آنقدر نازک و ُتردمدیده برگیر
که ز هرم نفس ات
می شکنم
شبنمِ صبحد مم
تاب خورشید ندارد بدنم
باز کن
چتر آغوش
به باران تنم
و بگیر
جام دستت
که نریزم به زمین
و بنوشم .....آرام
و فراموش نکن پَهن کنی
روی دیوارعطش
پیرهنم
آنقدر نازک و ُتردمدیده برگیر
که ز هرم نفس ات
می شکنم
شبنمِ صبحد مم
تاب خورشید ندارد بدنم
باز کن
چتر آغوش
به باران تنم
و بگیر
جام دستت
که نریزم به زمین
و بنوشم .....آرام
و فراموش نکن پَهن کنی
روی دیوارعطش
پیرهنم
Last edited by iranzerozone; 21-01-2009 at 17:15.
می خواهم برای تو،
فقط یک برگ سبز باشم که هوا می جنباندش...
تا درست هماهنگ با شور آن لحظه،
سخن گوید
و...
چنین می کنم!
هرگز از دوری این راه مگو!
و از این فاصله ها که میان من و توست
...و هرگاه که دلت تنگ من است،
بهترین شعر مرا قاب کن
و پشت نگاهت بگذار!
تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد!
و بداند که دل من با توست
و همین نزدیکی ست...
بنشين اي همه عشق بنشين اي همه ناز
بنشين گوش به درد دل ما کن .... بنشين
گره از کار من غمزده وا کن بنشين
بهر رفتن مشتاب
تو که دير آمده اي از بر ما زود مرو
بنشين نغمه بخوان شور به پا کن بنشين
از دل چشمه روشن به شبي مهتابي
دل تو صاف تراست
اي رخت آينه مهر صفا کن بنشين
در نگاه من تو نقش بسي خاطره است
در نگاهم بنگر
گردشي در سفر خاطره ها کن بنشين
تا که از زلف تو هر باغ شود عطرافشان
گيسوان را به سر شانه رها کن بنشين
کعبه عشق تويي قبله عشاق تويي
چشم مشتاق مرا قبله نما کن بنشين
جان شيرين مني کام مرا تلخ مخواه
دل ناکام مرا کامروا کن بنشين
نازنينا غم بگذشته مخور عشق بورز
فرصتي کز کف ما رفت قضا کن بنشين
بنشين گوش به درد دل ما کن ...... بنشين
شادمانم
از این که هستم و نیستم
شادمانم
از آن چه که هست و نیست
و شادمانم
از اینکه تو در کنارم هستی و نیستی
کم کم معنای عاشقی را یاد می گیرم ...
شنبه: با نگاهی عاشقانه مست شدم
یکشنبه: به او گفتم گرفتارت شدم
دوشنبه: همچو لیلی عاشق صحرا شدم
سه شنبه: بی وفایی کرد و من گریان شدم
چهارشنبه: اسیر هجرانش شدم
پنج شنبه: او رفت و من درعاشقی فانی شدم
جمعه: بی او تنها شدم و از تنهایی مردم ...
یه عمری آسمون بودی ، دستم به تو نمی رسید
نه قطره ای روی زمین ، نه چشم تو منو ندید
هر چی رو من قسم دادم به حرمت ستاره ها
تا که به تو نشون بدم ، بین تموم قطره ها
خدا که این قصه رو دید از رو زمینش منو چید
ابری شدم که آسمون ، باز دوباره منو ندید
از بخت بد، من این بالا ، این آسمونِ رو زمین
باید که قطره ای بشم ، ای آسمون منو ببین
قطره شدم از آسمون تا که بگم دیوونتم
من عاشق بوی نمِ اشکای روی گونتم
به جای بارون گریه ها ، مال تو باشه نازنین
بذار که با لمس تنت آروم بمیرم رو زمین
نذار که حرف آخرم ، با گریه همبازی بشه
بگو که من دوسِت دارم ، تا این دلم راضی باشه
هیچی نگفتش آسمون ، حتی منو نگاه نکرد
تو لحظهً مرگ منم ، یه بار منو صدا نکرد...
زمین می چرخدراهرو تب دار ودستگیره دلتنگبه حادثه ی آبتنی در نگاهش می اندیشمو دستانش را می جویمبه امید طوافی نابکه مرا عریان کند....عریان حادثه ایشبیه بوسیدن!...
يک لحظه دلم براي بيقراري هايت تنگ شد ..نگاهت را دوباره در ذهنم مرور کردم ...دوباره آرام شدم ...دوباره جان گرفتم ...و دوباره عاشق شدم....ولي...باز دلتنگم....
ازاسمان
تازمین
راهی نیست
اگر
توماه شب باشی...
ومن
برکه کوچک اب..
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)