به بسیجی می گن ساعت چند است می گه هرچی آقا بگه
به بسیجی می گن ساعت چند است می گه هرچی آقا بگه
يک روز يه ترکه ميره نارنگي بخره اسم نارنگي يادش نمي ياد بعد مي گه آقا به من 2کيلو پرتقال کمباد بده
يه روز سه تا اباداني نسسته بودن خالي ميبستن. اولي گفت ولك ما اموم دومي گفت ولك ما پيامبرم, سومي هيچي نميگفت بهش مشيگن خوب توهم حرف بزن گفت كا مگه خدا هم حرف نيزنه؟؟!
يه روز به قزويني مي گن شما به ناف چي مي گيد . ميگه سوراخ بي مصرف
يه تركه ميره عربستان وقتي برميگرده رفيقاش از ميپرسن اون جا خوش گزشت ميگه اره يه مسجد بزرگي بود . ميگن نه اون جا اصلي خوب بود؟تركه ميگه اره حرم امام خوب بود.ميگن نه اون جا اصليه؟ميگه:گبر (قبر)محمد (ص)رفتم.دوستاش عصباني ميشن ميگن:خره خانه خدا چه طور بود. تركه ميگه ها... اونجا شلوغ بود نرفتم.
به يه تركه ميگن شيري يا روباه ميگه خر مگه مشكلي داره
يه نفر ميره قزوين وقتي وارد مي شه رو تابلوي ورودي نوشته شده بود شرت آهني موجود است. وقتي از قزوين بر مي گرده رو تابلو نوشته بودن آهن پاره مي خريم.
خبرنگاربه يك قزويني ميگه يك خاطره تلخ از انقلاب بگو ميگه سال 42 بود توي راهپيمائي مادرم را گم كردم يكي ترتيبمو داد خبرنگار ناراحت ميشه ميگه احمق بي تربيت يك خاطره شيرين بگو ميگه سال 57 بود يك بچه اي توي راهپيمائي مادرش را گم كرده بود
امام جمعه رشت ميگه مردم انتخابات خيلي مهمه نبايد مثل مسائل ناموسي به راحتي از كنارش رد بشيد
تركه عاشق مي شه روي در خونش مي نويسه بزودي در اين محل جشن عروسي برگزار مي شود .
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)