خيلي باحال بود
در عين پر معني بودن خيلي هم خنده دار بود
مرسي
خيلي باحال بود
در عين پر معني بودن خيلي هم خنده دار بود
مرسي
خودآیم !
چرا از من روی گردانده ای؟
از چه رو با دلم به آشتی ننشسته ای ؟
-وقتی دیدگانم از اشک شوق لبریز است.-
قلبم ، این زخمی اندوه ، هنوز تورا میخواند ،
اما تو روی از من نهان میداری !
روزها خورشید را نظاره میکنم ،
شبها هر ستاره را می نامم ،
با گلها سخن میگویم ،
اما تو همچنان روی از من پوشانده ای !
اي انتهاترين نقطه نظاره چشمان اميدوار و منتظرم !
هرجا باشم از آن توهستم و مرید همه پیام آوران و عاشقان تو.
شاگرد همه اساتیدی که راز تورا می شناسند و
خدمتگزار تمامی انسانها و مخلوقات !
-زیرا همه آنها از آن توهستند ..
اي فاتح و حاكم بي رقيب ملك پهناور مهر !
بهار ، موسم گل و بوسه سررسیده است ،
اما من هنوز در سرشک دیدگانم غوطه ورم.
در این سپیده دمان ،
درختان سرسبز را می نگرم ،
اما هنوز ترانه جدائی در گلویم میخواند :
" معبودم ! کجائی ؟ "
معبودم !
مرا از عمق این حزن گرانبار بخوان ،
تا با بالهای عشق به سویت پرواز گشایم.
چقدر سخت است ياد تو باشم و بي تو زنده باشم
چقدر سخت است که تو را در همه لحظه هايم حس کنم ولي نتوانم تو را ببينم.
چقدر سخت است با تو بودن و نبودن
خداي من! چقدر سخت است صبر کردن
ولي تو خواسته اي، پس، صبرش را نيز به من عطا کن، چرا که بي لطف تو هرگز نتوانم.
خداي من! مي خواهم سکوت کنم، ولي تو مي داني که اين سکوت از هر فريادي بلند تر و رساتر است.
مي خواهم در سکوتم، عشق را فرياد بزنم ؛ همانند گذشته
با اين تفاوت که اين بار معشوق نيز آگاه است.
کمک کن، کمک کن تا به او رسم چرا که مي خواهم در او و براي او فنا شوم.
و به تو نزديکتر
تا روزي که ...
خدايا! به لطف و کرمت يقين دارم.
پس راه درست را پيش رويم قرار ده و کمک کن تا بهترين و شايسته ترين کار را انجام دهم.
خداي من زيباست،
ديوارهاي خالي اتاقم را از تصويرهاي خيالي او پر مي كنم
خداي من زيباست،
خداي من رنگين كمان خوشبختي ست
كه پشت هر گريه انعكاسش را روي سقف اتاق مي بينم
من هيچ با زبان كهنه صدايش نكرده ام
و نه لاي بقچه پيچ سجاده رهايش کرده ام...
او در نهايت اشتياق به من عاشق شد
و من در نهايت حيرت حالا گاه گاهي كه به هم خيره مي شويم
تشخيص خدا و بنده چه سخت است....
خدايا
از تو درخواست ميكنم بآن رحمت بىانتهايت كه همه موجودات را فراگرفته است
و بتوانايى بىحدّت كه بر هر چيز مسلط و قاهر است و همه اشياء خاضع و مطيع اوست و تمام عزتها در مقابلش ذليل و زبون است و به مقام جبروت و بزرگيت كه همه قدرتها برابر او مغلوب است و به عزت و اقتدارت كه هر مقتدرى از مقاومتش عاجز است و به عظمت و بزرگيت كه سراسر عالم را مشحون كرده است و به سلطنت و پادشاهيت كه بر تمام قواى عالم برترى دارد و بذات پاكت كه پس از فناى همه موجودات باقى ابدى است و بنامهاى مباركت كه در همه اركان عالم هستى تجلى كرده است و به علم ازليت كه بر تمام موجودات محيط است و به نور تجلى ذاتت كه همه عالم را روشن ساخته است
اى نور حقيقى و اى منزه از توصيف اى پيش از همه سلسله و بعد از همه موجودات پسين
خدايا
ببخش آن گناهانى را كه پرده عصمتم را مىدرد
خدايا
ببخش آن گناهانى را كه بر من كيفر عذاب نازل مىكند
خدايا
ببخش آن گناهانى را كه در نعمتت را به روى من مىبندد
خدايا
ببخش آن گناهانى را كه مانع قبول دعاهايم مىشود
خدايا
ببخش آن گناهانى را كه بر من بلا مىفرستد
خدايا
هر گناهى كه مرتكب شدهام و هر خطايى از من سر زده همه را ببخش
اى خدا من
به ياد تو بسوى تو تقرب مىجويم و تو را سوى تو شفيع مىآورم و از درگاه جود و كرمت مسئلت مىكنم كه مرا به مقام قرب خود نزديك سازى و شكر و سپاست را به من بياموزى و ذكر و توجه حضرتت را بر من الهام كنى
خدايا
از تو مسئلت مىكنم با سؤالى از روى خضوع و ذلت و خشوع و مسكنت كه كار بر من آسان گيرى و به حالم ترحم كنى و مرا به قسمت مقدر خود خوشنودو قانع سازى و در هر حال مرا متواضع گردانى
خدايا من
از تو مانند سائلى در خواست مىكنم كه در شدت فقر و بيچارگى باشد و تنها به درگاه تو در سختيهاى عالم عرض حاجت كند و شوق و رغبتش به نعم ابدى كه حضور توست باشد
اى خدا
پادشاهى تو بسيار با عظمت است و مقامت بسى بلند است و مكر و تدبيرت در امور پنهان است و فرمانت در جهان هويداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و كسى از قلمرو حكمت فرار نتواند كرد
خدايا
من كسى كه گناهانم ببخشد و بر اعمال زشتم پرده پوشد و كارهاى بدم (از لطف و كرم) به كار نيك بدل كند جز تو كسى نمىيابم (كه خدا اين تواند)
خدايى جز تو نيست
اى ذات پاك و منزه
و به حمد تو مشغولم ستم نمودم به خودم و دليرى كردم به نادانى خود و خاطرم آسوده به اين بود كه هميشه مرا ياد كردى و بر من لطف و احسان فرمودى
اى خدا اى مولاى من
چه بسيار كارهاى زشتم مستور كردى و چه بسيار بلاهاى سخت از من بگردانيدى و چه بسيار از لغزشها كه مرا نگاه داشتى و چه بسيار ناپسندها كه از من دور كردى و چه بسيار ثناى نيكو كه من لايق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى
اى خدا
غمى بزرگ در دل دارم و حالى بسيار ناخوش و اعمالى نارسا و زنجيرهاى علايق مرا در بند كشيده و آرزوهاى دور و دراز دنيوى از هر سودى مرا باز داشته و دنيا به خدعه و غرور و نفس به جنايت مرا فريب داده است
اى خداى بزرگ و سيد من
به عزت و جلالت قسم كه عمل بد و افعال زشت من دعاى مرا از اجابتت منع نكند
و به قبايح پنهانم كه تنها تو بر آن آگاهى مرا مفتضح و رسوا نگردانى و بر آنچه از اعمال بد و ناشايسته در خلوت بجا آوردهام و تقصير و نادانى و كثرت اعمال غفلت و شهوت كه كردهام (كرم كن و) زودم به عقوبت مگير
* * *
اى خدا
به عزت و جلالت سوگند كه با من در همه حال رأفت و رحمت فرما و در جميع امور مهربانى كن
اى خدا اى پروردگار
جز تو من كه را دارم تا از او درخواست كنم كه غم و رنجم را برطرف سازد و به مآلم از لطف توجه كند
اى خدا اى مولاى من
تو بر من حكم و دستورى مقرر فرمودى و من در آن به نافرمانى پيرو هواى نفس گرديدم و خود را از وسوسه دشمن (نفس و شيطان) كه معصيتها را در نظرم جلوهگر ساخته و فريبم داد خود را حفظ نكردم و قضاى آسمانى نيز مساعدت كرد تا آنكه من در اين رفتار از بعض حدود و احكامت قدم بيرون نهادم و در بعضى اوامرت راه مخالفت پيمودم. حال در تمام اين امور تو را ستايش مىكنم و مرا در آنچه رفته است بر تو هيچ حجتى نخواهد بود با آنكه در او قضاى تو
