یک جای کار ایراد دارد
من نه به پـــــــدر رفته ام
نه به مـــــــادرم
من بر بــــــــــــــاد رفته ام.....
![]()
یک جای کار ایراد دارد
من نه به پـــــــدر رفته ام
نه به مـــــــادرم
من بر بــــــــــــــاد رفته ام.....
![]()
زندگی یک بازی درد آور است . زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم . کاخ خود را روی دریا ساختیم
از انسانها غمي به دل نگير؛ زيرا خود نيز غمگين اند؛
با آنکه تنهايند ولي از خود ميگريزند زيرا به خود و به عشق خود و به حقيقت خود
شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند
کاش تمام عمرم یک لحظه بود
و آن لحظه در احساس تو غرق می شدم.
ذائــــــقـــه امــــ ــ پــیــر شـــده
بیـــســـتـــ ســـالگی امــــ ــ ـ ؛
طـــعــــم پنــــجــــاه ســــــالــگـــی دارد
. . .
خانهام ابریست
يکسره روی ِ زمين ابریست با آن .
از فراز ِ گردنه خرد و خراب و مست ،
باد میپيچد .
يکسره دنيا خراب از اوست ،
و حواس ِ من !
آی نیزن که تو را آوای ِ نی بردهست دور از ره ، کجايی ؟
خانهام ابریست امّا ،
ابر بارانش گرفتهست .
در خيال ِ روزهای ِ روشنم کز دست رفتندم ،
من به روی ِ آفتابم ،
میبرم در ساحت ِ دريا نظاره .
و همه دنيا خراب و خرد از باد است ،
و به ره نیزن که دايم مینوازد نی ، در اين دنيای ِ ابر اندود ،
راه ِ خود را دارد اندر پيش .
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت .
بوسه
کلید یگانگی ستمثل اینست
که من قلبم را
با تو تقسیم کنم
می بوسمتتا بدانی
از منی
به خشکیهایم بارانی
در سبزیهایم سهیم
بیهوده نیست
که هر گاه به من میرسی
لبهایم شکوفه می کند
دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذاريد
گريه ام را به حســاب سفرم نگـــذاريد
دوست دارم که به پابوسي باران بروم
آسمان گفته که پا روي پرم نگـــذاريد
اين قدر آينه ها را به رخ من نکشيــد
اين قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذاريد
چشمي آبي تر از آيينه گرفتارم کرد
بس کنيد اين همه دل دور وبرم نگذاريد
آخرين حرف من اين است،زميني نشويد
فقط... از حال زمين بي خبرم نگــذاريد
دیگه هیچ چیزی ازم نمونده دنیا !
جز همین جونم که مونده کـــف دستت
این که چیزی نیست دیگه ته مونده هاشه
همـینم بگیرش از من ناز شصتت
چرا ، ابر سیاه بی کسی
سایه هاش رو بخت تیره منه ؟
چرا جز دل تنگی و دل واپسی
در خونمو کسی نمیزنه ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)