مي خروشد دريا
خيچكس نيست به ساحل پيدا !
لكه اي نيست به دريا تاريك
كه شود قايق
اگر آيد نزديك !
مي خروشد دريا
خيچكس نيست به ساحل پيدا !
لكه اي نيست به دريا تاريك
كه شود قايق
اگر آيد نزديك !
کاش اینقدر ستودنت برایم آسان نبود
که در کرامت دستانت غریب بمانم
حالا هم برای تو نمیگویم برای باران و ابر و سخاوتی که هر شب برایم میفرستی
گریه میکنم
چه خوب بود
که در ریاضت زمین و افتادن یک برگ
زندگی ام برای تو خلاصه میشد و تو برای ان یک لحظه مینگریستی
یکی سوال میکند به خاطر چه زنده ای
و من برای زندگی تو(!!!) را بهانه میکنم !?
من پشت كوه قاف وصال تو مانده ام
از هر چه كوه،دره،فراز و نشيب تر
صبرم به سر رسيد،خدايا عنايتي
نازل نما ايه اي«امن يجيب تر«
اين تازه ابتداي خرابي است بعد ازين
در من وقوع زلزله هايي مهيب تر
روی به هر که کرده ام
نيزه به سينه ام نشاند . . .
حرف به هر که گفته ام
هزار بر سرش گذاشت
لال شدم ولی دريغ
سکوت حاصلی نداشت . . .
تمام است ماجراي من و او
ميخواستمش ولي نميخواست مرا !!(؟)
کوچه بر بود از عطر بهار
گرد شبنم در هوا جوشیده بود
خا ک مست تشنه در پایان خواب
جامی از باران شب نوشیده بود
بر لعاب برگها خورشید صبح
چون طلای گرم سوزان می چکید
از تن گلها ،لبان آفتاب
خال باران های شب را می مکید
او چو بادی مست از بوی بهار
در میان سبزه ها خوابیده بود
نور خورشید از شکاف بلکها
در بلور چشم او تابیده بود
قطره های خنده ی شیرین او
می چکید از آن دو چشم نیمخواب
چون شرابی تند در رگهای من
جوش می زد خون گرم آفتاب
او زشوق بوسه ام دیوانه بود
من زداغ بوسه اش می سوختم
مخمل سبز چمن را چنگ چنگ
میدریدم یا بهم می دوختم
می گزیدم با دو دندان گونه اش
گونه هش طعمی گس نمناک داشت
چون تمشک نیمرس لبهای او
مزه ی خورشید وبوی خاک داشت
باد نرمی چون بر مرغان صبح
دست می سایید بر اندام او
سینه اش چون اب ها بر موج بود
مستی از کف برده بود آرام او
سر فرو بردم به جام سینه اش
یک نفس بوییدمش ،نوشیدمش
سایه ی خود را بر او انداختم
از نگاه آسمان بوشیدمش
شور ربايش نيست
عطر آشنايی است
درخشش ميوه! درخشانِ تر
وسوسه چيدن در فراموشی دستم پوسيد
دورترين آب ريزش خود را به راهم فشاند
پنهان ترين سنگ، سايه اش را به پايم ريخت
و من شاخه نزديک!
كاش يه كم... منو نگا كن ، تو وفا سرت مي شد ؟
شمع و پروانه و فانوس و خدا سرت مي شه ؟
من خودم يه وقتا ديدم نگران من مي شي
ترس وكهكشان و گيتار و دعا سرت مي شه ؟
ببينم قايم نكن خيلي چيزا سرت مي شه
بدي و زشتي قلب آدما سرت مي شه
واسه ي همينه كه خوب داري بازي مي كني
كه همين حرفايي كه زدم كجا سرت مي شه
تو تمام دردامو سرت مي شه ، سرت مي شه
نه كه حالا ، از اون اول هميشه سرت مي شه
مي دوني عاشقتم ، دلت برام شور مي زنه
ولي بيشتر از مي خوامش ، نمي شه سرت ميشه
من مي رم ، حرفاي من يه روزي باورت مي شه
هيشكي از تاريكي چشات نترسيد
هيشكي مرگ عشقو تو دلت نفهميد
وقتي كه خدا رو گم كردي تو شعرات
هيشـكي عـلت دروغاتو نپـرسيد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)