آه از زمانی که تنهایم بگزاشتی
رنج را تمام کردی و در عزایم بگزاشتی
کاش می مردم و در انتظارت نمی شدم
نفرین به آن لحظه که به بهایم بگزاشتی
تنها امیدم بودی و به سر شدی
لعنت به آن لحظه ، که زدلم بی خبر شدی
در حسرتت مردم و صدبار زنده شدم
ای بی وفا ، زچه رو بر کوچه ام رهگذر شدی