[FONT='Arial','sans-serif']ترم آخر که کار آموزی بهداشت بودیم , داشتم واسه چند تا سرباز واکسن میزدم . بعد یهو تعداد سربازا زیاد شد , منم هول کردم میخواستم زودتر کارشونا راه بندازم , همینجوری یه واکسن کشیدم پر از هوا !!! بعد به بازوی سرباز بیچاره تزریق کردم . اونقدر دردش گرفت که همه ی بدنش قرمز شد و از شدت درد داشت به خودش میپیچید !!! سرباز بیچاره به من گفت واسه همه اینقدر درد میاد ؟ گفتم نه این درد یه نوع حساسیت به مواد توی واکسنه , رفتی خونه یه شربت آبلیمو حتما بخور !!!!!!!!! بعد بچه ها گفتن : تو که پدر این بیچاره رو در آوردی ؟!!! منم گفتم : عیبی نداری , زیاد تابلوش نکنید تا استاد نفهمیده !!! بعدش دیدم استادمون داره همینجوری به من نگاه میکنه و میخنده !!!!!!!!![/FONT]



جواب بصورت نقل قول

خلاصه این خانم خانما هی چپ و راست سوال میکرد که مثلا من کم بیارم من عصبانی شده بودم تو دلم همش بهش فحش می دادم. یهو این دختره دستشو بالا کرد و در همین حین یکی دیگه از بچه های کلاس هم دستشو برد بالا. قبل از اینکه من بگم این دختره شروع کرد به حرف زدن من نمیدونم یه دفعه چی شد که برگشتم بهش گفتم شما لطفا خفه بعد رو کردم به اون یکی گفتم شما بفرمایید... یه لحظه کل کلاس اینجوری شد
منم که تازه فهمیدم چی گفتم ترجیح دادم خودمو بزنم به اون راه و اون خانم هم با عصبانیت کلاس رو ترک کرد. شانس آوردم استاد با من رفیق بود و تازه خودش هم داشت یواش میخندید.

.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)

