ترسم كه شوم مرده ز جهلت خود كه اگر چنين شود بدبختم...
ترسم كه شوم مرده ز جهلت خود كه اگر چنين شود بدبختم...
من آن كس نيم كز غرور حشم
ز بيچارگان روي در هم كشم ..
میزند هی پر نجوای سکوت
میکند ناز ندای مبهوت
میزند جام می و باده ی ناب
یار سر مست و منم خمار سکوت .
جواب جفت دوستان...مرا همراز كردن با خدت...اشتباهي نيست اي هم نفس...
تا كي به خود بگويم تو عاشق يا عاشق كن يا عدم شو...
وای بر آن آدمی
که آدمی را داد از دست
وای بر شاعری
کو شاعری را داد از دست .
مگر بويي از عشق مستت كند
طلبكار عهد الستت كند ..
ره نيكمردان آزاده گير
چو استاده اي دست افتاده گير ..
ره آدمي گير كه عاشق بود×××همه حال در عشق حق جاري بود...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)