موسیقی غمگین ساعت دیواری
افسرده ام می کند
این وقت شب
گنجشک از کجا بیاورم؟
تا آوازش به زندگی برم گرداند؟
آه گراهام
کاش اختراع نکرده بودی
تلفنی را
که زنگ نمی خورد…
موسیقی غمگین ساعت دیواری
افسرده ام می کند
این وقت شب
گنجشک از کجا بیاورم؟
تا آوازش به زندگی برم گرداند؟
آه گراهام
کاش اختراع نکرده بودی
تلفنی را
که زنگ نمی خورد…
هرگز نکوش
که عشق خود را باز گو کنی
تنها عشق ناگفته
پایدار تواند بود
چرا که نسیم ملایم
خاموش و ناپیدا
می وزد…
من تلخ شده ام
قهوه فرانسه
بدون شير و شكر
فنجان را زمين بگذار
بيرون را نگاه كن
امشب باران مي بارد
و تو خيلي زود
لاي آن باراني بلند سياه
بين آدمها
طعم تلخ مرا
از ياد مي بري!
سهم من از دنيا
نداشتن است
تنها قدم زدن
در پياده روهاي پاييز
و فکر کردن به کسي که نبوده
حتي به مرگ هم
اميدي نيست
ميدانم
سنگ قبر من
از خودم، تنهاتر خواهد بود
مرا ياد فانوس هاي درياي مي اندازي
و من ميان طوفان افكارم
ميان امواج بي قرار
و صخره هاي صامت پرغرور
هميشه جايي براي روشنايي مبهم يك فانوس دريايي
گذاشته ام
اگر شهردار بودم ...
نمی دانم تو را مسئول ستاد بازیافت می کردم
یا می سپردم اخراجت کنند !
چگونه توانستی از تکه های شکسته ی قلبم قلک بسازی ؟!!
گفت:
این قدر نامم را تکرار نکن
نفسم را حبس کردم…!!
آدم ها هر کدام
شبیه خودشان می میرند
من با آدم برفی موافقم
فرید قدمی
زمین
زایمان اندوه زنی است
که خیال خدا را خوابید و خواب دید
آدمیان بسیار را
فرید قدمی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)