تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 340 از 492 اولاول ... 240290330336337338339340341342343344350390440 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,391 به 3,400 از 4920

نام تاپيک: مشاعره سنتی

  1. #3391
    آخر فروم باز mahdishata's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    آخر الزمان
    پست ها
    2,646

    پيش فرض

    یاد باد انکه ز ما یاد نکرد
    به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

  2. 3 کاربر از mahdishata بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #3392
    اگه نباشه جاش خالی می مونه .::SMS::.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    نه ده
    پست ها
    447

    پيش فرض

    در مجلس عشاق قراری دگر است
    وین باده‌ی عشق را خماری دگر است

    آن علم که در مدرسه حاصل کردند
    کار دگر است و عشق کاری دگر است


    مولوی

  4. 3 کاربر از .::SMS::. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #3393
    آخر فروم باز sasan816's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    محل سكونت
    Malaga
    پست ها
    4,131

    پيش فرض

    تا چند اسـیر رنگ و بو خواهـی شد

    چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد


    گر چـشـمه زمـزمـی و گر آب حـیات

    آخــر به دل خاک فرو خـواهـی شـد


    خیام

  6. 2 کاربر از sasan816 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #3394
    اگه نباشه جاش خالی می مونه سیدعلی فلاح's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    محل سكونت
    شهری که در آن ماه وصی خورشید است
    پست ها
    368

    پيش فرض

    دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی و لیکـن
    دلـبستــۀ آن یـار خـراسـانــی خـویشم

  8. 5 کاربر از سیدعلی فلاح بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #3395
    اگه نباشه جاش خالی می مونه .::SMS::.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    نه ده
    پست ها
    447

    پيش فرض

    می توانم بعد از این با این خدا
    دوست باشم دوست، پاک و بی ریا

    می توان با این خدا پرواز کرد
    سفره ی دل را برایش باز کرد

    می توان مثل علف ها حرف زد
    با زبانی بی الفبا حرف زد

    می توان درباره ی هر چیز گفت
    می توان شعری خیال انگیز گفت

    مثل این شعر روان و آشنا
    پیش ازاینها فکر می کردم خدا...

    قیصر شعر ایران

      محتوای مخفی: شعر کامل 
    پيش از اينها فکر ميکردم خدا
    خانه اي دارد کنار ابر ها

    مثل قصر پادشاه قصه ها

    خشتي از الماس خشتي از طلا

    پايه هاي برجش از عاج و بلور

    بر سر تختي نشسته با غرور

    ماه برق کوچکي از از تاج او

    هر ستاره پولکي از تاج او

    اطلس پيراهن او آسمان

    نقش روي دامن او کهکشان

    رعد و برق شب طنين خنده اش

    سيل و طوفان نعره ي توفنده اش

    دکمه ي پيراهن او آفتاب

    برق تير و خنجر او ماهتاب

    هيچ کس از جاي او آگاه نيست

    هيچ کس را در حضورش راه نيست

    پيش از اينها خاطرم دلگير بود

    از خدا در ذهنم اين تصويربود

    آن خدا بي رحم بود و خشمگين

    خانه اش در آسمان دور از زمين

    بود ،اما ميان ما نبود

    مهربان و ساده و زيبا نبود

    در دل او دوستي جايي نداشت

    مهرباني هيچ معنايي نداشت

    هر چه ميپرسيدم از خود از خدا...

    از زمين از اسمان از ابر ها

    زود مي گفتند اين کار خداست

    پرس و جو از کار او کاري خطاست

    هر چه مي پرسي جوابش آتش است

    آب اگر خوردي جوابش آتش است

    تا ببندي چشم کورت مي کند

    تا شدي نزديک دورت ميکند

    کج گشودي دست ،سنگت مي کند

    کج نهادي پا ي لنگت مي کند

    تا خطا کردي عذابت مي دهد

    در ميان آتش آبت مي کند

    با همين قصه دلم مشغول بود

    خوابهايم خواب ديو و غول بود

    خواب مي ديدم که غرق آتشم

    در دهان شعله هاي سرکشم

    در دهان اژدهايي خشمگين

    بر سرم باران گرز آتشين

    محو مي شد نعره هايم بي صدا

    در طنين خنده ي خشم خدا ...

    نيت من در نماز ودر دعا

    ترس بود و وحشت از خشم خدا

    هر چه مي کردم همه از ترس بود

    مثل از بر کردن يک درس بود ..

