیت‏های خود را ادامه دادند تا اینکه پس از مدتی حادثه‏ی ایکِدایا رخ داد.

    واقعه‏ی ایکِدایا:
    جاسوسان شینسنگومی یعنی شیمادا کای و یامازاکی سوسومو تاجری را که با قوم چوشو در حال فعالیت بود یافتند. در صبح روز 5 ژوئن 1864 تاکِدا کانریوسای به همراه چندتن از اعضای شینسنگومی به مقر تاجر حمله کردند و در آنجا تسلیحات و نامه‏هایی از چوشو را یافتند. در بازجویی‏هایی که از افراد دستگیر شده اطلاعاتی مبنی بر حمله‏ی قوم چوشو به پایتخت به دست آمد به این ترتیب که شورشیان منتظر شبی که در آن باد می‏وزد می‏شوند و سپس با ایجاد آتش، تمام شهر را می‏سوزانند. در شلوغی خاموش کردن آتش، آنها افراد کلیدی دولت را می‏کشند، امپراطور را ربوده و به مقر چوشو می‏برند. اطلاعات بلافاصله به کمیساریای نظامی کیوتو گزارش شد، و حمله به ایکِدایا در همان روز صورت گرفت.
    در حدود ساعت 16 جستجو برای شورشیان شروع شد. کوندو ایسامی منتظر نیروی کمکی از جانب مقامات بالا بود اما آنها هرگز نیامدند بنابر این 30 نفر از افراد را در ساعت 20 آماده کرد سپس به دو دسته تقسیم شدند و جستجو را برای یافتن شورشیان در ساعت 22 آغاز کردند. کوندو ایسامی به همراه اُکیتا سوجی ، تودو هِسکه ، ناگاکورا شینپاچی، تاکِدا کانریوسای، تانی مَنتارو، آندو سوتارو، اوکوزاوا ایسکه، نیتا کاکوزایمون و کوندو شوهِی را با خود برد. هیجیکاتا نیز با بقیه منتظر ماند.
    در ایکِدایا حدود 20 نفر از هواداران افراطی اخراجی خارجی‏ها بودند و برای فعالیت بعدی که نابودی ستاد شینسنگومی و ورود نیروهای چوشو به پایتخت بود برنامه ریزی می‏کردند. نیتا ، اوکوزاوا و آندو را وارد حیاط پشتی شدند و بقیه افراد به همراه کوندو ایسامی از در جلو وارد شدند. زمانی که صاحب مسافرخانه به شورشیان گزارش داد کوندو و اُکیتا از پله ها بالا دویدند و فریاد زدند: «هرکسی که مقاومت کند کشته خواهد شد». برخی از شورشیان که غافلگیر شده بودند به حیاط پشتی پریدند. اُکیتا یکی از آنان را کشت اما تصادفی به داخل حیاط سقوط کرد و این باعث شد تا به همراه تودو که از ناحیه‏ی پیشانی جراحت برداشته بود از ایکِدایا خارج شوند و به این ترتیب تنها کوندو ایسامی و ناگاکورا شینپاچی داخل هتل در حال مبارزه‏ای سخت باقی مانده بودند. پس از آن هیجیکاتا با نیروهای کمکی رسید و ایکِدایا توسط نیروهای شوگون محاصره شد. مبارزه بعد از حدود 2 ساعت به پایان رسید.
    در این نبرد اوکوزاوا کشته شد و نیتا به همراه آندو به شدت مجروح شدند ولی چند روز بعد جان دادند. در این حادثه 7 شورشی کشته و 23 نفر دستگیر شدند . این حادثه باعث شد تا چوشو دست به عملیات نظامی علیه آیزو و ساتسوما بزند و در تاریخ 19 ژوئیه 1864 به پایتخت حمله کردند اما شکست سنگینی خوردند. همه انتظار داشتند که شوگون با حمله‏ای سنگین خاندان چوشو را نابود کند اما شوگون این خاندان را بخشید. و به نظر میرسید که شوگون توانایی مقابله با چوشو را ندارد.
    افزایش قدرت گروه:
    بعد از این وقایع شینسنگومی توسط شوگون و خاندان آیزو مورد تشویق قرار گرفت و شینسنگومی با پولهای به دست آمده 200 عضو جدید را وارد نیروهای خود کرد. کوندو به اِدو رفت و به همراه نیروهای جدید از جمله ایتو کاشیتارو در 27 اکتبر 1864 بازگشت. ستاد شینسنگومی نیز از معبد میبو به معبد نیشی‏هونگان‏جی نقل مکان کرد.
    ایتو کاشیتارو بعد از ملحق شدن به شینسنگومی مقام مشاور نظامی را برعهده گرفت. عقاید سیاسی وی با کوندو ایسامی در دو جهت مخالف بود. ایتو معتقد به سرنگونی شوگون بود اما کوندو به حمایت از شوگون اعتقاد داشت.

    مرگ یامانامی کِیسکه و چند تن از فرماندهان:
    یامانامی مدتی کوتاه بعد از حادثه‏ی ایکِدایا از شینسنگومی فرار کرد و طبق مجازات خاطیان به انجام هاراکیری محکوم شد. وی در 20 مارس 1865 سپّوکو انجام داد.
    تئوری‏هایی در مورد دلایل فرار وی وجود دارد. بسیاری اختلاف وی را با هیجیکاتا دلیل فرار از شینسنگومی می‏دانند و عده‏ای دیگر بر این عقیده هستند که یامانامی از آینده‏ی شینسنگومی و سیاستهای شوگون با خبر شد و تصمیم به فرار گرفت. اُکیتا سوجی به عنوان نزدیک ترین فرد وی هنگام هاراکیری سر وی را قطع کرد. وی به دلیل اخلاق پسندیده‏اش بسیار محبوب بود به طوری که در زمان تشییع جنازه‏ی وی تمامی افراد منطقه‏ی میبو حضور پیدا کرده بودند. اُکیتا نیز سال بعد دچار سرماخوردگی مزمن شد و سال بعد از آن مشخص شد که بیماری وی سل بوده است.
    در تاریخ 1 سپتامبر همان سال ماتسوبارا چوجی فرمانده یگان چهارم به دلیل ارتباط با بیوه‏ی یک سامورایی رونین که خودش او را کشته بود محکوم به انجام هاراکیری شد.
    جنازه‏ی تانی سانجورو فرمانده یگان هفتم در اول آوریل سال 1866 در معبدی در کیوتو پیداشد. کوندو ایسامی برادر کوچکتر او را به فرزندی قبول کرد.

    مرگ شوگون:
    در تاریخ 29 آگوست 1866 ایموچی شوگون در سن 20 سالگی بر اثر عارضه‏ی قلبی حاصل از بیماری بِری‏بِری درگذشت. او داماد امپراطور کومه‏ای بود. به جای وی توکوگاوا یوشینوبو 19 ساله به قدرت رسید. وی در مدرنیزه کردن ارتش بسیار فعال بود و از فرانسوی‏ها بارها برای آموزش و تجهیز نیروها استفاده کرد و از آمریکا نیز سلاح می‏خرید؛ ارتش ملی را در ژاپن تحت فرماندهی خودش به وجود آورد؛ او گرایش زیادی به کشور فرانسه داشت. وی تنها شوگونی بود که تمام عمر خود را خارج از قصر اِدو گذرانده بود و برخلاف اسلاف سده‏ی گذشته بسیار علاقه‏مند به غرب و الگو گیری از کشورهای صنعتی بود. با فعالیتهای وی به نظر می‏رسید که قدرت توکوگاوا بار دیگر به اوج خود رسیده است. در این مدت اکثر پایتخت به کنترل شینسنگومی درآمد و اعضای گروه در بیشترین تعداد 450 نفر می‏شدند. مردم نیز به هیجیکاتا شیطان شینسنگومی خطاب می‏کردند.

    مرگ امپراطور کومه‏ای: در تاریخ 30 ژانویه 1867 امپراطور کومه‏ای درگذشت و به جای وی پسر 14 ساله‏اش ساچینومیا که پسر دوم وی بود، به تخت نشست. از امپراطور جدید به عنوان امپراطور مِیجی یاد می‏شود.

    آغاز التهابات
    ایتو کاشیتارو که بیشتر از دو سال در شینسنگومی حضور داشت در 20 مارس 1867 به همراه تعدادی از افراد، از شینسنگومی جدا شد و گروهی جدید به نام گوریو اِجی تشکیل داد. او که در واقع با خاندان ساتسوما رابطه پیدا کرده بود فرماندهان رده بالایی مثل فرمانده‏ی یگان نهم که برادر کوچکتر وی یعنی سوزوکی میکیسابورو بود، به همراه تودو هِسکه و سایتو هاجیمه را با خود همراه کرد.
    سه ماه بعد یعنی در تاریخ 10 ژوئن، تمامی افراد شینسنگومی به مقام باکوشین یا خادم شوگون ارتقا درجه پیدا کردند.
    تاکِدا کانریوسای فرمانده یگان پنجم شینسنگومی که با ورود ایتو کاشیتارو به شینسنگومی نقش کمرنگی پیدا کرده بود و از فرماندهی یگان پنجم عزل شده بود به فکر ارتباط با خاندان ساتسوما و براندازی شوگون افتاد. او با بهانه‏ی بازگشت به خانه و داشتن زندگی آرام می‏خواست از گروه جدا شود اما شبکه‏ی اطلاعاتی شینسنگومی از ماهیت حرکت تاکِدا اطلاع پیدا کرده بود. تاکِدا پس از جدایی از شینسنگومی در راه بازگشت به خانه در تاریخ 22 ژوئن توسط یکی از اعضای شینسنگومی احتمالاً سایتو هاجیمه کشته شد.
    ساکاموتو ریوما:
    او یکی از فعالان سیاسی بود که با حکومت توکوگاوا شوگون مخالف بود و در دیدارهایی با خاندان‏های ساتسوما و چوشو که با هم درگیر بودند سعی در اتحاد این دو خاندان داشت . او با سایگو تاکاموری از ساتسوما ملاقات داشت و با افکارش در مورد نابودی شوگون آشنا گردید. وی اولین شرکت تجارت بین المللی را با کمک سایگو راه اندازی کرد و اکثراً با کشور آمریکا داد و ستد داشت. عواید این شرکت به قوم چوشو برای تقویت و آماده سازی نیروها می‏رسید. او با مقامات ارشد چوشو ملاقات کرد و توانست اتحادی بین ساتسوما و چوشو برای نابودی شوگون برقرار کند.
    شبی در سال 1866 ساکاموتو در یک درگیری با تپانچه‏ای که در دست داشت یکی از کاپیتان‏های پلیس شوگون را به قتل رساند و به زندان افتاد. او که قبلاً هم به زندان افتاده بود برای بار دوم آزاد شد. او یک برنامه‏ی 8 ماده‏ای را برای تغییر سیستم و کنار گذاری دولت شوگون و ایجاد دولت جدید طراحی کرد.
    در سال 1867 این برنامه توسط رئیس خاندان توسا به دست توکوگاوا یوشینوبو رسید و به طور غیر منتظره شوگون این برنامه را پذیرفت و برای اجرای این برنامه آماده شد. در تاریخ 9 نوامبر او از مقام شوگون استعفا داد؛ برنامه‏های ساکاموتو را برای بازگرداندن قدرت به امپراطور را اجرایی و مقدمات تغییر سیستم به نظام جدید برگرفته از دولتهای غربی را آماده کرد. او از پایتخت به اوزاکا رفت. از این به بعد ژاپن وارد دوران جدیدی شد و دولت این دوره را دوران مِیجی نامگذاری کرد.
    برنامه‏های ساکاموتو شامل تغییرات سیاسی و اقتصادی زیادی در ژاپن می‏شد که در اثر اجرای این تغییرات ساکاموتو ریوما به عنوان پدر مدرنیزه شدن ژاپن یاد شود.
    در تاریخ 10 دسامبر 1867 ساکاموتو ریوما به قتل رسید. به نظر می‏رسید که شینسنگومی یا گروهی دیگر از نیروهای تحت امر شوگون باشد اما قاتل واقعی هیچگاه پیدا نشد.
    مرگ ایتو کاشیتارو:
    سایتو هاجیمه که از طرف هیجیکاتا و کوندو برای جاسوسی و یافتن اهداف ایتو کاشیتارو با آنان همراه شده بود و بعد از مدتی نقشه‏ی ترور کوندو ایسامی را گزارش داد. کوندو ایسامی هم ایتو کاشیتارو را شب هنگام به یک مهمانی در منزل شخصی خود دعوت کرد. بعد از پایان مهمانی و هنگامی که ایتو در راه بازگشت به مقر خود بود توسط نیروهای شینسنگومی محاصره و کشته شد. در این میان تودو هِسکه نیز یکی از ملازمان وی بود. اگرچه کوندو ایسامی دستور داده بود تا جان تودو هِسکه حفظ شود ولی هنگام درگیری یکی از سربازان شینسنگومی که تازه عضو شده بود و هِسکه را نمیشناخت او را به قتل رساند. تودو هِسکه هنگام مرگ 23 سال داشت. سوزوکی میکیسابورو برادر کوچکتر ایتو کاشیتارو زنده ماند و به صف مخالفان و قبیله‏ی ساتسوما پیوست.
    نیروهای ساتسوما و چوشو به همراه توسا نیروهای خود را برای گرفتن انتقام آماده کرده بودند و در زیر شعار اخراج خارجی‏ها ، احترام به امپراطور متحد شدند و روز به روز به تعداد آنها افزوده می‏شد. شینسنگومی هم برای آماده باش به مقر فوشیمی رفت.
    در 12 دسامبر 1867 کوندو ایسامی در خیابان فوشیمی از شانه‏ی راست مورد شلیک گلوله قرار گرفت ولی با دقت شیمادا کای که در آن روز ملازم او بود زنده ماند و برای درمان به اوزاکا فرستاده شد.
    .
    .



    آغاز جنگ بوشین

    مدتی بعد از اتفاقات فوق فرمانی از جانب امپراطور به دست قبایل رسید مبنی بر اینکه «از نیروهایتان علیه یوشینیبو استفاده کنید» . تمامی اموال و ممالک یوشینیبو نیز از او سلب شد. بعدها معلوم شد که این نامه جعلی بوده است. یوشینیبو پیامی مبنی بر اعتراض علیه فرامین صادر شده به همراه سربازان زیادی به دربار فرستاد. وقتی که سربازان توکوگاوا به کیوتو رسیدند با نیروهای ساتسوما و چوشو که به دلیل اتحادشان ساتچو نام گرفته بودند، مواجه شدند. ساتچو تحت پرچم امپراطوری مانع ورود آنها به پایتخت شدند و به آنها حمله کردند. بدین ترتیب اولین نبرد از سلسله نبردهای بوشین به نام نبرد توبا-فوشیمی در 27 ژانویه 1868 آغاز شد. درگیری به شهر کشیده شد نیروهای توکوگاوا با این که برتری عددی سه برابری داشتند ولی با مواجهه با سلاح‏های آمریکایی نسل جدید ساتچو شکست خوردند توکوگاوا ظاهراً به اوزاکا فرار کرد و کیوتو به راحتی به تصرف نیروی‏های ساتچو درآمد. شینسنگومی که از سامورایی‏های زبده‏ای برخوردار بود ولی در برابر تفنگها و توپهای دور برد توانایی ناچیزی داشت.
    فرمانده یگان ششم شینسنگومی اینوئه گنزابورو در طول این جنگ کشته شد. برادر زاده‏اش تلاش داشت تا سر و شمشیر عمویش را با خود ببرد اما آنها بیشتر از توان وی سنگین بود و در راه اوزاکا سر و شمشیر را در معبدی به خاک سپرد.
    جاسوس ارشد شینسنگومی یامازاکی سوسومو به شدت زخمی شد و در تاریخ 6 فوریه درگذشت. محل دفن وی معلوم نیست ولی به نظر می‏رسد که در حین فرار به دریا انداخته شد. وی فردی مورد اعتماد هیجیکاتا و کوندو بود.
    نیروهای شوگون که به قلعه‏ی اوزاکا عقب نشینی کردند و فکر می‏کردند که شوگون در اوزاکا مستقر شده است اما در حقیقت به سمت اِدو گریخته بود. این نیروها در آنجا هم نتوانستند مقاومت کنند و این قلعه به آتش کشیده شد. مستشاران فرانسوی به همراه فرمانده‏ی نیروی دریایی اِنوموتو تاکه آکی به اِدو رفتند. اِنوموتو که تحصیل کرده‏ی غرب در مسائل نظامی و سیاسی بود با خودش 180 هزار ریو به همراه گنجینه‏ی بسیاری را آورد. فرانسوی‏ها که می‏خواستند طرحی برای جلوگیری از پیشروی نیروهای سلطنت طلب را به اجرا بگذارند و کار امپریالی‏ها را یکسره کنند اما با مخالفت شوگون روبرو شدند. شوگون عنوان کرد که تسلیم خواسته‏ی امپراطور است و به این ترتیب مستشار نظامی نیز از سمت خود استعفا داد. 5 نفر از مشاوران ارشد نظامی به کشور خود بازنگشتند: جولز برونِت به همراه فورتانت، مارلین، بوفییِر و اَندرو به همراه چند تن دیگر از افسران فرانسوی به دلیل رابطه‏ی عمیقی که با شاگردانشان پیدا کرده بودند در کنار آنها ماندند و در بسیاری از جنگها نیز شرکت کردند.

    کشورهای غربی قطعنامه‏ای به تصویب رساندند که با توجه به آن هیچ کشوری در این درگیری هیچگونه دخالتی نخواهد داشت تا زمانی که جنگ به پایان برسد. فرانسوی‏ها برای ایجاد صلح بین شوگون و امپراطور به کیوتو رفتند ولی با دست خالی برگشتند خصوصاً که طرفداران شعار «اخراج خارجی‏ها، احترام به امپراطور» نیز درگیری‏هایی با فرانسوی‏ها داشتند.
    دستگیری کوندو:
    سایگو تاکاموری فرمانده ارتش متحد ساتچو بعد از پیروزی در توبا-فوشیمی به شرق و شمال لشکر کشید. کوندو ایسامی رهبر شینسنگومی بعد از عقب نشینی به اِدو با کاتسو کایشو فرمانده نظامی شوگون ملاقات کرد. وی نیروهای باقی مانده را جمع کرد و گروهی به نام کویوچیمبوتای تشکیل داد و در تاریخ 1 مارس 1868 از اِدو خارج شد. در تاریخ 29 مارس با ارتش امپراطوری مواجه شد و شکست سنگینی را متحمل شد. کوندو ایسامی به همراه بازماندگان این جنگ به سمت آیزو عقب نشینی کردند. اما در هنگام بازگشت در منطقه‏ای محاصره شدند. کوندو ایسامی به همراه تعدادی از افراد دستگیر شد ولی مابقی به همراه هیجیکاتا توشیزو فرار کردند.
    هیجیکاتا به اِدو که محاصره شده بود رفت و از فرمانده کاتسو کایشو وزیر جنگ شوگون درخواست کرد تا زندگی کوندو ایسامی را نجات دهد. کاتسو کایشو نقش میانجیگر را در درگیری‏های بین نیروهای شوگون و امپریالیست‏ها داشت و بعدها توانست اِدو را بدون خونریزی تسلیم کند.
    ناگاکورا شینپاچی و هارادا سانوسکه قبلاً در تاریخ 12 مارس از شینسنگومی جدا شده بودند و گروه جدیدی را تشکیل دادند و به شمال حرکت کردند.




