در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
==
حافظ
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آن جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
==
حافظ
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
نمی دونم (سعدی یا حافظ)
Last edited by ''EHSAN''; 09-04-2010 at 20:36.
درد سرم نيست ز صفرا و تب * از مي عشقست سرم پر خمار
..........................
اين همه شيوه ست مرادش توي * اي شكرت كرده دلم را شكار
..........................
جان من از ناله چو طنبور شد * حال دلم بشنو از آواز تار
..........................
مولانا
رام تو نميشود زمانه///رام از چه شدي، رميدن آموز
منديش که دام هست يا نه///بر مردم چشم، ديدن آموز
پروین اعتصامی
ز چشم بسته هلا مُهر خواب بردارید
به دفع فتنه، قدم با شتاب بردارید
سپاه تفرقه بر طبل اتحاد زده ست
ز پیش چشم جهان بین حجاب بردارید
به نور بینش خورشید رهبری آنک
ز چهره های منافق نقاب بردارید
فلات نور چراگاه گاو نیست
طمع ز مزرعه انقلاب بردارید
قادر طهماسب
دمش گرم
در آنجا که جفا با مردمان شد
جفا با مردمان از سوی شیخان,به نام حضرت صاحب زمان شد
هادی خرسندی
در دل کردی قصد بداندیشی ما
ظاهر کردی عیب کمابیشی ما
ای جسته به اختیار خود خویشی ما
بگرفت ملالتت ز درویشی ما
در دل کردی قصد بداندیشی ما
ظاهر کردی عیب کمابیشی ما
ای جسته به اختیار خود خویشی ما
بگرفت ملالتت ز درویشی ما
از شهیدان مانده تنها جامه ای
مانده تنها استخوانی و پلاک و نامه ای
گر وصیت نامه ها را خوانده ای
پس چرا بین دوراهی مانده ای
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من
نقشی بر آب میزنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
==
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)