دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت
ولي اجل به ره عمر رهزن املست
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت
ولي اجل به ره عمر رهزن املست
تن خورشيد تپيده ست به خوناب شفق
ياد می آيدم از خون سياووش ترين...
---------------------
ببخشیدا اینجا فقط مشاعره می کنن تاپیکه ادبیات که نیست![]()
![]()
دوستان لطفا خارج از موضوع مشاعره شعری ننویسید
......
بوي باران بوي سبزه بوي خاك
شاخه هاي شسته باران خورده پاك
آسمان ابي و ابر سپيد
برگهاي سبز بيد
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستوهاي شاد
خلوت گرم كبوترهاي مست ....
نرم نرمك مي رسد اينك بهار . خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچههاي نيمه باز
خوش به حال دختر ميخك كه ميخندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
اي دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمي پوشي به كام
باده رنگين نمي بيني به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن ميكه مي بايد تهي است
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار
گر نكوبي شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش مي شود هفتاد رنگ
Last edited by saye; 03-09-2006 at 22:46.
گفتي بايد بنويسم كه شب قصه قشنگه
رو سر ثانيه هامون يه حرير رنگ به رنگه
گفتي بايد بنويسم جاده ي ترانه بازه
شب رو سياه قصه از ستاره بي نيازه
هر شب هر نيمه شب
من منتظرم
تا کسی مرا صدا بزند
کسی مرا صدا نمی زند
اما من منتظرم
صدايم کن
بگذار مثل کودکی شاد
شتابان به سوی تو بدوم
مثل دختر بچه ای خندان
با دامنی پر چین
روی ديواری کوتاه
راه روم
Last edited by Monica; 03-09-2006 at 22:58.
مي خواستم كودكان ستاره زبان مرا بفهمند!
مي خواستم كه هيچ ابهامي،
در گزارش گريه هاي نباشد!
مي خواستم از اهالي شنزار و شتر گرفته،
تا برف نشينان قبيله قطب،
همصحبت ِ سادگي ام باشند!
احساس مي كنم،
تمام سادگان ِ اين سياره همسايه منند!
ديده ام خيره به ره ماند نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم ؟
كه ز من رشته الفت بگسست
تكرار ِ تلخ ِ ترانه ها با من ماند!
بي مرزي ِ اين همه انتظار با من ماند!
بي تو،
من ماندم و الهه ي شعري كه مي گويند
شعر تمام شعران را انشاء مي كند!
هر شب مي آيد
چشمان ِ منتظرم را خيس ِ گريه مي كند
و مي رود!
دست مرا بگير و كوچه هاي محبت را بگرد
يادم بده كه چگونه بخوانم تا
عشق در تمامي دلها معنا شود
يادم بده كه چگونه نگاهت كنم كه طري بالايت در گرد باد عشق نلرزد
دوست دارم به جاي سمفوني بتهون،
صداي ويولن نواز ِ كور خيابان ولي عصر را بشنوم!
دلم مي خواست كه حافظ
- اين همراه هميشه حافظه ام!-
يكبار به سمت ِ سواحل سادگي مي آمد!
مي خواستم كتابت او را
به زبان زلال نوزادان بي زنگار ببينم!
مي خواستم ببينم آن ساده دل،
با واژه هاي كوچه نشين چه مي كند!
هي! آرزوي محال!
آرزوي محال...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)