تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 346 از 469 اولاول ... 246296336342343344345346347348349350356396446 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,451 به 3,460 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #3451
    آخر فروم باز Ice Star's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    5,977

    پيش فرض

    یعنی چی ؟؟؟

    تکبیـــــــــــــــــــــ ــــــــــر......
    این یکی را هم نمی فهمم

    جمعه رفته بودیم دریا... من و زن داداشم داشتیم میرفتیم کنار ساحل بعد من یادم اومد که یه چیزی تو ماشین جا گذاشتم گفتم من الان میام زن داداشم گفت منم رو این تخته سنگها میشینم تا بیای... منم رفتم وسیله رو گرفتم اومدم دیدم زن داداشم نشسته رفتم نشستم کنارش یهو دیدم برگشت منو نگاه کرد.. وای یه دختر دیگه بود. تازه یه ردیف پایین تر هم یه زنه با دو تا پسره و یه مرده نشسته بودن. همشون برگشتن منو نگاه کردن ( خانواده دختره بودن ) منم بلند شدم برم مرده با لهجه ترکی گفت وایسا بینم چه غلطی میکردی. شانس آوردم زن داداشم اومد و جریان ختم به خیر شد وگرنه یه فصل کتک می خوردم....( توضیح اینکه لباس دختره عین لباس زن داداشم بود )
    فکر نکنین نفهمم چون این یکی را فهمیدم

  2. #3452
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    محل سكونت
    Ceaf.ir
    پست ها
    2,661

    پيش فرض

    نگاه کن در زندگی یک بارم سوتی دادیم که اونم پاکش کردن!

  3. #3453
    آخر فروم باز gmuosavi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    نصف جهان سبزوهمیشه سبز
    پست ها
    4,094

    پيش فرض

    جمعه رفته بودیم دریا... من و زن داداشم داشتیم میرفتیم کنار ساحل بعد من یادم اومد که یه چیزی تو ماشین جا گذاشتم گفتم من الان میام زن داداشم گفت منم رو این تخته سنگها میشینم تا بیای... منم رفتم وسیله رو گرفتم اومدم دیدم زن داداشم نشسته رفتم نشستم کنارش یهو دیدم برگشت منو نگاه کرد.. وای یه دختر دیگه بود. تازه یه ردیف پایین تر هم یه زنه با دو تا پسره و یه مرده نشسته بودن. همشون برگشتن منو نگاه کردن ( خانواده دختره بودن ) منم بلند شدم برم مرده با لهجه ترکی گفت وایسا بینم چه غلطی میکردی. شانس آوردم زن داداشم اومد و جریان ختم به خیر شد وگرنه یه فصل کتک می خوردم....( توضیح اینکه لباس دختره عین لباس زن داداشم بود )
    قشنگ بود !
    وایسا بینم ! فقط نشستی کنارش ؟
    باید یه کارهای دیگم می کردی

  4. #3454
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    قشنگ بود !
    وایسا بینم ! فقط نشستی کنارش ؟
    باید یه کارهای دیگم می کردی
    فرصتش نبود

  5. #3455
    حـــــرفـه ای Mojtaba N87's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    مشهد (Hometown : شیراز)
    پست ها
    5,015

    پيش فرض

    این هم یه سوتی آنلاین! خواستم برم بخش بازی های موبایل اومدم اینجا! نمیدونم چرا! هیچ توضیحی هم ندارم

  6. #3456
    آخر فروم باز gmuosavi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    نصف جهان سبزوهمیشه سبز
    پست ها
    4,094

    پيش فرض

    این هم یه سوتی آنلاین! خواستم برم بخش بازی های موبایل اومدم اینجا! نمیدونم چرا! هیچ توضیحی هم ندارم
    خسته نباشی عزیزم !
    برو بگیر بخواب !
    همکارمون از دست رفت !

  7. #3457
    داره خودمونی میشه senator mj's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    جلوی مانیتور
    پست ها
    98

    پيش فرض ارسالیه

    یادش به خیر .3سال پیش که هنرستان بودیم.سوتی های بچه ها و دبیر هارو رو دیوار مینوشتیم.
    اخرای سال سوم دیگه جای واسه نوشتن نبود.
    ما 6 نفر اخر کلاس بودیم که هنرستان از دست ما زله شده بود.یه دبیر داشتیم خیلی با بچه ها خودمونی بود(بیش از خیلی)خلاصه یه روز که درس رو داد و تموم شد یه 20 دقیقه ای وقت داشتیم تا زنگ بخوره.دبیره هم کلاس و به حاله خودش رها کرد.اقا ما خوابیدیم.این دوست بقل دستی من بدون هماهنگی باد شکمشو داد بیرون.اقا ما از بو و صداش بیدار شدیم.بو به حدی بو که نفر جلوی دم در .رفت درو باز کرد.خلاصه با دستمون دماغمونو گرفتیم که بیهوش نشیم و به شوخی میزدم پس کله رفیقم.اقا یه دفعه دبیر پرسد محسن چی شده .ما هم گفتیم بو میاد.اقا چشت روزه بد نبینه.کلید کرد که چه بوی میاد (ما هم خندمون گرفته بود .از اون طرف بو کلاس و بر داشته بود.)ما هم از دهنمون در رفت گفتیم اقا گوزیییییییییییییییییییدن.
    یه هفته از هنرستان اخراج شدم
    (کلمه جای گزین پیدا نکردم.ببخشید)
    Last edited by senator mj; 27-07-2008 at 00:14. دليل: بثیبث

