تصویر نام تو
بر فنجانم می افتد
"ماه"
در چاه هم دیدنی ست...!
تصویر نام تو
بر فنجانم می افتد
"ماه"
در چاه هم دیدنی ست...!
آرزويم اين است ؛ نتراود اشك در چشم تو هرگز ؛
مگر از شوق زياد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛
وبه اندازه ي هر روز تو عاشق باشي
عاشق آنكه تو را مي خواهد . . .
و به لبخند تو از خويش رها مي گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛
كه دلت مي خواهد
تو شب دلهره ی ستاره ها
واسه دلبریدن از ماه کبود
واسه پرپر شدن خاطره ها
یکی تو هجوم گریه مرده بود
یکی تو غربتِ تنهایی شکست
اون که چشمات و ندید و غصه خورد
یه دفه دستی از آسمون اومد
همه شادیاشو از ترانه برد
تو همون ثانیه های لعنتی
یه نفر تموم زندگیشو داد
تو نخواستی و ندیدی بعد تو
اون منم که آرزوش رفته به باد
اون منم که بعد تو هق هقشو
بجز آیینه دیگه هیشکی ندید
لحظه هاش حال و هوای غم گرفت
واسه تو از همه آدما برید...
كاش درد
جدايي ساده بود
بي تو بودن
بي تو ماندن ساده بود
صدا کن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينهء آن گياه عجيبي است
که در انتهاي صميميت و حزن ميرويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف يک کوچه تنها ترم !
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است.
و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نميکرد!
و خاصيت عشق اين است.
کسي نيست
بيا زندگي را بدوزيم، آن وقت
ميان دو ديدار قسمت کنيم
بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم؟!
بيا زودتر چيزها را ببينيم.
ببين عقربکها فواره در ساعت حوض
زمان را به گردي بدل ميکند.
بيا آب شو مثل يک واژه در سطر خاموشي ام
بيا خوب کن در کف دستان من جرم نوراني عشق را
صدا کن مرا !!!!!!!!!!!!!!
*** ای دل نکند بـــــهانه جویی بکنــی
بین من و زنـــــدگی دو رویی بکنی
یادت نرود همــــــیشه هنگام جنون
در مصرف عشق صرفه جویی بکنی
شكست عهد من و گفت هر چه بود گذشت
به گريه گفتمش: آري ولي چه زود گذشت
بهار بود و تو بودي و عشق بود و اميد
بهار رفت و تو رفتي و هر چه بود گذشت
شبي به عمر گَرَم خوش گذشت، آن شب بود
كه در كنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشي بر دلم به جاي گذاشت
شبي كه با تو مرا در كنار رود گذشت
گشود بس گره آن شب زكار بسته ما
صبا چو از بر آن مشك سود گذشت
غمين مباش و ميانديش از اين سفر كه تو را
اگر چه بر دل نازك غمي فزود، گذشت
-----------------------------------------------------
دكتر ايرج دهقان ملايري
Last edited by رويا خانوم; 04-12-2007 at 10:45.
یک ساعت ار دو قبلکی ازعقل و جان برخاستی
این عقل ما آدم بدی این نفس ما حواستی
ور آدم ازایوان دل درنامدی درآب و گل
تدریس با تقدیس او بالاتر از اسماستی
ور لانسلم گوی ظن اسلمت گفتی چون خلیل
نفس چوسایه سرنگون خورشید سربالاستی
ور هستی تن لا شدی این نفس سربالا شدی
بعد ازتمامی لا شدن دروحدت الاستی
گرضعف و سستی نیستیدردیده خفاش تن
بر جای یک خورشید صد خورشید جان افزاستی
گرنیک و بد نزد خدا یکسان بدی درابتلا
باجبرئیل ماه رو ابلیس هم سیماستی
ور رازدارستی بشرپیدا نکردی خیر و شر
هر چه که ناپیداستش بر وی همه پیداستی
این حس چون جاسوس ما شد بسته و محبوس ما
چونمینبیند اصل را ای کاشکی اعماستی
بنشسته حس نفس خس نزدیک کاسه چون مگس
گرکاسه نگزیدی مگس درحین مگس عنقاستی
استارهها چون کاسها مانند زرین طاسها
آراستش بر طامعان ای کاشکی ناراستی
خاموش باش اندیشه کن کز لامکان آیدسخن
باگفت کی پردازییگرچشم تو آن جاستی
از شمس تبریزی ببین هر ذره را نور یقین
گرذوق درگفتن بدی هر ذرهای گویاستی
مولانا
(دو بيت از اين شعر در تيتراژ سريال اغما استفاده شده )
جا دارد چند بار بخونيمش ببينيم حضرت مولانا چه گفته.
Last edited by FZDY1350; 04-12-2007 at 10:54. دليل: اشتباه تايپي
[QUOTE]شاعر شعر زير آقاي حميد مصدق
[CENTER]از دید عاشق :
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهری از باغچه ی همسایه سیب را دزدیده ام ،
باغبان از پی من تند دوید ، سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه ، سیب دندان
زده از دست تو افتاد به خاک تو رفتی ، هنوز سالهاست که در گوش من ، آرم آرم خش خش
گام تو تکرار کنان می دهد آزام و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه ی ما سیب
نداشت !
شعري عاشقانه از دوست خوبم نورا موسوي(م.ن.اميد)
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)