اگر ديدي دلي تنها نشسته، ميان رنج غمها تك نشسته،
نگو آن دل چرا تنها نشسته، بدان كه دوريت آن را شكسته
اگر ديدي دلي تنها نشسته، ميان رنج غمها تك نشسته،
نگو آن دل چرا تنها نشسته، بدان كه دوريت آن را شكسته
بغض هایم را به ابر ها می دهم
وقلبم را از نام تو پر میکنم
نام تو،بر لب ها زیباترین آغاز
سوگند به چشمانت که به نامت می نازم...
در فضایی سخت، سنگین
عکس هاشور خورده میسوزد!
دست ها
بوی مرده می دهند...
ردپاهایی که مرا می کشند...می کشند...به هیچ!!
گیج ...منگ
بعضی وقت ها می توان
با خمیازه ، عشق را آتش زد!
آن پرنده عاشق است
عاشق ستاره ماهی ای
که مثل یک نګین نقره ای
روی دست آب برق می زند
ماهی لباس نقره ای هم عاشق است
عاشق پرنده ی طلایی ای
که مثل سکه ای توی مشت آفتاب برق میزند
آن پرنده را ولی چطور
می شود به ماهی اش رساند
خطبه ی عروسی این دو عاشق عجیب را چطور
می شود میان ابر و آب خواند
هیچکس تاکنون
سفره ای برای عقد ماهی و پرنده ای نچیده است
هیچکس پرنده ماهی ای ندیده است
یک شب ولی
مطمینم عشق بال می شود
راهی جاده های روشن خیال می شود
ماهی ای می پرد به سمت آسمان
یک شبی
مطمینم عشق باله می شود
راههای دور مثل کاغذی مچاله می شود
و پرنده ای شناکنان
می رود به قعر آبهای بی کران
بعد از آن روی نقشه های عاشقی
سرزمین تازه ای آفریده می شود
و پرنده ماهی ای
بال و پر زنان ، شناکنان
هم در آب و هم در آسمان دیده می شود
دستی تکان بده حالا که می روی
دلتنگ می شوم تنها که میروی
پیشانیت اگر خط خوردگی نداشت
می خواندمش که تو... تو با که میروی
نفرین نمی کنم شاید ببینمت
دنیا به کام تو هر جا که میروی
یک لحظه صبر کن شاید ندیدمت
دستی تکان بده حالا که میروی
آنقدر در گفتن يک حرف حاشيه رفتم
وبه جاي نوشتن تنها يک کلمه گوشه ي دفتر خاطراتت
شعر هاي حاشيه اي نوشتم
تا عاقبت در حاشيه چشم هايت افتادم
حالا که حاشيه نشيني را تجربه مي کنم
بگذار فقط يک حرف حاشيه اي ديگر بزنم
دوستت دارم .
پنهان نمی کنم زشما دوست دارمش
اندازه ی خــدا به خدا دوست دارمش
هر چه از زمین وزمان خسته ام ولی
برون از تمام قید وبندها دوست دارمش
چشمـان مــن نشانه دل تنگی من است
از من نپرس اینکه چرا دوست دارمش ..
آن که باز آید مرا از غم رها سازد تویی
درد این آوارگی از تن رها سازد تویی
اگر خانه دل را ویرانه کرده دست غم
آن که این ویرانه را از نو بنا سازد تویی
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک ،
در " تو " خلاصه کرده ام
ای کاش میشد یک بار ...
تنها همین یکبار
تکرار میشدی
تکرار!
وقتی که با تواملحظه ها همه لبریز لبخندآسمان همه آبیو آفتاب همه گرموقتی که با منیزندگی زیباستلحظه دل انگیز استو خورشید همه روشنیتو همه شور می شویدر تن رگ های منهمه شعر می شویدر بن احساس منهمه جان می شویدر تن بی تاب منو همه دم صبح می شویدر شب یلدای منوقتی که با توامهمه احساس خواستنمهمه تندیس بودنمهمه لبریز ماندنموقتی که با توام ............
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)