من بی تو ذره ذره بدان آب می شوم
تا سرزمین سبز تجسم می ایم و
در بین راه عاشق مهتاب می شوم
تو با وفاترین افق دور مبهمی
یادت کنار ساحل دل تاب می خورد
هر قوی تشنه ای که ترک می خورد دلش
از برکه لطیف دلت آب می خورد
مریم حیدرزاده
من بی تو ذره ذره بدان آب می شوم
تا سرزمین سبز تجسم می ایم و
در بین راه عاشق مهتاب می شوم
تو با وفاترین افق دور مبهمی
یادت کنار ساحل دل تاب می خورد
هر قوی تشنه ای که ترک می خورد دلش
از برکه لطیف دلت آب می خورد
مریم حیدرزاده
در جهان چون حسن یوسف کس ندید
حسن آن دید که یوســـــف افرید
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
حافظ
از غم جدا مشو که غنا ميدهد به دل
اما چه غم غمي که خدا ميدهد به دل
گريان فرشتهايست که در سينههاي تنگ
از اشک چشم نشو و نما ميدهد به دل
دل پيشواز ناله رود ارغنون نواز
نازم غمي که ساز و نوا ميدهد به دل
شهريار
لب دریا نسیم و آب و آهنگ
شکسته ناله های موج بر سنگ
مگر دریا دلی داند که ما را
چه توفان هاست دراین سینه تنگ
تب و تابی است در موسیقی آب
کجا پنهان شده است این روح بی تاب ؟
فرازش شوق هستی شور پرواز
فرودش غم سکوتش مرگ و مرداب
سپردم سینه را بر سینه کوه
غریق بهت جنگلهای انبوه
غروب بیشه زارانم درافکند
به جنگلهای بی پایان اندوه
لب دریا گل خورشید پرپر
به هر موجی پری خونین شناور
به کام خویش پیچاندند و بردند
مرا گردابهای سرد باور!
بخوان، ای مرغ مست بیشه دور
که ریزد از صدایت شادی و نور
قفس تنگ است و دلتنگ است ورنه
هزاران نغمه دارم چون تو پرشور
لب دریا غریو موج و کولاک
فروپیچد شب در باد نمناک
نگاه ماه در آن ابر تاریک
نگاه ماهی افتاده بر خاک
پریشان است امشب خاطر آب
چه راهی می زند آن روح بی تاب ؟
سبکباران ساحل ها چه دانند
شب تاریک و بیم موج و گرداب
لب دریا شب از هنکامه لبریز
خروش موجها پرهیز پرهیز
در آن توفان که صد فریاد گم شد
چه برمی اید از وای شباویز
چراغی دور در ساحل شکفته
من و دریا دو همراه نخفته
همه شب گفت دریا قصه با ماه
دریغا حرف من حرف نگفته
فریدون مشیری
«همّت» مضاعف میکنیم ، کاری «مضاعف» میکنیم
عطرخوش خوب «ظهور» ، جاری مضاعف میکنیم
بر دست مجروحت قسم «سیّدعلی» از قلب و جان
این «انقلاب» و «رهبرش» یاری مضاعف میکنیم.
مرگا به من که با پر طاووس عالمی
یک موی گربه وطنم را عوض کنم
من عاشـق آن رهبــر نورانــی خـویشم
آن دلبــر وارستــۀ عـرفـانـی خــویشم
عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار
هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم
مرد عدالت؛ یا علـی! دریاب مــــــــــــا را! .:.:. کان مروت؛ یا علی! دریاب مـــــــــــــــــــا را!
بی حرمتی ها بود و فرزندان زهــــــــــــرا .:.:. بی هیچ قید و قاعده، قانـــــــــــــــون و پروا
آه این سبکباران زندان با چه جرمــــــــــی .:.:. زندان و این فجرآفرینان با چــــــــــه جرمی؟!
اما عزیزان سمت آگاهی حماســـه است .:.:. در عرصه از همراه و همراهی حماسه است
این راه، راه نوح و ابراهیم و موسی است .:.:. این راه، راه پیروان خوب عیــــــــــسی است
راه محمد، راه فرزندان پاکـــــــــــــــــــش .:.:. راه خمینی، عاشقان سینه چـــــــــــــــاکش
آری مگر نه دست حق است و جـــــماعه .:.:. لبیک حق گفتیم ما: سمعاً و طـــــــــــــــاعه
فاطمه راکعی
(پیشنهاد میکنم کل شعر رو بخونین)
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی// که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ملامت گو چه دریابد میان عاشق و معشوق//نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور//که از هر رقعه دلقش هزاران بیت بیفشانی
حضرت حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)