    تصرف اوتسونومیا:
    هیجیکاتا توشیزو و باقیمانده‏های شینسنگومی به نیروهای شوگون پیوستند. در آوریل 1868 هیجیکاتا توشیزو به همراه اوتوری کِیسکه به طور ناگهانی اِدو را ترک کردند و به سمت شمال رفتند در این لشکر که تقریباً دو هزار نفر بودند. سامورایی‏های توکوگاوا به همراه بازماندگان شینسنگومی مانند شیمادا کای و سایر اقشار اجتماعی دیده می‏شدند. هدف اصلی آنها حمله به قلعه‏ی اوتسونومیا که بر سر جاده‏ی استراتژیک قرار داشت بود. ارباب این قلعه به دستور توکوگاوا به همراه نامه‏ای به کیوتو رفته بود تا عذرخواهی و تسلیم خود به امپراطور را به همراه پیشنهاد وحدت ملی اعلام کند اما نیروهای ساتچو در بین راه او را دستگیر کردند زیرا می‏دانستند که رسیدن این پیام به دست امپراطور باعث عفو و بخشش توکوگاوا می‏شود و این معادلات نظامی ساتچو را پیچیده می‏کند.
    در تاریخ 7 و 8 آوریل نیروهای پیشتاز به فرماندهی هیجیکاتا توشیزو پیشروی سریعی به سمت قلعه داشتند. به طور همزمان نیز دهقانان قلعه دست به اعتصاب زده بودند. در تاریخ 10 آوریل نیروهای اوتوری کِیسکه به قلعه حمله کردند و نیروهای امپریالی را خارج کردند و در روز 20 قلعه به تصرف نیروهای شوگون درآمد اما قلعه از ذخیره‏ی غذایی خالی بود با توجه که چندین روز پیش دهقانان شورش کرده بودند. نیروهای هیجیکاتا به همراه اوتوری و نیروی تشکیل شده‏ی جدید شامل شینپاچی به هم ملحق شدند. سپس به طرف شمال و قلعه‏ی میبو حرکت کردند که با نیروهای ساتسوما برخورد کردند. افراد ساتسوما که غافلگیر شده بودند به این قلعه پناه آورده بودند و تدابیر دفاعی را منظور کرده بودند. حمله آغاز شد اما با قدرت آتش بالای ساتسوما مواجه شدند اما با وجود تلاشهای زیاد این گروه ترکیبی، به نظر می‏رسید که توان فتح قلعه را نداشته باشند. در نهایت پس از تحمل 60 نفر کشته و زخمی به قلعه‏ی اوتسونومیا عقب نشینی کردند. ارتش امپریالی نیز از جنوب به این منطقه رسیده بود و در یک روز توانست قلعه را پس بگیرد و بدین ترتیب نیروهای اوتوری به شمال و آیزو عقب نشینی کردند. هیجیکاتا در این نبرد به شدت زخمی شد و تا مدتها توانایی بازگشت به میدان جنگ را نداشت.
    مرگ کوندو ایسامی:
    در تاریخ 25 آپریل 1868 کوندو ایسامی به محل اعدام ایتاباشی برده شد و در ملأعام گردن زده شد. این اعدام در جهت خونخواهی مرگ ساکاموتو ریوما صورت گرفت. اما در صورتی که بعداً معلوم شد که ترور ساکاموتو کار شینسنگومی نبوده است. سر کوندو در کنار رودخانه‏ی سانجو در کیوتو به نمایش عموم گذاشته شد ولی مدتی بعد ربوده شد. او در زمان مرگ 34 ساله بود. کوندو ایسامی فرزند کشاورزی بود که توانسته بود خود را به درجات بالای کشور برساند و مرگ او ضربه‏ی روحی بزرگی بر نیروهای شوگون وارد کرد. برای وی سه قبر ساخته شد، دو قبر در توکیو و یکی در آیزو توسط هیجیکاتا توشیزو. هیجیکاتا این قبر را شخصاً کند در حالی که هنوز زخم‏های وی بهبود نیافته بود.

    نبرد اوئِنو:
    از اِدو خبر می‏رسید که محاصره‏ی این شهر تنگ و تنگ‏تر می‏شود. شوگون در 11 آوریل پس از چندین دور مذاکره بین کاتسو کایشو و سایگو تاکاموری خود را تسلیم ساتچو کرد. شوگون در حبس خانگی و سپس به منطقه‏ی شیزوکا منتقل شد. نیروهای محافظ شوگون نیز در اِدو جمع شده بودند و بالغ بر 4000 نفر می‏شدند در این بین گروهی حاضر به تسلیم نبودند و خواستار ادامه نبرد با نیروهای ساتچو بودند. این گروه شوگیتای نامیده می‏شد. شوگیتای از سامورایی‏های سابق شوگون و نیروهای مردمی شهر تشکیل شده بود. سایگو تاکاموری به همراه نیروهای ساتچو می‏خواستند در همین جا کار را یکسره کنند آنها اِدو را کیوتوی دیگری می‏دیدند با استفاده از تجربیات نبرد توبا-فوشیمی می‏خواستند اِدو را فتح کنند. سایگو تقریباً نزدیک به 10 هزار سرباز داشت و از توپ‏های سنگین و تفنگهای دوربرد انگلیسی استفاده می‏کرد. وی قبل از نبرد اعلام کرده بود: «ما با این تجهیزات و نیروهایی که داریم کارمان بسیار آسان و راحت است و لذت این پیروزی بسیار استثنایی و فوق العاده است».
    هارادا سانوسکه فرمانده یگان دهم شینسنگومی نیز در بین فرمانده‏های شوگیتای دیده می‏شد. وی از گروه شینپاچی خارج شده بود و برای ادامه زندگی در کنار زن و فرزندانش به خانه بازگشت اما ناگهان تصمیم خود را عوض کرد و به مرکز اِدو که تحت محاصره بود رفت. ناگاکورا شینپاچی بعدها در کتاب خود عنوان کرد که وی هنگام بازگشت به خانه فهمیده بود که تمام اعضای خانواده‏اش را از دست داده است. ناگاکورا شینپاچی نیز که همسرش در طول جنگ توبا-فوشیمی باردار بود، پس از زایمان مرد و ناگاکورا حتی نتوانست به مراسم خاکسپاری وی برود و تا مدتها نیز دختر تازه به دنیا آمده‏اش را نمی‏توانست ببیند.
    در صبح روز 4 جولای 1868 نیروهای ساتچو توانستند وارد اِدو شوند و به سمت مقر شوگیتای در اوئِنو رفتند. نیروهای ساتسوما به رهبری سایگو تاکاموری به دروازه‏ی اصلی حمله کردند ولی در برابر مقاومت 450 نفر از نیروهای شوگیتای متوقف شدند و با دادن تلفات سنگین زمین گیر شده بودند تا اینکه نیروهای چوشو موفق شدند با ایجاد حمله‏ی دوم از پشت به کمک ساتسوما بیایند و آنها را از بن بست تاکتیکی خارج کنند. در حالی که شوگیتای مقاومت شدیدی از خود نشان می‏داد نیروهای توسا با توپ به مقر آنها شلیک کردند و آخرین سنگرهای مقاومت را نیز منهدم کردند.
    این حمله از سه جناح طراحی شده بود و در زمانی که این نقشه در اتاق فکر عملیات طراحی می‏شد طرح یک قتل عام بزرگ به تصویب رسید. در این نبرد تلفات بسیار سنگینی به نیروهای ساتچو وارد شد که آمار دقیقی از آن در دست نیست ولی از نیروهای شوگیتای 300 نفر کشته شدند. در میان زخمی‏ها هارادا سانوسکه نیز دیده می‏شد. فرمانده‏ی یگان دهم شینسنگومی بالاخره پس از گذشت دو روز در سن 24 سالگی به دلیل شدت اثر جراحات وارده جان داد.
    اِنوموتو تاکه‏آکی و فرانسوی‏ها نیز از طریق دریا به شمال رفتند.



    سرآغاز این اصلاحات دوران مِیجی سوگندنامه‌ای پنج‌ماده‌ای بود که در 7 آوریل ۱۸۶۸ و در هنگام تاج‌گذاری امپراطور مِیجی اعلام شد. این سوگندنامه هدف از دگرگونی‌های دوران امپراطور مِیجی را روشن کرد و بنیانی قانونی برای مدرن‌گرایی ژاپن بنا نهاد. پنج ماده این سوگندنامه به شرح زیر بود:
    • برپایی شورای مشورتی.
    • دخالت همه طبقات در اداره امور مملکتی.
    • الغای قانون‌های تجمل‌ستیز و حذف محدودیت‌های طبقاتی در استخدام.
    • جایگزین کردن قانون‌های منصفانه طبیعی به جای سنت‌های نادرست.
    • جستجوی جهانی دانش به منظور تقویت بنیاد حکومت امپراطوری.
    امپراطور مِیجی چند ماه پس از تاجگذاری در تاریخ 23 اکتبر قدرت را به دست گرفت.
    آیزو:
    پس از سقوط اِدو توکوگاوا به شیزوکا فرستاده شد و امپراطور مِیجی که در آن زمان 16 ساله شده بود به اِدو آمد. نام اِدو نیز به توکیو به معنای پایتخت شرقی تغییر کرد.
    از شینسنگومی خبر رسید که در تاریخ 19 جولای، اُکیتا سوجی فرمانده یگان اول و نابغه‏ی شینسنگومی در اثر بیماری سل درگذشته است. قبر وی در توکیو قرار دارد و مکان قبرش فقط سالی یکبار برای دید عموم در ماه ژوئن باز است. اُکیتا سوجی در هنگام مرگ 24 سال سن داشت.


    جبهه‏ی نبرد دیگر از جنوب به سمت شمال منتقل شد. نیروهای امپراطوری خود را برای فتحی دیگر در آیزو آماده می‏کردند. هیجیکاتا توشیزو که حالا فرمانده‏ی کل شینسنگومی شده بود هنوز جراحاتش خوب نشده بود بنابر این سایتو هاجیمه را به عنوان جانشین خود در آیزو منصوب کرد. در آیزو اتحادی از قبایل به همراه فرمانده‏ی نیروی دریایی اِنوموتو تاکه آکی تشکیل شد که به آن اتحاد شمال می‏گفتند. نیروهای ائتلاف شمال اگرچه از لحاظ نیروی انسان متعدد بودند ولی در تجهیزات بسیار ضعیف بودند. جنگ افزارهای مدرن کمیاب بود و در اواخر برای ساخت توپ چوبی تلاشهایی صورت گرفت. این توپ که اطراف لوله‏ی آن با طناب تقویت شده بود بر روی مواضع دفاعی قرار داده می‏شد و تنها می‏توانست 4 تا 5 بار قبل از ترکیدن خود، گلوله شلیک کند. از طرق تجارت نیز توانسته بودند 2 عدد مسلسل گاتلینگ و 2000 تفنگ مدرن فرانسوی تهیه کنند.


