تا با سر عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده است دل در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
تا با سر عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده است دل در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ
ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ
ازین دیوانگی روزی برآیم
که در دامان دلبر برزنم چنگ
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
دل من چه حيف بودي که چنين ز کار ماندي
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاري
نرسيد آن که ماهي به تو پرتوي رساند
دل آبگينه بشکن که نماند جز غباري
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
دارند اگر سررشته ای در کف به ظاهر چنگ ها/در پنجه ی مطرب بود سررشته ی آهنگ ها
اگر آئی بجانت وانواجم
وگر نائی به هجرانت گداجم
ته هر دردی که داری بر دلم نه
بمیرم یا بسوجم یا بساجم
delete plz
من آنم که در پای خوکان نریزم********* مر این در لفظ دری را
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از او پرسم که این چین است و آن چون
یکی را میدهی صد ناز و نعمت
یکی را نان جو آلوده در خون
باباطاهر
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)