تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 341 از 492 اولاول ... 241291331337338339340341342343344345351391441 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,401 به 3,410 از 4920

نام تاپيک: مشاعره سنتی

  1. #3401
    آخر فروم باز alireza fatemi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    بوشهر
    پست ها
    1,389

    پيش فرض

    می توانم بعد از این با این خدا
    دوست باشم دوست، پاک و بی ریا

    می توان با این خدا پرواز کرد
    سفره ی دل را برایش باز کرد

    می توان مثل علف ها حرف زد
    با زبانی بی الفبا حرف زد

    می توان درباره ی هر چیز گفت
    می توان شعری خیال انگیز گفت

    مثل این شعر روان و آشنا
    پیش ازاینها فکر می کردم خدا...

    قیصر شعر ایران

      محتوای مخفی: شعر کامل 
    پيش از اينها فکر ميکردم خدا
    خانه اي دارد کنار ابر ها

    مثل قصر پادشاه قصه ها

    خشتي از الماس خشتي از طلا

    پايه هاي برجش از عاج و بلور

    بر سر تختي نشسته با غرور

    ماه برق کوچکي از از تاج او

    هر ستاره پولکي از تاج او

    اطلس پيراهن او آسمان

    نقش روي دامن او کهکشان

    رعد و برق شب طنين خنده اش

    سيل و طوفان نعره ي توفنده اش

    دکمه ي پيراهن او آفتاب

    برق تير و خنجر او ماهتاب

    هيچ کس از جاي او آگاه نيست

    هيچ کس را در حضورش راه نيست

    پيش از اينها خاطرم دلگير بود

    از خدا در ذهنم اين تصويربود

    آن خدا بي رحم بود و خشمگين

    خانه اش در آسمان دور از زمين

    بود ،اما ميان ما نبود

    مهربان و ساده و زيبا نبود

    در دل او دوستي جايي نداشت

    مهرباني هيچ معنايي نداشت

    هر چه ميپرسيدم از خود از خدا...

    از زمين از اسمان از ابر ها

    زود مي گفتند اين کار خداست

    پرس و جو از کار او کاري خطاست

    هر چه مي پرسي جوابش آتش است

    آب اگر خوردي جوابش آتش است

    تا ببندي چشم کورت مي کند

    تا شدي نزديک دورت ميکند

    کج گشودي دست ،سنگت مي کند

    کج نهادي پا ي لنگت مي کند

    تا خطا کردي عذابت مي دهد

    در ميان آتش آبت مي کند

    با همين قصه دلم مشغول بود

    خوابهايم خواب ديو و غول بود

    خواب مي ديدم که غرق آتشم

    در دهان شعله هاي سرکشم

    در دهان اژدهايي خشمگين

    بر سرم باران گرز آتشين

    محو مي شد نعره هايم بي صدا

    در طنين خنده ي خشم خدا ...

    نيت من در نماز ودر دعا

    ترس بود و وحشت از خشم خدا

    هر چه مي کردم همه از ترس بود

    مثل از بر کردن يک درس بود ..

    مثل تمرين حساب و هندسه

    مثل تنبيه مدير مدرسه

    تلخ مثل خنده اي بي حوصله

    سخت مثل حل صد ها مسئله

    مثل تکليف رياضي سخت بود

    مثل صرف فعل ماضي سخت بود

    تا که يک شب دست در دست پدر

    راه افتاديم به قصد يک سفر

    در ميان راه در يک روستا

    خانه اي ديديم خوب و آشنا

    زود پرسيدم پدر اينجا کجاست

    گفت اينجا خانه ي خوب خداست

    گفت اينجا مي شود يک لحظه ماند

    گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند
    با وضويي دست ورويي تازه کرد

    گفتمش پس آن خداي خشمگين

    خانه اش اينجاست ؟اينجا در زمين؟

    گفت :آري خانه ي او بي رياست

    فرشهايش از گليم و بورياست

    مهربان و ساده و بي کينه است

    مثل نوري در دل آيينه است

    عادت او نيست خشم و دشمني

    نام او نور و نشانش روشني

    خشم نامي از نشاني هاي اوست

    حالتي از مهرباني هاي اوست

    قهر او از آشتي شيرينتر است

    مثل قهر مهربان مادر است

    دوستي را دوست معني مي دهد

    قهر هم با دوست معني مي دهد

    هيچ کس با دشمن خود قهر نيست

    قهري او هم نشان دوستي ست

    تازه فهميدم خدايم اين خداست

    اين خداي مهربان و آشناست

    دوستي از من به من نزديکتر

    از رگ گردن به من نزديکتر

    آن خداي پيش از اين را باد برد

    نام او راهم دلم از ياد برد

    آن خدا مثل خيال و خواب بود

    چون حبابي نقش روي آب بود

    مي توانم بعد از اين با اين خدا

    دوست باشم دوست ،پاک و بي ريا

    مي توان با اين خدا پرواز کرد

    سفره ي دل را برايش باز کرد

    مي توان در باره ي گل حرف زد

    صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

    چکه چکه مثل باران راز گفت

    با دو قطره صد هزاران راز گفت

    مي توان با او صميمي حرف زد

    مثل ياران قديمي حرف زد

    مي توان تصنيفي از پرواز خواند

    با الفباي سکوت آواز خواند

    مي توان مثل علف ها حرف زد

    با زباني بي الفبا حرف زد

    مي توان در باره ي هر چيز گفت

    مي توان شعري خيال انگيز گفت

    مثل اين شعر روان و آشنا:

    پيش از اينها فکر مي کردم خدا ...
    دستت درد نکنه
    خاطره ها زنده شد
    _-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

    مرغی که می خواند
    مرغی که می خواست
    پرواز باشد …
    ای میهن ،ای پیر
    بالنده ی افتاده ، آزاد زمینگیر!
    خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها .
    ای میهن!( در ) اینجا سینه ی من چون تو زخمی است .
    ( در ) اینجا ،دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد ،
    دمادم

    ه.ا.سایه

  2. #3402
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    روی مرکز زمیــن
    پست ها
    3,410

    پيش فرض

    ما با می و مینا، سر تقوی داریم
    دنیا طلبیم و میل عقبی داریم

    کی دنیی ودین به یکدگر جمع شوند
    این است که نه دین و نه دنیا داریم

  3. #3403
    حـــــرفـه ای Ship Storm's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    IRAN - ALBORZ وضعیت فعلی: Intelligent Processing
    پست ها
    15,454

    پيش فرض

    می روی وز سر حسرت به قفا می نگرم///خبر از پای ندارم که زمین می سپرم
    می روم بی دل و بی یار و یقین می دانم///که منِ بی دلِ بی یار، نه مردِ سفرم
    سعدی

  4. #3404
    پروفشنال هشت بهشت's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    737

    پيش فرض

    من بی می ناب زيستن نتوانم
    يک لحظه کشيد جور تن نتوانم
    من عاشق آن دمم که ساقی گويد
    يک جام دگر بگير و من نتوانم

  5. #3405
    آخر فروم باز vorojax's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    آنجا که دل خوشست....
    پست ها
    1,270

    پيش فرض

    من انکار شراب این چه حکایت باشد
    غالبا این قدرم عقل کفایت باشد
    تا به غایت ره میخانه نمی دانستم
    ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد

  6. این کاربر از vorojax بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #3406
    پروفشنال هشت بهشت's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    737

    پيش فرض

    دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف .............. ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
    دورم به صورت از در دولتسرای تو ............... لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم

  8. #3407
    داره خودمونی میشه sepideh khanom's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    خیلی دور، خیلی نزدیک
    پست ها
    125

    پيش فرض

    مائيم و موج سودا شب تا بروز تنها *** خواهي بيا ببخشاي خواهي برو جفا كن

  9. #3408
    پروفشنال هشت بهشت's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    737

    پيش فرض

    نشنوي تا سرگذشت نامرادي هاي من
    بين دنياي تو دنيائيست تا دنياي من
    در چنين آلوده دوراني به پاكي زيستم
    جسم شبنم هم ندارد طاقت تقواي من

  10. #3409
    اگه نباشه جاش خالی می مونه سیدعلی فلاح's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    محل سكونت
    شهری که در آن ماه وصی خورشید است
    پست ها
    368

    پيش فرض

    نایب مهدی ولی داریم و بس
    شیعیان سید علی دریم و بس

  11. 2 کاربر از سیدعلی فلاح بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #3410
    پروفشنال هشت بهشت's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    737

    پيش فرض

    سحر سرشک روانم سر خرابي داشت
    گرم نه خون جگر مي‌گرفت دامن چشم

    نخست روز که ديدم رخ تو دل مي‌گفت
    اگر رسد خللي خون من به گردن چشم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •