ساکتم هیچی نیستم
حتی آنقدر مرد نیستم که عاشقم باشی
اما کاش میفهمیدی
من در برابر هرزه های بی احساس این شهرشلوغ
فقط یک پسر ساده ساده ام ....!
.
.
.
ساکتم هیچی نیستم
حتی آنقدر مرد نیستم که عاشقم باشی
اما کاش میفهمیدی
من در برابر هرزه های بی احساس این شهرشلوغ
فقط یک پسر ساده ساده ام ....!
.
.
.
چِقَدر پَر مـے کِشَـ ـد دِلَم بـﮧ هَوآے تو
اِنگآر تَمآمِ پَرَنده هآے جَهآטּ
دَر مَـטּ آشیـ ـآنـﮧ کرده اَند
کاش می شد آدم گاهی
به اندازهی نیاز، بمیرد...
بعد بلند شود
آهسته آهسته
خاکهایش را بتکاند
گردهایش بماند
اگر دلش خواست،
برگردد به زندگی...
دلش نخواست،
بخوابد تا ابد
کاش میشد گاهی آدم
به اندازهی نیاز
بمیــــــــــــــــــــرد ...!!
امان از این بوی پاییز و آسمان ابری !
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچکس دیگری …
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ، دلت آغوش ِ گرمتری میخواهد
.....
فاصله تلخ ترين خاطره هاست!
من تو را در باغ خاطراتم
فصل به فصل
برگ به برگ
خاطره به خاطره جسته ام !
من تو را در قلبم
دل به دل
طپش به طپش
بطن به بطن جسته ام !
من تو را در ذهنم
موج به موج
خیال به خیال
ریشه به ریشه جسته ام !
من تو را در چشمم
پلک به پلک
مژه به مژه
مو به مو جسته ام !
من تو را در شعرم
جمله به جمله
خط به خط
حرف به حرف جسته ام !
چگونه است ؟
که همه جا می یابمت !
اما کنارم نیستی؟
ای کاش تنها یک نفرهم دراین دنیا مرایاری کند،
ای کاش میتوانستم باکسی دردودل کنم تابگویم که،
من دیگرخسته ترازآنم که زندگی کنم تاابدغم شبهایم را،
تابفهمنددردتن خسته وبیمارم را،
قانون دنیا"تنهایی"من قانون عشق است
وعشق ارمغان دلدادگیست واین سرنوشت سادگیست...
غریبه بود، آشنا شد … عادت شد … عشق شد … هستی شد … روزگار شد … خسته شد … بی وفا شد … دور شد … بیگانه شد … اما فراموش نشد …
ﺟــﺮﯾـﺎﻥ ﭼﯿﺴـــﺖ که ؟؟؟!!!!!!
ﻫﯿﭽــﮕﺎﻩ ﺟﺴـــﺪ ﺁنانی که ﺍﺩﻋـﺎ دارند
ﺑــﺮﺍﯼ ما می میرند ﭘﯿـــﺪﺍ ﻧمیﺷــﻮﺩ
من به عکس تو دست میکشم ،
تو به عکس من
دست میکشی از من ...
![]()
قصہ بگو تا بخوابَم؛
امشب قصہ آمـدنت را ميخواهَم...
ميخواني!؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)