    ارتش امپراطوری در بخش تسلیحاتی نیز از کشورهای آمریکا و امپراطوری بریتانیا سلاح‏های جدیدی را برای خرید سفارش دادند. در جذب نیروهای انسانی نیز با استفاده از احساسات ضد شوگونی مردم، وعده‏های کاهش مالیات، اعطای مقام سامورایی(مستمری دائم) افراد زیادی را به خدمت می‏گرفتند. به عنوان مثال گروهی به نام سِکیهوتای که اکثراً از کشاورزان و کارگران تشکیل شده و مورد حمایت بازرگانان نیز بود با وعده‏ی کاهش مالیات، عدالت و از بین رفتن تضاد طبقاتی به نبرد نیروهای سابق شوگون رفته بودند. این گروه به عنوان سپاه پیشتاز دولت مِیجی فعالیت می‏کردند. فرمانده‏ی یگان سوم این گروه سوزوکی میکیسابورو یا فرمانده‏ی سابق یگان نهم شینسنگومی بود. این افراد پس از پیروزی‏هایی که به دست آورده بودند و قدرت گرفتن ارتش مِیجی کنار گذاشته شدند البته سِکیهوتای که مورد استقبال کشاورزان قرار گرفته بود احتمال می‏رفت که مقبولیت بیشتری به دست آورد و در آینده برای دولت مِیجی مشکل ساز شود. به این گروه لقب سپاه دروغ دادند و بیشتر اعضای این گروه به دلیل دادن وعده‏ی دروغین کاهش مالیات اعدام شدند اما سوزوکی میکیسابور توانست فرار کند.
    نیروهای امپراطوری به سمت ناگائوکا رفتند و با ارباب این منطقه جنگیدند اگرچه خسارات فراوانی را به دنبال داشت اما توانستند در 15 سپتامبر قلعه را به طور کامل تصرف کنند. سپس ارتش ساتچو با 3000 نفر به سمت محلی استراتژیک برای فتح آیزو رفتند و در آنجا با پیروزی بر نیروهای 700 نفره‏ی هیجیکاتا توشیزو و اوتوری کِیسکه توانستند راه را برای فتح آیزو هموار کنند. از این جنگ فهمیده شد که آیزو و سِندای بی دفاع هستند. نیروهای اوتوری کِیسکه نیز به سندای عقب نشینی کردند و در نتیجه آیزو تنها ماند.
    در اکتبر 1868 آیزو به مدت یکماه محاصره شد. فرمانده‏ی یگان سوم شینسنگومی به همراه 20 نفر از افراد در آیزو باقی ماندند. سایتو به همراه افرادش و تعداد اندکی نیروی محلی در نزدیکی قلعه‏ی آیزو، واکاماتسو مستقر شدند. وی اعتقاد داشت که ما به ارباب قبیله‏ی آیزو بیش از حد مدیون هستیم و می‏گفت: من به جای فرار، اراده کرده‏ام تا خونم در آیزو ریخته شود و در همین جا کشته شوم. فرمانده یگان سوم شینسنگومی آخرین مبارزه‏ی خود زیر پرچم شینسنگومی را در نیورایدو در ماه سپتامبر انجام داد.
    در آیزو گروهی بود از سامورایی‏های نوجوان به نام نیروهای ببر سفید بودند که بین 16 تا 17 سال سن داشتند. این گروه در بالای کوهی مشرف به قلعه، زمانی که دیدند قلعه‏ی آیزو سقوط کرده و در آتش می‏سوزد؛ به صورت دسته جمعی دست به انجام هاراکیری زدند. جنازه‏ی این افراد تا مدتها بر روی زمین ماند تا اینکه دولت اجازه‏ی دفن آنها را صادر کرد. برای آنها در بالای کوه یادبودی قرار داده شد و نام 20 نفر از اعضای این گروه بر روی آن حک شد.
    از ارباب آیزو نیز شعری زیبا بر روی سنگ نوشته شده است: «مهم نیست مردم چقدر این سنگها را با اشکهایشان بشویند، این نام‏ها هرگز از یاد جهانیان پاک نخواهد شد». موسولونی دیکتاتور فاشیست ایتالیا زمانی که داستان این گروه را شنید بسیار متأثر شد و ستونی به یاد بود این گروه در شهر پُمپِی ایتالیا نصب کرد که تا الان پابرجا هست.

    با وساطت ارباب منطقه‏ایی که در همسایگی آیزو بود، ارتش ساتچو با قول زنده ماندن در برابر تسلیم، توانست دروازه‏های قلعه‏ی اصلی آیزو را باز کند. آیزو در 6 نوامبر تسلیم شد و سامورایی‏های آیزو به زندان‏های دور افتاده تبعید شدند.




    س از سقوط آیزو ارباب منطقه‏ی سندای با شنیدن اخبار فجایع آیزو دچار وحشت شد و منطقه را به نیروهای امپریالی تسلیم کرد. نیروهای شینسنگومی و فرمانده‏ی نیروی دریایی به همراه مشاوران فرانسوی به سمت شمال و جزیره‏ی اِزو رفتند؛ در آنجا تصمیم به ایجاد کشوری مستقل گرفتند. بالاخره پس از دو سال مبارزه دستاورد نیروهای شینسنگومی و شوگون سابق، دولتی شد به نام جمهوری اِزو. اولین و تنها جمهوری تاریخ ژاپن.


    هنگامی که هیجیکاتا برای رفتن به جزیره آماده می‏شد پزشک شینسنگومی به نام ماتسومو ریوجین دلیل این حرکت را از وی پرسید و هیجیکاتا در جواب گفت: «من برای پیروزی به این جنگ نمی‏روم، دولت توکوگاوا در حال سقوط است و این رسوایی است اگر هیچ کسی نخواهد با آن برود(سقوط کند). به همین خاطر من باید بروم. من در بهترین نبرد عمرم مبارزه خواهم کرد و برای کشورم خواهم مرد. من نمی‏توانم در جهان پس از مرگ با کوندو روبرو شوم در حالی که دست دوستی با قاتلانش داده باشم».
    جمهوری اِزو با برگزاری اولین انتخابات آزاد تاریخ ژاپن، اِنوموتو تاکه‏آکی را به ریاست جمهوری برگزید و تاریخ 25 دسامبر 1868 تاریخ تأسیس این جمهوری بود. اوتوری کِیسکه به عنوان وزیر دفاع و هیجیکاتا توشیزو به عنوان معاون وی منصوب شد. دولت بر اساس مدل جمهوری آمریکا ساخته شده بود. جمهوری تلاش کرد تا بتواند با استفاده از روابط دیپلماتیک برای خود متحد پیدا کرده و دارای اعتبار بین المللی شود اما هیچ کشوری پاسخ مثبت نداد. نیروهای امپراطوری نیز مورد حمایت تسلیهاتی آمریکا و انگلیس بودند. اِنوموتو به شورای امپراطوری نیز پیشنهاد داد تا این دولت تحت قوانین امپراطوری و منش سامورایی های سابق باشد ولی این پیشنهاد نیز توسط شورا رد شد.


    نبرد دریایی میاکو:
    نیروی دریایی امپراطوری نیز از توکیو حرکت کرد و در تاریخ 20 مارس 1869 به بندر میاکو رسید. نیروهای ساتچو از ناو فرانسوی کوتِتسو که با زره پوش آمریکایی تقویت شده بود استفاده می‏کردند. نیروهای جمهوری جدید تصمیم گرفتند تا با یک حمله‏ی غافلگیرانه این ناوگان را که شامل 7 کشتی می‏شد نابود کرده و کوتِتسو را به چنگ بیاورند. نیروهای اِزو با سه کشتی که شاخص آنها کایتِن به فرماندهی آرای ایکونوسکه و هجیکاتا توشیزو همچنین هِنری نیکول مشاور فرانسوی سابق نظامی دولت شوگون، به مصاف نیروهای امپراطوری رفتند. نیکول به رهبری این حمله انتخاب شده بود چون کشتی کوتِتسو در زادگاه نیکول ساخته شده بود و اشراف کامل به این نوع کشتی‏ها داشت.
    در 25 مارس حمله به این صورت طراحی شده بود که کشتی کایتِن با پرچم آمریکا به کشتی‏های امپراطوری نزدیک شد و کشتی بانریو به فرماندهی یوگِکیتای و مسئول هماهنگی سابق فرانسوی‏ها با پرچم روسیه در حالت آماده باش بود تا از دور با توپخانه دشمن را هدف قرار دهد. کشتی دیگری با نام تاکائو به فرماندهی شینکیتای و فرانسوی دیگری به نام اوژِن کولاچ نیز در این نبرد همراه آنها بود.
    به دلیل آب و هوای بد زمستانی تاکائو دچار مشکل موتورخانه شد و کشتی بانریو نیز به علت خرابی به اِزو برگشت. کایتِن جلودار و تاکائو با سرعت کم از پشت این کشتی در حال حرکت بود. چند ثانیه قبل از حمله کایتِن پرچم اِزو را برافراشت و حمله را آغاز کرد. در ابتدا تفنگها شلیک شدند و بعد از برخورد دو کشتی سامورایی‏ها به داخل کشتی کوتِتسو وارد شدند البته این ورود با مشکل همراه بود چرا که ارتفاع عرشه‏ی کایتِن 3 متر بالاتر از کوتِتسو بود. پس از غافلگیری نیروهای امپراطوری نوبت به غافلگیری نیروهای جمهوری رسید. ورود مسلسل گاتلینگ باعث شد تا بسیاری از سامورایی‏ها کشته شوند. نیکول توسط دو گلوله زخمی؛ یکی از فرماندهان به نام کوگا گِنگو به همراه 24 سامورایی دیگر کشته شدند. کایتِن تنها با آسیب به سه کشتی و بدون گرفتن کوتتسو به هوکایدو فرار کرد. تاکائو که به کندی حرکت می‏کرد در نهایت به دلیل خرابی موتور خانه منفجر شد. 40 خدمه به همراه اوژِن کولاچ برای چند روز موفق به فرار شده بودند ولی در نهایت توسط نیروهای امپراطوری دستگیر شدند و برای محاکمه به توکیو فرستاده شدند. سرنوشت سامورایی‏ها مشخص نشد ولی کولاچ به همراه نیکول از اعدام گریختند و به فرانسه اخراج شدند.
    نبرد هاکوداته:
    ناوگان نیروی امپراطوری نیز به شمال پیشروی کرد و نیروهای پیاده شامل 10هزار نفر را در 9 آوریل در سواحل اِزو پیاده و پشتیبانی کرد. سربازان اِزو تمرکز خود را بر روی سه نقطه از منطقه متمرکز کرده بودند: فوتاماتا، کیکونای و ماتسومائه.
    در ماتسومائه اوتوری کِیسکه فرماندهی را برعهده داشت و هیجیکاتا توشیزو به همراه شینسنگومی در فوتاماتا. هیجیکاتا در جبهه‏ی فوتاماتا توانست پیروز میدان شود اما قلعه‏ی ماتسومائه به همراه جبهه‏ی کیکونای سقوط کردند. قلعه‏ی ماتسومائه با ابتکار خود هیجیکاتا فتح شده بود. پس از شکست در دو جبهه‏ی دیگر، هیجیکاتا با وجود پیروزی مجبور شد به هاکوداته عقب نشینی کند. نیروهای شینسنگومی به دو گروه تقسیم شدند بخشی توسط هیجیکاتا توشیزو در گوریوکاکو مستقر شدند و بخشی دیگر در ساحل و قلعه‏ی بِنتِن دایبا به همراه شیمادا کای و اوتوری کِیسکه سنگر گرفتند.
    در نبرد دریایی نیز نیروهای امپریالی با 7 کشتی و نیروهای جمهوری با 3 کشتی به مصاف هم رفتند که از کشتیهای اِزو یکی نابود و دو کشتی دیگر به تصرف نیروهای امپراطوری درآمد.
    به این ترتیب قلعه‏ی بِنتِن دایبا مورد تمرکز آتش نیروهای سلطنتی قرار گرفت و به محاصره‏ی کامل دریایی و زمینی درآمد. فرماندهان دولت اِزو در مراسمی مهمانی خداحافظی ترتیب دادند. در 11 می 1869 هیجیکاتا توشیزو از مقر گوریوکاکو به کمک نیروهای تحت محاصره رفت و در میدان نبرد در اثر اصابت گلوله‏ی یک اسنایپر(تک تیر انداز) از روی اسب به زمین افتاد و جان داد. او هنگام مرگ 34 سال داشت.
    یک هفته بعد گوریوکاکو نیز سقوط کرد و بالاخره جمهوری اِزو در تاریخ 27 ژوئن 1869 تسلیم شد. محل دفن هیجیکاتا توشیزو معلوم نیست اما سه قبر برای وی در حال حاضر موجود است. 2 قبر در توکیو که یکی از آنها قبر سرباز گمنامی در ایتاباشی کنار قبر کوندو ایسامی است و دیگری در معبدی به نام هینو. قبر سوم نیز در شهر هاکوداته در هوکایدوی امروزی واقع است. دو ماه پس از مرگ هیجیکاتا فردی عکس، مو و شعر قبل از مرگ وی را پیدا کرد. «هرچند بدنم ممکن است در جزیره‏ی اِزو پوسیده باشد، اما روح من از اربابم در شرق محافظت خواهد کرد». همه از او به عنوان رهبری کاریزماتیک یاد می‏کنند به طوری که بسیاری از سامورایی‏ها با وجود اینکه گریه برای یک سامورایی ننگ به حساب می‏آید، پس از شنیدن خبر مرگ وی چنان می‏گریستند مانند کودکانی که مادر از دست داده‏اند. اکثر سامورایی‏ها در وصیت نامه‏ی خودشان که بعد از جنگ پیدا شد از او به عنوان شجاع ترین مرد در اِزو یاد می‏کردند.

    مشاوران فرانسوی قبل از محاصره‏ی کامل به یک ناوگان فرانسوی فرار کردند و از آنجا به فرانسه بازگشتند.



    توکوگاوا یوشینوبو به همراه بسیاری از خدمتکاران وفادار خود در شیزوکا باقی ماند. اما برخی از سامورایی‏هایی که به مقام خادم شوگون رسیده بودند اعتقاد داشتند که شوگون آن‏ها را رها کرده و مرده است؛ به همین خاطر یوشینوبو از این افراد به خاطر امکان ترور وی می‏ترسید. پس از گذشت سالها و کنار رفتن افراد تندرو از بدنه‏ی دولت مِیجی اموال وی نیز به تدریج بازگردانده شد. در سال 1896 دختر نهم یوشینوبو با شاهزاده فوشیمی ازدواج کرد. شاهزاده فوشیمی پسرعموی امپراطور هیروهیتو (نوه‏ی امپراطور مِیجی) بود. از آن به بعد نیز پیوندهای خانوادگی بسیاری بین نوادگان توکوگاوا و خاندان امپراطوری صورت گرفت. در سال 1902 امپراطور مِیجی به یوشینوبو اجازه داد تا به منزل خانوادگی خود در توکیو برگردد و نیز بلند پایه ترین مقام اشرافی را به خاطر خدمات وی به ژاپن اعطا کرد. بالاخره توکوگاوا یوشینوبو در 21 نوامبر 1913 یکسال بعد از امپراطور مِیجی و در سن 76 سالگی درگذشت.

    اِنوموتو پس از دستگیری به علت خیانت و شورش زندانی شد. وی خواستار باقی ماندن در منش سامورایی‏ها بود. سایر اعضای شینسنگومی دستگیر شدند و به جزیره‏ی نیجیما تبعید شدند. بعضی دیگر زندانی شدند و باقی نیز از اعدام فرار کردند. گرچه سایگو تاکاموری خواستار شدت عمل علیه آنان بود ولی به دلیل خراب شدن وجهه‏ی جهانی ژاپن و روابط دیپلماتیک با سایر کشورها شورای امپراطوری از این عمل منصرف شد. اِنوموتو پس از مدتی که زندانی بود توسط فرماندهان جدید دولت مِیجی آزاد شد چون می‏دانستند که اِنوموتو توانایی‏های بسیار بالایی در اداره‏ی کشور دارد. اِنوموتو در هلند تحصیلات خود را گذرانده بود و به زبان‏های انگلیسی و هلندی تسلط کامل داشت و در طول مدت اقامت خود برنامه‏ای برای اتصال دو شهر یوکوهاما و اِدو از طریق تلگراف را برنامه ریزی می‏کرد و هنگام بازگشت به ژاپن با کشتی بخار خریداری شده از هلند توسط شوگون بازگشت. وی پس از آزادی به عنوان سفیر در چندین کشور فعالیت کرد. پس از پایان جنگ بوشین سایر جنگجویان توکوگاوا نیز بعد از 2 یا 3 سال آزاد شدند.

    ناگاکورا شینپاچی که به همراه گروه خود مشغول نبرد در خارج اِزو بود بعد از شنیدن خبر سقوط جمهوری در توکیو مخفی شد. اون به نزد خاندان خود ماتسومائه بازگشت و با دختر یک پزشک ازدواج کرد. نام خود را به سوگیمورا یوشی تغییر داد و مدتی به عنوان معلم شمشیرزنی در زندان هوکایدو کار می‏کرد. برای مدتی نیز در توکیو مدرسه‏ی شمشیرزنی داشت و سپس به هوکایدو بازگشت و تا آخر عمر در آنجا باقی ماند. در سال 1876 ناگاکورا به کمک دکتر ماتسوموتو و تعدادی دیگر برای کوندو ایسامی و هیجیکاتا توشیزو قبری ساخت. به درخواست وی قبری نیز برای خودش در ایتاباشی محل اعدام سابق و کنار سایر اعضای شینسنگومی ساخته شد و بعد از مرگ در سال 1915 در همانجا دفن شد. او برای دوستانش مرثیه‏ای برگزار کرد و 4 سال قبل از مرگش برای یک روزنامه نگار وقایع آن دوران را شرح می‏داد تا در روزنامه چاپ شود. این خاطرات بعد از نیم قرن باعث خشنودی مردم از یک گروه وفادار به نام شینسنگومی شد. کتاب خاطرات وی به مدت صد سال ناپدید شده بود اما بعد از یافتن و تحریر در سال 1998 چاپ شد.

    شیمادا کای در سال 1871 از زندان آزاد شد و با خانواده‏اش به مینو نقل مکان کرد. سپس به کیوتو رفت و مدرسه‏ی شمشیرزنی باز کرد. دولت جدید و اِنوموتو از او برای خدمت بارها دعوت کردند اما هیچ گاه با آن موافقت نکرد چون نمی‏توانست با کسانی که دشمن شینسنگومی بودند همکار شود. از آنجا که دوره‏ی شمشیرزنی به پایان رسیده بود باشگاه وی تعطیل شد ولی از قضا در معبد نیشی‏هونگان‏جی که زمانی مقر شینسنگومی بود به عنوان نگهبان مشغول به کار شد و تا آخر عمر همانجا ماند.

    جولز برونت فرمانده‏ی مستشاران فرانسوی که تحت تعقیب بود به کشورش گریخت. او که منتظر محاکمه بود نه تنها در بدو ورود به بندر دستگیر نشد بلکه با استقبال مردمی مواجه گشت. دولت مِیجی درخواستی مبنی بر تحویل وی به فرانسه فرستاد اما به دلیل محبوبیت فراوانی که در بین مردم فرانسه به خاطر فعالیتش پیدا کرده بود، فرانسه این درخواست را رد کرد. در اثر تلاشهای اِنوموتو در سالهای بعد نه تنها برونِت بخشیده شد بلکه از طرف دولت امپریالی دوبار در سالهای 1881 و 1885 مدال دریافت کرد. وی در خاطرات خود از هیجیکاتا توشیزو بارها و بارها تقدیر کرد و می‏گفت اگر وی در اروپا می‏بود درجه‏ی ژنرالی حداقل افتخاری بود که می‏توانست کسب کند. جولز برونِت و اوتوری کِیسکه در سال 1911 درگذشتند. امروزه اگرچه نام جولز برونِت در فرانسه کم رنگ شده است اما در ژاپن همه او را به عنوان مردی می‏شناسند که شانه به شانه در کنار آخرین سامورایی جنگید.

    اوتوری کِیسکه در زندان توکیو به افزایش آموخته‏های علوم غربی خود پرداخت. او در طول مدت حبس خود نه تنها رفتار بد مدیر زندان را اصلاح کرد بلکه نظامی شبه پارلمانی در میان زندانیان ایجاد کرد. پس از آزادی از زندان در سال 1872 وارد همکاری با دولت مِیجی شد و در ابتدا مشغول طرح احیای زمینهای کشاورزی بود. سپس مدیر یک مدرسه و در سال 1889 به عنوان سفیر به کره رفت. در اولین جنگ ژاپن و چین نیز حضور داشت. وی مجله‏ای منتشر کرد و خاطرات خود و همرزمان دوران جنگ بوشین را در آن ذکر می‏کرد. برای ساخت یاد بود کشته شدگان جنگ هاکوداته نیز کمک فراوانی کرد. وی دو ماه پس از تولد 78 سالگی خود در اثر سرطان مری درگذشت.
    هنری نیکول به همراه اوژِن کولاچ در فرانسه محکوم شدند ولی محکومیت آنها زیاد سنگین نبود. آنها در جنگ فرانسه-پروس جنگیدند و نیکول 24 ساله در این جنگ کشته شد اما کولاچ زنده ماند. بعدها کتابی با نام «حادثه‏ای در ژاپن» نوشت و به بیان حوادث جنگ بوشین پرداخت و آن را در سال 1374 منتشر کرد. وی اولین اروپایی بود که اکثر اوقات لباس ژاپنی می‏پوشید.

    پس از پایان جنگ بوشین دولت شروع به انجام اصلاحات مِیجی کرد. یکی از امتیازات ژاپن در آن موقع طبق تاریخ نویسان غربی که باعث افزایش سرعت مدنیزه شدن شد، میزان سواد مردان در جامعه بود به طوری که در آن روزگار حداقل 40% مردان جامعه باسواد بودند و در شهر اِدو(توکیو) حداقل 70%. این آمار قابل مقایسه نیست با جامعه‏ی آن روز کشورهایی مثل انگلیس یا فرانسه که حداکثر میزان سواد 20% بود.
    در سوگندنامه امپراطور مِیجی در ماده چهارم در مورد لغو رسوم ناپسند گذشته و در ماده دوم در مورد ایجاد وحدت و از بین رفتن طبقات اجتماعی سخن رفته بود. اقداماتی که در مورد اجرای چنین موادی به مورد اجرا درآمد عبارت بودند از:
    1- الغای فئودالیسم در سال ۱۸۷۱ که در نتیجه‏ی آن بسیاری از زمین‏های فئودال‏ها در اختیار دولت قرار گرفت.
    2- تشکیل نیروی دریایی و زمینی و به اجرا گذاشتن قانون نظام وظیفه عمومی در سال ۱۸۷۲ میلادی. با این قانون تمام افراد توانایی به دست آوردن مهارت جنگ آوری را به دست آوردند و جنگ آوری از انحصار طبقه‏ی سامورایی خارج شد.
    3- تحریم حمل شمشیر و قطع مستمری سامورایی‌ها. تا قبل از این قانون سامورایی‏ها مجاز به حمل دو شمشیر بودند و این امتیاز اعتبار و آبروی اجتماعی ایشان محسوب می‌شد.

    بین روابط ژاپن و کره مشکلاتی پیش آمده بود که تا نزدیکی جنگ پیش رفت اما با پیروزی تیم مذاکره کننده، کره بنادر خود را بر روی کشتی‏های ژاپنی گشود که یک پیروزی دیپلماتیک برای ژاپن بود و با این پیروزی نیاز به جنگ از بین رفته و همین موضوع باعث نارضایتی جناحی شد که شکست مذاکرات با کره را به عنوان بهانه‌ای برای حمله قرار داده بود. سایگو تاکاموری بر آن بود که برای مقابله با غرب، ژاپن نیز باید روشی سلطه‌جویانه در پیش بگیرد و پاسخ درست به کره که از داشتن مناسبات سیاسی با ژاپن خودداری داشت، جنگ است. سایگو در سال 1873 پس از مشاجره با برادر کوچکترش در مورد حمله به شبه جزیره‏ی کره از دولت خارج شد. هواداران مکتب اخراج خارجی‏ها احترام به امپراطور نیز از اصلاحات مِیجی ناراضی بودند اگرچه در آغاز به خاطر نابودی شوگون هم مجبور به همراهی بودند اما اکنون سر ناسازگاری با مِیجی دارند.
    سایگو تاکاموری به همراه سامورایی‏های خاندان ساتسوما دست به شورش زدند که در ظرف چند ماه توسط نیروهای دولت مِیجی سرکوب شدند. سربازان امپراطوری که نسبت به جنگ بوشین بسیار پیشرفته‏تر شده بودند از خمپاره انداز و بالن برای مشاهده میدان نبرد استفاده می‏کردند. نیروهای ساتسوما در حدود 40 هزار نفر و نیروهای دولت مرکزی 300 هزار نفر برآورد شده بود. نیروهای سایگو پس از پایان مهماتشان از تیر و کمان و سلاح‏های سنتی برای مبارزه استفاده کردند. در اواخر نبرد سایگو از ناحیه‏ی لگن مورد اصابت گلوله قرار گرفت. چگونگی مرگ وی مشخص نیست ولی زیردستان وی ادعا داشتند که هاراکیری کرده است.
    بعضی از محققین ادعا کردند که سایگو در اثر شوک شدید گلوله و زخم حتی قادر به صحبت کردن نبوده است و زیردستان سایگو سرش را قطع کردند و سپس شکم وی را پاره کردند تا به نظر برسد هاراکیری انجام داده است. وی در سپتامبر 1877 کشته شد. بعدها معلوم شد که سایگو در قتل ساکاموتو ریوما دست داشته است و هدف نابودی شوگون تا حدی در وی ریشه دوانده بود که حاضر شده به خاطر آن یکی از دوستان نزدیکش را قربانی کند.

    در سال 2003 از روی داستان شورش ساتسوما فیلم سینمایی آخرین سامورایی با بازی تام کروز(جولز برونِت) و کِن واتابه در نقش کاتسوموتو(سایگو) ساخته شد که داستان این فیلم تلفیقی از داستان شینسنگومی و ساتسوما است و داستان اصلی برای فروش هرچه بیشتر دستکاری شده است. امروزه در پارک اوئنو مجسمه‌ای از سایگو برپاست و مردم با احترام از او یاد کرده و از برابر مجسمه‏ی او می‌گذرند. هر چند از نظر سیاسی امروزه به نظر می‌رسد که نظر دیگر تجددخواهان ژاپن که به ستیزه جویی سایگو میدان ندادند درست بوده ‌است.
    یکی از کسانی که از نبرد با شورش ساتسوما برگشت افسر پلیسی بود به نام فوجیتا گورو. این فرد در گذشته یکی از فرماندهان شینسنگومی بود. وی همان سایتو هاجیمه بود. سایتو هاجیمه در نبردی که داشت توانست نیمی از افراد خود را تا قبل از آتش بس زنده نگه دارد پس از دستگیری با نام مستعار راهی زندان شد. پس از آزادی، ارباب آیزو نام فوجیتا گورو را به وی داد. فوجیتا گورو با دختری از خاندان آیزو ازدواج کرد و در سال 1972 وارد اداره‏ی پلیس شهر توکیو شد. در سال 1877 به همراه تعدادی از سامورایی‏های خاندان آیزو به نبرد علیه شورش ساتسوما رفت. وی از این نبرد به عنوان انتقام جنگ بوشین یاد می‏کند. در دوران حکومت مِیجی تنها کسی که در سراسر ژاپن اجازه داشت کاتانا یا شمشیر سامورایی حمل کند فوجیتا گورو بود. سایتو در ساخت یادبود فرماندهان شینسنگومی به همراه ناگاکورا و دکتر ماتسوموتو نقش داشت. فوجیتا در سال 1891 بازنشسته شد و تا سال 1909 در مدارس عالی و دانشگاه‏ها و نیز موزه‏ی آموزش و پرورش توکیو کار می‏کرد تا اینکه در سال 1915 به دلیل زخم معده درگذشت در این سال ناگاکورا شینپاچی نیز از دنیا رفت. سایتو بر خلاف شینپاچی در مورد شینسنگومی زیاد صحبت نمی‏کرد.

    سالها بعد از جنگ بوشین شایعه‏ای پخش شد که هارادا سانوسکه فرمانده یگان دهم شینسنگومی در سال 1868 کشته نشده و پس از سفر به چین رئیس گروهی از راهزنان اسب سوار شده است. در روزنامه‏ای که در سال 1965 منتشر شد گزارش شده بود که پیرمردی به نام هارادا سانوسکه در جنگ اول چین و ژاپن(1894) به کمک ژاپن آمده است. به هر حال تمامی این صحبت‏ها بی اساس بوده و هیچگاه به اثبات نرسیدند.
    در سال 2004 دفتر خاطرات یامازاکی سوسومو کشف شد و در موزه‏ای به نمایش گذاشته شد. این دفتر به صورت رمز نوشته شده و هنوز مطالب آن منتشر نشده است.
    سوزوکی میکیسابورو بعد از پایان جنگ بوشین به دنبال ناگاکورا شینپاچی در توکیو می‏گشت و تصور می‏شد که قصد جان وی را کرده است اما پس از عزیمت ناگاکورا به زادگاهش به نیروهای پلیس پیوست و تا بازنشستگی به همان شغل ادامه داد. وی اگرچه به شدت از شینسنگومی متنفر بود ولی در نزد مردم به یکی از کسانی که همیشه برای هیجیکاتا و کوندو دعا می‏خواند مشهور شده بود و حتی در مورد شخصیت آنها تعاریف بسیاری می‏کرد. پس از بازنشستگی به کشاورزی و دامپروری روی آورد تا اینکه در سن 83 سالگی در سال 1919 درگذشت.
    پس از اصلاحات مِیجی امپراطوری ژاپن هر روز بیشتر قدرت می‏گرفت و از یک کشور قرون وسطایی کشوری مدرن ساخته شد به طوری که توانست کره را تحت نفوذ خود و چین را نیز شکست بدهد در همان سال روسیه نیز از ژاپن شکست خود و ژاپن در رسانه‏های جهان به عنوان کشوری قدرتمند خودنمایی می‏کرد. امپراطور مِیجی در سال 1912 در سن 59 سالگی درگذشت. مردم ژاپن او را رهبر انقلاب مِیجی می‏خوانند. انقلابی که باعث سرنگونی حکومت 600 ساله شوگون شد. اما به گواه تاریخ نه امپراطور رهبر انقلاب بود و نه این انقلاب مردمی.