بوده و حكم (تكوينى) و امتحان و آزمايش تو مرا بر آن ملزم ساخته و با اين حال بار خدايا به درگاهت پس از تقصير و ستم بر نفس خود باز آمدهام با عذر خواهى و پشيمانى و شكسته دلى و تقاضاى عفو و آمرزش و توبه و زارى و تصديق و اعتراف بر گناه خود نه از آنچه كردم مفرى دارم و نه جايى كه براى اصلاح كارم بدانجا روى كنم و پناه برم مگر آنكه تو باز عذرم بپذيرى و مرا در پناه رحمت بىمنتهايت داخل كنى
اى خدا
عذرم بپذير و بر اين حال پريشانم ترحم فرما و از بند سخت گناهانم رهايى بخش
اى پروردگار من
بر تن ضعيف و پوست رقيق و استخوان بىطاقتم ترحم كن
اى خدايى كه در اول به خلعت وجودم سرافراز كردى و به لطف ياد فرمودى و به تربيتو نيكى پرورش دادى و به غذا عنايت داشتى اينك بهمان سابقه كرم و احسانى كه از اين پيش با من بودت بر من ببخش
اى خداى من اى سيد و مولاى من
آيا باور كنم كه مرا در آتش مىسوزانى با وجود آنكه به توحيد و يكتائيت گرويدم و با آنكه دلم به نور معرفتت روشن گرديد و زبانم به ذكرت گويا شد و در باطنم عقد محبت استوار گرديد و بعد از آنكه از روى صدق و خضوع و مسكنت به مقام ربوبيتت اعتراف كردم. بسيار دور است كه تو كريمترى از اينكه از نظر بياندازى كسى را كه پرورش دادهاى آن را يا آنكه دور كنى كسى را كه
نزد خود كشيده يا برانى آنكه را كه به او جا دادهاى يا بسپارى بسوى بلاء آنكه را كه به او كفايت كردهاى و رحم نمودهاى
و اى كاش اى خداى من و سيد و مولاى من
بدانستمى كه تو آتش قهرت را مسلط مىكنى بر آن رخسارها كه در پيشگاه عظمتت سر به سجده عبوديت نهادهاند يا بر آن زبانها كه از روى حقيقت و راستى ناطق به توحيد تو و گويا به حمد و سپاس تواند يا بر آن دلها كه از روى صدق و يقين به خدايى تو معترفند يا بر آن جانها كه از علم و معرفت در پيشگاه جلالت خاضع و خاشعند يا بر آن اعضايى كه مشتاقانه به مكانهاى عبادت و جايگاه طاعتت مىشتابند و به اعتقاد كامل از درگاه كرمت آمرزش مىطلبند و هيچكس به تو اين گمان نمىبرد و چنين خبرى از تو اى خداى با فضل و كرم به ما بندگان نرسيده در صورتى كه تو خود بىطاقتيم را بر اندك رنج و عذاب دنيا و آلامش مىدانى و آنچه جارى شود در آن از بد آمدنىهاى آن بر اهل آن با آنكه رنج و الم دنيا اندك است و زمانش كم است و دوامش ناچيز است و مدتش كوتاه است پس من چگونه طاقت آرم و عذابعالم آخرت و آلام سخت آن عالم را تحمل كنم و حال آنكه مدت آن عذاب طولانى است و زيست در آن هميشگى است و هيچ بر اهل عذاب در آنجا تخفيفى نيست چندان كه آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست كه هيچكس از اهل آسمان و زمين تاب و طاقت آن ندارد
اى سيد من پس من
بنده ناتوان ذليل و حقير و فقير و دور مانده تو چگونه تاب آن عذاب دارم
اى خداى من اى پروردگار من و سيد و مولاى من
از كدامين سختي هاى امورم بسويت شكايت كنم و از كدام يك به درگاهت بنالم و گريه كنم
از دردناكى عذاب آخرت بنالم يا از طول مدت آن بلاى سخت زارى كنم پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذب گردانى و با اهل عذابت همراه كنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا
سازى در آن حال گيرم كه بر آتش عذاب تو اى خداى من و سيد و مولاى من و پروردگار من صبورى كنم چگونه بر فراق تو صبر توانم كرد و گيرم آنكه بر حرارت آتشت شكيبا باشم چگونه چشم از لطف و كرمت توانم پوشيد يا چگونه در آتش دوزخ آرام گيرم با اين اميدوارى كه به عفو و رحمت بىمنتهايت دارم
بارى به عزتت اى سيد و مولاى من به راستى سوگند مىخورم كه اگر مرا با زبان گويا (به دوزخ) گذارى من در ميان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همى كنم و بسى فرياد مىزنم بسويت مانند شيون گريه كنندگان و بنالم به آستانت مانند عزيز گم كردگان و به صداى بلند تو را مىخوانم كه اى ياور اهل ايمان
و اى منتهاى آرزوى عارفان و اى فريادرسفرياد خواهان و اى دوست دل هاى راستگويان و اى يكتا خداى عالميان
آيا درباره تو اى خداى پاك و منزه و ستوده صفات گمان مىتوان كرد كه بشنوى در آتش فرياد بنده مسلمى را كه به نافرمانى در دوزخ زندانى شده و سختى عذابت را به كيفر گناه مىچشد و ميان طبقات جهنم به جرم و عصيان محبوس گرديده و ضجه و نالهاش با چشم انتظار و اميدوارى به رحمت بىمنتهايت بسوى تو بلند است و به زبان اهل توحيد تو را مىخواند و به ربوبيتت متوسل مىشود باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى كه به سابقه حلم نامنتهايت چشم دارد يا چگونه آتش به او الم رساند و حال آنكه به فضل و كرمت اميدوار است يا چگونه شرارههاى آتش او را بسوزاند با آنكه تو خداى كريم نالهاش را مىشنوى و مىبينى مكانش را يا چگونه شعلههاى دوزخ بر او احاطه كند با آنكه ضعف و بىطاقتيش را مىدانى يا چگونه به خود بپيچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آنكه تو به صدق (دعاى) او آگاهى يا چگونه مأموران دوزخ او را زجر كنند با آنكه به صداى يا رب يا رب تو را مىخواند يا چگونه به فضل تو اميد آزادى از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ واگذارى
هيهات كه هرگز چنين معروف نباشد و اين گمان نرود و به رفتار با بندگان موحدت كه همه احسان و عطا بوده اين معامله شباهت ندارد پس من به يقين قاطع مىدانم كه اگر تو بر منكران خداييت حكم به آتش قهر خود نكرده و فرمان هميشگى عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودى محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم مىكردى و هيچكس را در آتش جاى و منزل نمىدادى
وليكن تو اى خدا
نام هاى مباركت مقدس است و قسم ياد كردهاى كه دوزخ را از جميع كافران جن و انس پر گردانى و مخلد سازى معاندان را در آن عذاب و تو را ستايش بىحد سزاست كه با وجود آن كه خويش را ثنا گفتى و بهمه انعام نمودى در كتاب خود فرمودى آيا (در آخرت) اهل ايمان با فاسقان يكسانند هرگز يكسان نيستند
اى خداى من و سيد من
از تو درخواست مىكنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) كه مقدرات عالم بدان كردى
و به مقام قضاى مبرم كه بر هر كه فرستادى غالب و قاهر شدى
كه مرا ببخشى و در گذرى در همين شب و همين ساعت هر جرمى و هر گناهى كه كردهام
و هر كار زشتى پنهان داشتهام و هر عملى (مستور و عيان) آشكار يا پنهان به جهالت مرتكب شدهام
و هر بد كارى كه فرشتگان عالم پاك را مأمور نگارش آن نمودهاى كه آن فرشتگان را به حفظ هر چه كردهام موكل ساختى
و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانيدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من
و شاهد و ناظر بر آن اعمال من كه از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشتهاى همه را ببخشى
و نيز درخواست مىكنم كه مرا حظ وافر بخشى از هر خيرى كه مىفرستى و هر احسانى كه مىافزايى
و هر نيكويى كه منتشر مىسازى و هر رزق و روزى كه وسيع مىگردانى و هر گنه كه مىبخشى و هر خطا كه بر آن پرده مىكشى
اى رب من اى رب من اى رب من
اى خداى من اى سيد و مولاى من اى كسى كه زمام اختيارم به دست اوست
اى واقف از حال زار و ناتوانم اى آگه از بينوايى و وضع پريشانم اى آگاه به احتياجم و بىچيزيم
اى رب من اى رب من اى رب من
از تو درخواست مىكنم به حق حقيقتت و به ذات مقدست و بزرگترين صفات و اسماء مباركت
كه اوقات مرا در شب و روز به ياد خود معمور گردانى و پيوسته به خدمت بندگيت بگذرانى و اعمالم را مقبول حضرتت فرمايى تا كردار و گفتارم همه يك جهت و خالص براى تو باشد و احوالم تا ابد به خدمت و طاعتت مصروف گردد
اى سيد من اى كسى كه تمام اعتماد و توكلم بر اوست و شكايت از احوال پريشانم به حضرت اوست اى رب من. . .
(لطفى كن) و به اعضا و جوارحم در مقام بندگيت قوت بخش و دلم را عزم ثابت ده
و اركان وجودم را به خوف و خشيت سخت بنيان ساز و پيوسته به خدمت در حضرتت بدار تا آن كه من در ميدان طاعتت بر همه پيشينيان سبقت گيرم و از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آيم
و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزديك گردم
و بترسم از تو مانند ترسيدن يقين كنندگان و با اهل ايمان در جوار رحمتت همنشين باشم
خدايا و هر كه با من بد انديشد تو مجازاتش كن و هر كه مكر ورزد به كيفرش برسان
و مرا بلطف و رحمتت نصيب بهترين بندگانت عطا كن و مقام مقربترين
و مخصوصترين خاصان حضرتت كرامت فرما كه هيچكس جز به فضل و رحمتت اين مقام نخواهد يافت و باز جود و بخشش بىعوضت از من دريغ مدار بزرگى و مهربانى كن و مرا به رحمت واسعهات از شر دو عالم محفوظ بدار
و زبانم را به ذكر خود گويا ساز و دلم را از عشق و محبت بىتاب گردان
و بر من منت گذار و دعايم مستجاب فرما و از لغزشم بگذر و خطايم ببخش كه تو خود به بندگاناز لطف دستور عبادت دادى و امر به دعا فرمودى و اجابت را ضمانت كردى
اينك من به دعا رو بسوى تو آوردم و دست حاجت به درگاه تو دراز كردم پس به عزت و جلالت قسم كه دعايم مستجاب گردان و مرا به آرزويم (كه وصال توست) برسان و اميدم را به فضل و
كرمت نااميد مگردان
و از شر دشمنانم از جن و انس كفايت فرما
اى كه از بندگانت بسيار زود راضى ميشوى ببخش بر بندهاى كه بجز دعا و تضرع بدرگاهت مالك چيزى نيست كه تو هر چه بخواهى ميكنى اى كه نامت دواى دردمندان و يادت شفاى بيماران است و طاعتت بىنيازى از هر چه در جهان ترحم كن به كسى كه سرمايهاش اميد به توست و اسلحهاش گريه است
اى بخشنده كاملترين نعمت اى دفع كننده هر بلاء و مصيبت اى نور دلهاى وحشت زده در ظلمات (فراق) اى داناى علم ازل تا ابد بىآموختن
درود فرست بر محمد (ص) و آل محمد (ع) و با من آن كن كه لايق حضرت توست
و درود و رحمت خدا بر رسول گراميش و امامان با بركات از اهل بيتش و سلام و تحيت بسيار بر آن بزرگواران باد.
خداوندا بی پناهم
زتو جز عشق تو نخواهم
اگر عشق تو گناه است
ببین غرق در گناهم
خدا هست مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند وقتی به موضوع ((خدا)) رسید آرایشگر گفت : من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد :مشتری پرسید چرا باور نمیکنی؟ :آرایشگر جواب داد کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد :و به آرایشگر گفت میدانی چیست! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند :آرایشگر گفت چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم همین الان موهای تو را کوتاه کردم :مشتری با اعتراض گفت نه. آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد آرایشگر: نه بابا ! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند مشتری تائید کرد: دقیقا نکته همین است !خدا هم وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)