    مثل تمرين حساب و هندسه

    مثل تنبيه مدير مدرسه

    تلخ مثل خنده اي بي حوصله

    سخت مثل حل صد ها مسئله

    مثل تکليف رياضي سخت بود

    مثل صرف فعل ماضي سخت بود

    تا که يک شب دست در دست پدر

    راه افتاديم به قصد يک سفر

    در ميان راه در يک روستا

    خانه اي ديديم خوب و آشنا

    زود پرسيدم پدر اينجا کجاست

    گفت اينجا خانه ي خوب خداست

    گفت اينجا مي شود يک لحظه ماند

    گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند
    با وضويي دست ورويي تازه کرد

    گفتمش پس آن خداي خشمگين

    خانه اش اينجاست ؟اينجا در زمين؟

    گفت :آري خانه ي او بي رياست

    فرشهايش از گليم و بورياست

    مهربان و ساده و بي کينه است

    مثل نوري در دل آيينه است

    عادت او نيست خشم و دشمني

    نام او نور و نشانش روشني

    خشم نامي از نشاني هاي اوست

    حالتي از مهرباني هاي اوست

    قهر او از آشتي شيرينتر است

    مثل قهر مهربان مادر است

    دوستي را دوست معني مي دهد

    قهر هم با دوست معني مي دهد

    هيچ کس با دشمن خود قهر نيست

    قهري او هم نشان دوستي ست

    تازه فهميدم خدايم اين خداست

    اين خداي مهربان و آشناست

    دوستي از من به من نزديکتر

    از رگ گردن به من نزديکتر

    آن خداي پيش از اين را باد برد

    نام او راهم دلم از ياد برد

    آن خدا مثل خيال و خواب بود

    چون حبابي نقش روي آب بود

    مي توانم بعد از اين با اين خدا

    دوست باشم دوست ،پاک و بي ريا

    مي توان با اين خدا پرواز کرد

    سفره ي دل را برايش باز کرد

    مي توان در باره ي گل حرف زد

    صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

    چکه چکه مثل باران راز گفت

    با دو قطره صد هزاران راز گفت

    مي توان با او صميمي حرف زد

    مثل ياران قديمي حرف زد

    مي توان تصنيفي از پرواز خواند

    با الفباي سکوت آواز خواند

    مي توان مثل علف ها حرف زد

    با زباني بي الفبا حرف زد

    مي توان در باره ي هر چيز گفت

    مي توان شعري خيال انگيز گفت

    مثل اين شعر روان و آشنا:

    پيش از اينها فکر مي کردم خدا ...

  10. 5 کاربر از .::SMS::. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #3396
    آخر فروم باز mahdishata's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    آخر الزمان
    پست ها
    2,646

    پيش فرض

    از بس که در پیاله خوناب دل بخوردیم
    با انهمه مشقت جور عدو کشیدیم
    با پای عور بی کفش بر تفت شن دویدیم
    ما رنگ کفش خود را از خون دل فشردیم

  12. 4 کاربر از mahdishata بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #3397
    آخر فروم باز tirdad_60's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    روی کلید سل
    پست ها
    1,356

    پيش فرض

    مايه‌ي حسن ندارم که به بازار من آئي
    جان فروش سر راهم که خريدار من آئي

    اي غزالي که گرفتار کمند تو شدم باش
    تا به دام غزل افتي و گرفتار من آئي

    شهریار

  14. این کاربر از tirdad_60 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #3398
    پروفشنال هشت بهشت's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    737

    پيش فرض

    يادم آيد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
    لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
    آب آئينه عشق گذران است
    تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
    باش فردا كه دلت با دگران است
    تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
    به تو گفتم حذر از عشق ندانم
    سفر از كوي تو هرگز نتوانم نتوانم

  16. #3399
    اگه نباشه جاش خالی می مونه .::SMS::.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2010
    محل سكونت
    نه ده
    پست ها
    447

    پيش فرض

    مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
    مانند ما هزار هزار آفریده اند


    دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
    از بس حصار پشت حصار آفریده اند


    این است نسبت تو و این روزگار یأس:
    آیینه ای میان غبار آفریده اند


    سعید بیابانکی
    در وصف پیامبر (ص)

  17. این کاربر از .::SMS::. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #3400
    پروفشنال هشت بهشت's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2010
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    737

    پيش فرض

    در نهان خانه ي جانم گهي ياد تو درخشيد
    عشق صد خاطره پيچيد
    باع صد خاطره خنديد
    يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
    پر گشوديم در آن خلوت دلخواسته گشتيم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •