گفته بودم عشق بازی کودکانه نیست
گفتم که تاب تحملش را نداری
گفتم ...
گفتی شنیدن کی بود مانند دیدن
خواستم بگویم عشق دیدنی نیست
ولی دیر شده بود!
سوخته بودی ...
گفته بودم عشق بازی کودکانه نیست
گفتم که تاب تحملش را نداری
گفتم ...
گفتی شنیدن کی بود مانند دیدن
خواستم بگویم عشق دیدنی نیست
ولی دیر شده بود!
سوخته بودی ...
پلک نزن محبوب من
دنیا مردد می ماند
میان شب وروز.
فکر کن به وسعت غمگین نگاهم
وشماره کن موهای سپیدم را
برای عاشقی پیر شد ه ام
امابرای دوست داشتنت
هنوز جوان ترینم.
پخته تر از آنی،
که به خيال خام من بيايی
ابراهيم وار
به قربانگاه چشمهايت آوردم
غرورم را
تمام بلوزم را
مي شکافم
که بادبادکم
تا شهر تو برسد..
به یاد آر مرا
این خاطرات را
فقط گاه گاهی
که به عروسکهایت
خیره می شوی !
فراموشی و عادت ،
چه پیچیده میکنند
این انسان را
که عادت می کند به همه چیز
به فراموشی...
و فراموش می کند همه چیز را
عادت ها را ...
حق داشتند که عشق را
بگذارند تا در کتاب ها بماند
شاید عشق ...
توان زیستن در جایی را نداشته باشد!
خدایا کاشکی شاعر نبودم
اگر باید به گمنامی بمانم
خوشی هایم ز بس گشته زیادی
نشسته یکسره بر جان من غم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)