از من پرسيد سيگارت را ترک کردي
گفتم : نه کبريت را ترک کردم
سيگار را با سيگار روشن مي کنم....
![]()
از من پرسيد سيگارت را ترک کردي
گفتم : نه کبريت را ترک کردم
سيگار را با سيگار روشن مي کنم....
![]()
Last edited by M3HRD@D; 15-09-2011 at 21:10.
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
دارم كم ميشم از دنيات ، همون دنيای سردرگم
همون دنيا كه پُر شد از صدای تك تك مردم
همون دنيا كه حرفامو ديگه پاك كرده از يادش
نميدونم همون دنيا دل تنهامو ميخوادش؟
دارم كم ميشم از دنيات ، همين حالا كه مغشوشه
خودم ميرم، تا قلب تو ، منو با بغض نفروشه
خودم ميرم همين حالا، كه تو درگير درگيری
همين حالا كه چند وقته تو دستامو نميگيری
دارم كم ميشم از دنيات ، شايد اين بهترين راهه
حالا كه قلب تو بی من، شريك سفرۀ ماهه
حالا كه در نگاه من، تو پَر حتی نميگيری
ديگه از قلب ديوونم ، خبر حتی نميگيری
Last edited by part gah; 16-09-2011 at 13:14.
گـــــــرگ
از هر طرفـــــ ـــ که بخـــــــوانی می دَرد
درستـــ ـــــ مثل ِ درد
ماوای من نشد
قلبت
کارتون خواب شده ام
در کنار جنگل مژگانت...
درد و دل .....کـه می کنــی ... !
ضعـــف هـایـت ، دردهـایــت را ...... می گـذاری تـوی سیـنی و
تعـارف می کـنی کـه هـر کــــدامـش را کـه می خواهنــــد بــردارنـد ...
تیــــز کننــد ...
تیــــغ کننــد ...
و بــزننـد بـه .... روحــت....
مرا ببخش که ساده بودنم دلت را زد...
مرا ببخش اگر عشق ورزیدنم چشمانت را بست...!!!
می روم تا آنان که توانا ترند...
تو را به پوچ بودنت برسانند ...!
بــی وفـــــــا ... !
چقدر خوشحــ ــال بود
شیطــ ــان
وقتے سیبــ را چیدم
...............
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا
نمے دانستــ
تو پرسیده بودے
مرا بیشتر دوستــ دارے
!. . . یا ماندن در بهشــ ــتــ را
خسته ام ، وابسته ام بر بستگان
آه دارم ، ناله ای در بیکران
راه بسیار ، سخت دشوار ، من جدا از دیگران ، بگسسته ام
در تب و تاب سکوت منزلم ، زجه و فریادهای بی امان
راه را گم کرده ام ، گم کرده ام ؟
باید و اما ، اگر ، در آسمان
این چه حالی ست غریب در عجبم
این منم یا که روان از تن جداست
وزن و بی وزن ورای وردهای وارده
خرده گیری بر من خرد و خمیر چون آمده ؟
لفظ را گویی به من نسبت دهند ، من در کجا
ادعا دارم که ره بینم و تو عربده
خسته ام . . . راهی دگر بنما به من
پ.ن :
با عرض پوزش از دوستان بزرگوار . هرچیزی به ذهنم اومد رو نوشتم و متن فکر شده ای نیست . حال الان من هستش و بس .
شعر نیست....
ولی نوشتین حال و احوال خودتون رو....
ناظر داره انجمن خواست پاکش کنه
====
چشمامم رو میبندم و چنتا قرص میخوام بخورم..... کاش فردا به پادگان نرسم که به همه مقدسات دیگه نمیکشم.....
بوم ! ....
امین...... کسی صدام زد.... ؟! صدا میاد ؟!
امـــــین...... جان ؟
کسی بود ؟
الو.....
امـــین....
چشمام بسته و خواب و ......
خداحافظ همه
====
هنــــــــــــوز همـــــ نمــــــــیدانم اینجــــــــــا چـــهـــــ فــــصــــــــــلــِ ایست.......
که من کــــــ ــا ل ماندم و به تـــــــــــــــو ن م ی ر س م !!!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)