  8. #3458
    آخر فروم باز gmuosavi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    نصف جهان سبزوهمیشه سبز
    پست ها
    4,094

    پيش فرض

    (کلمه جای گزین پیدا نکردم.ببخشید)



    زین پس به جای واژه زشت گو..... می گویم باد در کردن !
    برو درستش کن تا کسی نخونده !

  9. #3459
    آخر فروم باز Ice Star's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    5,977

    پيش فرض

    دیروز رفتم عابر بانک پول بردارم
    یه یارو هه جلوی من وایستاده بود
    و هی غر می زد آخه چند تا خانوم بلد نبودن با عابر بانک کار کنن
    سرتون را درد نیارم نوبتش شد با کلی غرغر کردن داشت می رفت که کلش گیر کرد به قسمتی که تو عکس نشون دادم
    خدائی خیلی باهال بود کله یارو خورد به اون قسمت همچین کمونه کرد


    Last edited by Ice Star; 27-07-2008 at 03:18.

  10. #3460
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    سلام به همگی.
    اولا جواب اون چند تا پستی رو که انگار پاک شدن رو بدم که من بودم که گفتم به ترکا توهین نشه که من خودم ترکم و دعوا سر من بود. و باید تشکر کنم از اوشون که گفتن ترکا عالمن و این چیزا!
    بگذریم اما یه سوتی از خود p30 بگم: الان اون پستها رو میخواستم نقل قول کنم که دیدم نیومدن اینجا! اگه پاک شدن چرا من دیدمشون و الان نمیبینمشون؟!!!

    نمیدونستم ! تاحالا نشنیده بودم!
    حالا فهمیدی؟

    یعنی چی ؟؟؟

    این یکی را هم نمی فهمم
    یدم
    منم نفهمیدم اونا رو!!!!

    نگاه کن در زندگی یک بارم سوتی دادیم که اونم پاکش کردن!
    آخییییی. سعی کن بازم سوتی بدی و بگیری!

    دیروز رفتم عابر بانک پول بردارم
    یه یارو هه جلوی من وایستاده بود
    و هی غر می زد آخه چند تا خانوم بلد نبودن با عابر بانک کار کنن
    سرتون را درد نیارم نوبتش شد با کلی غرغر کردن داشت می رفت که کلش گیر کرد به قسمتی که تو عکس نشون دادم
    بابا تجهیزات!!!! عکس از کجاس؟


    یادش به خیر .3سال پیش که هنرستان بودیم.سوتی های بچه ها و دبیر هارو رو دیوار مینوشتیم.
    اخرای سال سوم دیگه جای واسه نوشتن نبود.
    ما 6 نفر اخر کلاس بودیم که هنرستان از دست ما زله شده بود.یه دبیر داشتیم خیلی با بچه ها خودمونی بود(بیش از خیلی)خلاصه یه روز که درس رو داد و تموم شد یه 20 دقیقه ای وقت داشتیم تا زنگ بخوره.دبیره هم کلاس و به حاله خودش رها کرد.اقا ما خوابیدیم.این دوست بقل دستی من بدون هماهنگی باد شکمشو داد بیرون.اقا ما از بو و صداش بیدار شدیم.بو به حدی بو که نفر جلوی دم در .رفت درو باز کرد.خلاصه با دستمون دماغمونو گرفتیم که بیهوش نشیم و به شوخی میزدم پس کله رفیقم.اقا یه دفعه دبیر پرسد محسن چی شده .ما هم گفتیم بو میاد.اقا چشت روزه بد نبینه.کلید کرد که چه بوی میاد (ما هم خندمون گرفته بود .از اون طرف بو کلاس و بر داشته بود.)ما هم از دهنمون در رفت گفتیم اقا گوزیییییییییییییییییییدن.
    یه هفته از هنرستان اخراج شدم
    (کلمه جای گزین پیدا نکردم.ببخشید)
    خیلیییییییییییییییییییییی خنده دار بود!!!!!!! الان نصفه شبه و به زور خندمو خفه کردم!!!!!!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •