سایه ی حرف تو را بر تک تک اشیائ دیدم
لیکن آنگونه که خود میگویی
ساکن راه سعادت هستی
گو چرا ، پس که چرا
تا امروز
هدف خویش به مقصد نرساندی ؟ !؟
سایه ی حرف تو را بر تک تک اشیائ دیدم
لیکن آنگونه که خود میگویی
ساکن راه سعادت هستی
گو چرا ، پس که چرا
تا امروز
هدف خویش به مقصد نرساندی ؟ !؟
هدفم اين بوده كه به فنا في الله رسم كه خدايم ببينم در همه وجود خود...كه خدايم به دلم شاهد ناظر هست و خود ميداند كه بايد چه كند...
دانش ما هم اکنون به فنا فی الله آمد
لیکن نه از آن راه که تو پیمودی !
ما ز راه خطر و داد و فغان
ما ز راه سخن و علم و توان
و ز راه آخر
که همان علم خداست
به همان جا رفتیم . !
علم خدا علم لدني باشد كه بدان راهي نيست تو خودت پنداري كه آگاه هستي ....
یک نظر با من باش !
که همان علم لدن
که سخنش را راندی
همه از کسب سوال انگیز
یکنفر آدم بود ، که کنون
سخنش را به زبان من و تو
این چنین آسان است !
تو گر خشم بر وي نگيري رواست
كه خود خوي بد دشمن در قفاست
تا به امروز سخن کوتاه کردیم اما
آن نبودش ثمرم
آنگونه که او میخواست .
ترا ناديدن ما غم نباشد
كه در خيلت به از ما كم نباشد
من از دست در عالم نهم رو
وليكن چون تو در عالم نباشد
دود شد
همه ی آن غمها
دود شد !
نگرانم انگار
نگران دل خود
ناگزیر از غم فرداها
که به چه سان میآید
سرنوشت تا خورده ی من !
نه بر باد رفتي سحر گاه و شما؟
سرير سليمان عليه السلام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)