    در هر سرزمینی و در هر دوره از زمان گروه‏های تندرو وجود دارند که همیشه به دنبال رسیدن به منافع و آرمان‏های خود هستند چه منافع شخصی و چه منافع قومی و حزبی. اگرچه این افراد در اقلیت هستند اما با استفاده از تبلیغات و گروه‏های فشار به قدرت می‏رسند که نمونه‏ی آنها هیتلر در جنگ جهانی دوم می‏باشد. در دوران باکوماتسو نیز کسانی بودند که برای رسیدن به اهدافشان از هر وسیله‏ای استفاده کردند(ماکیاولیسم) و عوام فریبی یکی از برجسته‏ترین سلاح‏های آنها بود. اگرچه این گروه بعد از آخرین نبرد پیروز شدند و دولت به طور کامل در اختیارشان بود ولی بعد از مدتی با همان دولتی که حمایت از آن شعارشان بود دچار مشکل شدند و پایانی تاریخی را برای خود رقم زدند. اما این پایان کار نبود و سال‏ها بعد نسل دیگری از این تندروهای متحجر در جنگ جهانی دوم خود را نشان دادند. ژاپن در این جنگ با کشورهای کره، چین، آمریکا، انگلیس، استرالیا، هند، پرتقال، روسیه، نیوزیلند و تایوان درگیری داشت. کشوری کوچک با منابعی محدود در برابر جهان قد علم کرده بود. شاید منشأ این مشکلات افراط و تفریط باشد و شاید هم عدم تعامل و تفاهم. زمانی که احزاب و قومیت‏ها به جای تعامل به دنبال حذف یکدیگر از اجتماع باشند جامعه‏ای سراسر آشوب و درگیری وجود خواهد داشت.
    روی آوری ژاپن به سیاست نظامی‏گری از مشکلات عدم تعامل اقوام بود. این روش از منظر تاریخی به آرمانی در امپراطوری ژاپن اشاره می‌کند که بر اساس آن نیروهای نظامی باید بر ارکان سیاست و زندگی اجتماعی مردم مسلط شوند. این دیدگاه، نیروی نظامی قدرتمند را مساوی با ملت قدرتمند می‌دانست به مانند کره شمالی فعلی. در طول دهه ۱۹۲۰، ژاپن به سمت برقراری حکومتی دموکراتیک حرکت می‌کرد که تحت عنوان «دموکراسی تای‌شو» از آن یاد می‌شد. با این حال، دولت پارلمانی به آن اندازه ریشه ندوانده بود که بتواند در برابر فشارهای سیاسی و رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰ و رهبران نظامی پرنفوذ این دهه مقاومت کند. نظامی‌گری راهی بود که ژاپن و بعضی از کشورهای اروپایی برگزیدند. این راه در نهایت به جنگ جهانی دوم منجر شد. آنچه این جابجایی قدرت به سمت نظامیان را بیش از پیش امکان‌پذیر می‏کرد، گنگی و بی‌دقتی در متن قانون اساسی مِیجی، به ویژه در مورد جایگاه امپراطور بود. این قانون بدنه قانون‌گذاری را نه در برابر مردم، بلکه در برابر امپراطور پاسخ‌گو می‌دانست. در شینسنگومی خلاف این مسئله را شاهد بودیم به طوری که پس از تسلیم شوگون به جای تبعیت از وی، به اصول و اهداف آرمان جمهوریت پایبند بودند یا ناگاکورا شینپاچی با اینکه عضوی از قبیله‏ی ماتسومائه بود اما رو در روی قبیله‏ی خودش و امپراطور جوانی که دستورهایش تابع شورای امپراطوری و نیروهای ساتچو بود، مبارزه کرد.
    در پایان جنگ جهانی دوم، ژاپن از سوی نیروهای متفقین اشغال شد. این نخستین و تنها باری بود که این کشور به اشغال نیروهای خارجی در می‏آمد چرا که در جنگ جهانی اول ژاپن به عنوان پیروز و یکی از پنج قدرت نظامی جهان در کاخ ورسای حضور داشت. در ۱۴ اوت ۱۹۴۵، دولت ژاپن خبر تسلیم مقدماتی این کشور را به متفقین اعلام کرد. فردای آن روز، امپراطور هیروهیتو در یک نطق رادیویی، تسلیم بی قید و شرط ژاپن را به اطلاع مردم رساند. این نخستین باری بود که امپراطور ژاپن از طریق رادیو با مردم سخن می‏گفت و اولین بار بود که مردم این کشور صدای وی را می‏شنیدند. هری ترومن رئیس جمهور ایالات متحده، ژنرال داگلاس مک آرتور را به کار نظارت بر ژاپن اشغالی منصوب کرد. تلاش شد تا در قانون اساسی جدید ژاپن که زیر نظر نیروهای پیروز نوشته می شد، شکلی از لیبرال دموکراسی جایگزین نظام سلطنت مطلقه شود. در قانون اساسی جدید ژاپن، جنگ محکوم شد. با امضای پیمان صلح سان فرانسیسکو در ۸ سپتامبر ۱۹۵۱ و اجرایی شدن آن در ۲۸ آوریل ۱۹۵۲، ژاپن بار دیگر استقلال خود را باز یافت. امروز نیز ۴۷۰۰۰ پرسنل نظامی آمریکا در ژاپن حضور دارند که بر اساس معاهده همکاری امنیتی دوجانبه، از سوی دولت ژاپن دعوت شده‏اند. بعد از یک رشته سازماندهی مجدد در حزب‏های سیاسی، حزب لیبرال دموکرات ژاپن، که حزبی محافظه کار است، و حزب سوسیال دموکرات با گرایش‏های چپ گرایانه در سال ۱۹۵۵ شکل گرفتند. سیاست مداران این حزب و دیوان سالاران دولتی بر سیاست‏های اقتصادی تمرکز کردند. ژاپن از دهه ۵۰ تا دهه ۸۰ میلادی، رشد سریعی را تجربه کرد و به یک قدرت اقتصادی عمده تبدیل شد. از این فرایند گاه به عنوان معجزه اقتصادی ژاپن در دوران بعد از جنگ یاد می‏شود. پس از جنگ کره، که طی آن ژاپن یکی از تدارک دهندگان اصلی نیروهای سازمان ملل بود، اقتصاد ژاپن رشدی برق آسا و طولانی را در بخش تولید آغاز کرد. در سال ۱۹۸۹ ژاپن شاهد یکی از سریع ترین میزان رشد اقتصادی در تاریخ خود بود. بالا رفتن قدرت یِن و سودآور بودن آن در مبادلات دلاری، به اضافه پایین بودن میزان بهره سبب هجوم سرمایه گذاران شد. این موضوع باعث افزایش ۶۰ درصدی ارزش املاک در توکیو شد. در سال ۱۹۹۱ ارزش سهام ژاپن سقوط کرد و دوران اقتصاد حبابی ژاپن به پایان رسید. ژاپن هم اینک نیز دومین اقتصاد بزرگ جهان است.
    در نهایت زمانی که خوب به دوران انقلاب مِیجی نگاه می‏اندازیم و درون آن را می‏شکافیم اولین کلمه‏ای که به ذهن می‏رسد کودتاست. داستان شینسنگومی و تاریخ دوران باکوماتسو درسی برای جهانیان است برای آگاهی که نباید به فرصت طلبان و تندروهای متحجر فرصت خودکامگی داد و کسانی که با فتنه‏گری و کجروی به اهدافشان می‏رسند نهایتاً در آتش خودشان خواهند سوخت. امروزه از شینسنگومی فراوان یاد می‏شود و فیلم‏ها سریال‏ها و داستان سرایی‏های بسیاری شده است. همه با نام قهرمان آنان را می‏شناسند. اگر ملت آن زمان به جای جنگ خواستار وحدت ملی می‏شدند شاید آینده‏ای بهتر برای مردم و کشور ژاپن رقم می‏خورد و شاهد جنایات ارتش ژاپن در قبال چینی‏ها و تراژدی بمب اتم نبودیم. امروزه در سایر کشورها نیز درگیری‏هایی مشابه وجود دارد اما در قالب قومیت و قبیله کمتر مشاهده می‏شود این کشمکش ها به شکلی مدرن و در لباس احزاب و جناح‏های مختلف سیاسی ادامه دارد و گاهی نیز کشورها سرنوشتی مشابه ژاپن در جنگ بوشین پیدا می‏کنند که از دل این جنگها نسل کشی‏ها ، پاکسازی قومیتی، قتل عام‏ها و سایر جنایات جنگی بیرون می‏آید. نکته‏ی مثبتی که در انقلاب مِیجی ظاهر شد، عفو مخالفان ساتچو توسط امپراطور بعد از 3 سال بود در حالی که در برخی از کشورها فقط جنایات جنگی از طرف پیروز در تاریخ می‏ماند. گرچه جنایاتی که ارتش ساتچو در قبال مخالفانش انجام داد بعدها باعث شد تا بسیاری از مردم نسبت به دولت مِیجی متنفر بشوند اما سیاستهای نوینی که با بازشدن چشم ژاپن به دنیای غرب همراه بود موفقیت خودش را نشان داد. سیاستهایی که از دولت شوگون شروع شد و باعث موضع گیری قبایل علیه دولتش شد اما در نهایت هواداران مکتب افراطی، خودزنی کرده و برخلاف آرمانشان عمل کردند.

    این برای افزایش اطلاعات عمومی بود

  5. #345
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    منابع:
    1) دانشنامه آزاد ویکی پدیا
    2) دانشنامه آزاد سامورایی
    3) مرکز مطالعات شینسنگومی
    امید وارم خوشتون اومده باشه

  6. #346
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض




    Oichi (به ژاپنی: お市) (زاده ۱۵۴۷ و درگذشته ۱۵۸۳ میلادی) خواهر کوچکتر اودا نوبوناگا و مادر سه دختر به نام‌های یودودونو، همسر غیررسمی تویوتومی هیده‌یوشی، اوهاتسو یا جوکواین، همسر رسمی دایمیوی ولایت اومی بنام کئوگوکو تاکاتسوگو و اوئیو یا سوگن‌این، همسر دومین شوگون از شوگون‌سالاری توکوگاوا بنام توکوگاوا هیده‌تادا بود. اوایچی در سال ۱۵۶۴ با دایمیوی ولایت اومی بنام آزای ناگاماسا ازدواج کرد اما شوهر او از سال ۱۵۷۰ تا ۱۵۷۳ به صورت یکی از طرف‌های جنگ با برادرش اودا نوبوناگا درآمد. آزای ناگاماتسو در سال ۱۵۷۳ پس از شکست از نوبوناگا هارا** کرد. اوایچی پس از مرگ شوهرش در سال ۱۵۷۳ به ازدواج شیباتا کاتسوئه یکی از فرماندهای لشکری برادرش اودا نوبوناگا در آمد

    عکس های این شخصیت در بازی:
    (در جنگجویان سامورایی 1)

  7. #347
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    آزای ناگاماسا (به ژاپنی: 浅井 長政 Azai Nagamasa) (۱۵۴۵-۱۵۷۳ میلادی) یکی از دایمیوها در دوره سنگوکو در ژاپن بود. محل سکونت خاندان آزای در شمال ولایت اومی و شرق دریاچه بیوا واقع بود. او در سال ۱۵۶۴ با خواهر اودا نوبوناگا بنام اوایچی ازدواج کرد اما از سال ۱۵۷۰ تا ۱۵۷۳ بصورت یکی از دشمنان اودا نوبوناگا درآمد. خود او و همچنین خاندان آزای در سال ۱۵۷۳ توسط نوبوناگا از بین رفتند. بیشتر جنگ‌های او با نوبوناگا از جمله نبرد آنه‌گاوا در سال ۱۵۷۰ و محاصره‌های قصر اودانی بین ۱۵۷۰ تا ۱۵۷۳ اتفاق افتاد.



    شخصیت جنگ جو و در عین حال آروم و مهربونی داری من که خیلی باهاش حال میکنم

    واما قیافه اصلی





    از رو چی این تقلبی ها رو ساختن خدا داند




    در مرحله فینال جنگجویان سامورایی2، oichi به برادرش nobunaga میپیونده و بر علیه negamasa میجنگه وقتی oichi و negamasa به هم میرسن negamasa به oichi میگه که دوسش داره و.....
    بعد جنگ سختی بین آنها سر میگیره که در نهایت negamasa کشته میشه
    در فیلم نشون میده که جسد negamasa روی پای oichi هست و اون پشیمون از کاری که کرده اشک میریزه و دیگه برای این کار دیره.....
    و جسد negamasa تبدیل به گلبرگ های صورتی میشه که در هوا پخش میشن

  8. #348
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    دا نوبوناگا (به ژاپنی: 織田 信長 Oda Nobunaga) (بیست‌وسوم ژوئن ۱۵۳۴- بیست‌ویکم ژوئن ۱۵۸۲) دایمیو (امیر) ولایت اواری در دوره سن‌گوکو یا جنگ داخلی بود. او عمر خود را در کشورگشایی سپری کرد و در نهایت بر یک‌سوم دایمیوهای ژاپن پیروز شد تا اینکه در سال ۱۵۸۲ درگذشت. جانشین او تویوتومی هیده‌یوشی، که حامی وفادار نوبوناگا بود، سرانجام به اولین کسی تبدیل شد که پس از جنگ اونین بر تمام خاک ژاپن حکم راند.



    (این همون داداش oichi هست)

    ماجرای زندگی :
    در تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۵۳۴ به دنیا آمد و دوران کودکی به نام کیپوشی خوانده می‌شد. او پسر دوم اودا نوبوهیده بود. در دوران کودکی و اوایل سال‌های نوجوانی، او بداشتن رفتار عجیب و غریب شهرت داشت و به همین سبب لقب احمقِ اواری به او داده شده بود. در زمان وارد شدن سلاح گرم به ژاپن، او به سلاح گرم که به آن تانه‌گاشیما گفته می‌شد، توجه و علاقه نشان داد. او همچنین به مفارقت و رفت‌وآمد با دیگر جوانان ولایتش، بدون هیچ گونه توجه‌ای به مقام و رتبهٔ اجتماعی خود شهرت دارد. از خود او نقل است که در قلعهٔ ناگویا متولد شده‌است، اما این موضوع ثابت نشده‌است. آنچه مسلم است این است که او در منطقهٔ اواری متولد شده‌است. در سال ۱۵۷۴ نوبوناگا عنوان کوگه (یک منصب اشرافی) را دریافت کرد، پس از آن در سال ۱۵۷۷، او در مقام اودای‌جین (وزیر بزرگ)، بالاترین مقام در حکومت اواری قرار گرفت. در سال ۱۵۴۸ بدنبال بسته شدن یک قرارداد سیاسی مابین پدرش و دایمیوی ولایت مینو بنام سایتو دوسان، با نوهیمه سومین دختر دایمیوی مینو ازدواج کرد. در سال ۱۵۵۱ پس از فوت ناگهانی پدر جانشین او شد. در سال ۱۵۵۳ هیراته ماساهیده که از کودکی نوبوناگا مسئول پرورش و تربیت او بود هاراکری کرد و بنابر فرضیه‌ها این هاراکری در اعتراض و یا احساس مسئولیت در برابر رفتارهای ناسنجیدهٔ نوبوناگا بوده‌است. خودکشی او سبب غم و اندوه شدید نوبوناگا شد و برای بزرگداشت استادش معبد سی‌شوجی را ساخت.
    نام (همسر رسمی): نوهیمه، (همسران صیغه‌ای):ایکوما کیستونو، کیئو اونئین، هارادا نائوکو و غیره

    در ۲۱ ژوئن ۱۵۸۲ در کودتایی که به نام حادثه هوننو-جی نامبرده می‌شود، اودا نوبوناگا توسط ساموراییِ شورشی آکِچی میتسوهیدِه به خودکشی اجباری دست زد. دلایل این کودتا روشن نیست
    شخصیت نوبوناگا در بسیاری از انیمه‌ها، مانگاها، بازی‌های ویدئویی و فیلم‌های سینمایی به تصویر کشیده شده‌است. شخصیت او در فرهنگ عامه بیشتر به عنوان فردی فاسد و یا حتی شیطانی نشان داده می‌شود، هر چند در برخی از موارد تصویر مثبت‌تری از او نیز به چشم می‌خورد. برخی این آثار عبارتند از:

    فیلم کاگه‌موشا اثر آکرا کوروساوا
    بازی ویدئویی جنگ تمام‌عیار: شوگان ۲
    بازی ویدئویی عصر فرمانروایان ۲: پیروزمندان
    تصاویر او در این بازی:


  9. #349
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    نوهیمه (به ژاپنی: 濃姫 のうひめ Nōhime) همسر رسمی دایمیوی ولایت اواری، اودا نوبوناگا و سومین دختر دایمیوی ولایت مینو بنام سایتو دوسان بود. در سال ۱۵۴۸ بدنبال بسته شدن یک قرارداد سیاسی مابین پدرش و اودا نوبوهیده (پدر نوبوناگا)، به ازدواج نوبو ناگا درآمد. او نتوانست برای نوبوناگا فرزندی را بدنیا بیاورد. تاریخ تولد و مرگ او مشخص نیست. بر اساس فرضیه‌ها تا زمان حادثه هوننو-جی و مرگ نوبوناگا زنده بوده‌است.

    پدر او سایتو دوسان به داشتن سیاست و حسابگری شهرت داشت و از تجارت روغن به امیری ولایت مینو رسیده بود. پسر ارشد سایتو دوسان، بنام سایتو یوشی‌تاتسو (۱۵۶۱-۱۵۲۷) پدر خود را از ولایت مینو تبعید کرد و خود به امیری این ولایت رسید. در ادامهٔ خصومت خود با پدرش در سال ۱۵۵۶ پدر خود را به قتل رساند و با این قتل بهانه برای حمله به ولایت مینو را برای شوهر خواهر خود اودا نوبوناگا فراهم کرد.[۱]



    (همسر nobunaga oda)

    عکس های این شخصیت در این بازی:



    Click here to view the original image of 534x768px.

  10. #350
    ناظر انجمن فوتبال خارجی hossein blak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2014
    محل سكونت
    BRN
    پست ها
    1,917

    پيش فرض

    از نوادگان خانواده toki akechi هست شایعه است که پسر عموی nohime است

    (ولی من قبل این که اینا رو بدونم توی بازی احساس کردم mitsohide همون masahide که مثلا یه جورایی فرزند خونده ی nobunaga بود هست چون اون نه تنها باعث مرگ nobunaga شد بلکه بعد از مرگ negamasa azai به دست ارتش nobunaga (که در توضیحات زندگی nobunaga آمده بخاطر اعتراض به اعمال نسنجیده او)، دست به خودکشی زد،اسمشونم به هم خیلی شباهت داره و هرچی اسم hirate masahide رو توی گوگل زدم اطلاعاتی جز این که nobunaga او رو پرورش داده نیست،درضمن درفیلم فینال nobunaga بعد از این که akechi mitsohide خودشو میکشه (در یک قصر که در آتش مسوخت) nobunaga اشکی از چشمانش سرازیر میشه و روی جسد mitsohide میوفته بعدشم اونو در آغوش میگیره و بلند میکنه و میبره!....)


    Click here to view the original image of 569x766px.


    تصاویر این شخصیت در این بازی:



    Click here to view the original image of 600x1200px.


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •