صبر میکنم
تا تمام کودکیت را دوره کنی
صبر میکنم تا آرزوهای توی دشت مانده ات را
از جان آدمک های بی احساس بگیری
صبر میکنم
صبر
تا باران بگیرد
و شاید هوا آنقدر سرد شود
تا روی برف ها به زمین بخورم
ولی اینبار
عشق مرا میفهمی
جون صبر کرده ام
و امشب چه صبورانه در حال شکستنم
ای شمیم شب های عاشقانه ی من
حوالی قلب کوچکم
باران گرفته است
چشم هایم پر از سکوت
تنهایی ....
تمام وجودم را گرفته است