دوستانی که 06 افتادین
منم امروز رفتم شاهین ویلا کرج یه سری برگه دادن گفتن تا 12 پاسداران باشین ما هم رفتیم 11 و خورده ای رسیدیم دژبان راه داد بریم تو از این جا بود که عقده ای بازی ها شروع شد هی به خط میکرد و میگفت پاشید و بشینید خلاصه که الکی کرم میریختن بعد چند تا از این یربازا دوره قبلی که روز آخرشون بود اومدن و شروع به بدگویی کردن گفتن جهنمه بیچاره اید به .. رفتید و از این حرفا البته بیشتر به نظر میرسید دارن تفریح میکنن ولی خب مثه اینکه از زیاد بودن نگهبانی ها شاکی بودن
بعد برای بار چندم دژبانا به صف کردن و این دفعه مارو گشتن همچنین ساک و کیف ها تا سیگار نباشه گفتن موبایل ها هم خاموش شه به مو و لباس اصلا گیر ندادن یعهنی من الکی کچل کردم و تو این گرما آستین بلند پوشیدم البته فردا قضیه اش فرق میکنه و حساب کتاب نداره سعی کنید تیپ و لباستون زیاد جیغ نباشه و بعد نوبت به گروهبان ها و استوار ها رسید اونا کلی صف و جمع دادن و راه بردن و کلی زیر آفتاب نگه داشتن و یه سری فرما دادن که پر کنیم و برگه سبز و سفید و واکسن و برگه کوچیکی که شاهین ویلا دادن رو گرفتن ازمون بعدم هی صف و جمع و اینا همش زیر تابش بیرحمانه نور خورشید بعد یواش یواش سر وکله درجه دارا پیدا شدو جند تا ستوان 2 و سروان دیدیم اونا مودب تر ومتین تر بودند اونا هم کلی صف و جمع و پیاده روی بعد بردن میدون رژه اسمامونو گرفتن که بعد برگه ای به نام پته دادن که بعدا اونو میدادی تا لباس و پوتین بگیری که بعد از کلی معطلی نوبت لباس دادن رسید لباسا اصلا میزون نیست اکثر پوتینا 40 بود و سنگین و خشک لباسا هم اکثرا متوسط و بزرگ که اونا هم توی تن اکثر بچه ها فیکس نمیشد و از اونجا که امروز تعداد کم بود تعویض هم راه به جایی نبرد کلا زید رو اندازه بودنش حساب نکنید بعد هم رفتیم نماز خونه یه سروان سخنرانی کرد و گفت 7 تیر 7 صبح همه اینجا(گردان) باشید که در عمل میشه 6 چون دژبان ورودی کلی بازرسی و اینا داره طول میکشه بعد هم وسایلی که باید بیاریم رو گفت که تقریبا مثل پست اول بود به علاوه دفتر 200 برگ جلد آبی و پماد برا عرق سوزی که کلا اینا رو میگه و شما هم باید بنویسید پس خودکار و کاغذ حتما باشه بعد هم ساعت 5 و خورده ای بعد از ظهر گفت برید نهار! که اکثرا نیومدن نفری یه نون با یه نصفه کتلت البته امروز آمار غذا نداده بودن به خاطر همین گویا اینجوری شدبعد رفتیم برگه مرخصی بگیریم بعدش یه سرگرد که فرمانده گروهانهاومد آدم خوبی به نظر میرسید اما بسیار با جذبه و قاطع صف بستیم البته این دفعه یه صف واقعی و مرتب از جلو نظام و بشین برپا و اینجور برنامه ها بعد هم تا در خروج با صف رفتیم و رهایی تا 3 شنبه صبح البته ساعت از 6 هم فک کنم گذشته بود و ما از 11 تا اون موقع رو اکثرا تو آفتاب بودیم
البته اینم بگم جاش با صفاس و اصلا دلگیر نیس وسط شهره و کلا بیرونو میتونید راحت ببینید
سعی کنید هرچی گفتن گوش کنید زیدم کلکل نکنید و اصلا شاخ بازی در نیارید کلاآدمای بدی به نظر نمیرسیدن البته خشک و جدی بودنشون یه بحث دیگه اس که طبیعیه
کلا امروز خیلی علاف شدیم و سوختیم
امروز فقط شاهین ویلایی های کرج بودن و مثه این که قرار بوده ما هم فردا بریم و این علافی هم انگار به خاطر این بوده
امیدوارم فردا بهتون بد نگذره