گاهـی دلــم می گيــرد
از آدم هايی كه در پس نگـاه ســردشان با لبخندی گرم...
فريبت می دهند
دلــم ميگيـرد از خورشيــدي كه گـرم نمی كند...
و نوري كه تاريكي مي دهد
ازكلماتي كه چون شيريني افسانه ها فريبت مي دهند...
دلم مي گيرد...!
از سردي چندش آور دستي كه دستت را مي فشارد
و نگاهي كه به توست و هيچ وقت تو را نمي بيند
از دوستي كه برايت
هديه ، دوبال براي پريدن مي آورد
و بعد ...
پرواز را با منفورترين كلمات دنيا معني مي كند
دلم مي گيرد از چشم اميد داشتنم به اين همه هيچ
گاهي حتي...
از خودم هم دلم ميگيرد...!