گاهی که از دور می بوسمت
فکر می کنی
نسیمی وزیده است
لبهایت
لحظه ای داغ
بعد خنک می شود
گاهی که از دور می بوسمت
فکر می کنی
نسیمی وزیده است
لبهایت
لحظه ای داغ
بعد خنک می شود
قلب کوچک من
توان نشتر نام تو را ندارد
نام تو را بر هر آن چه که فکر نمی کنی نوشته ام
بر شن های ساحل و
برگ درختان در پاییز
کشاورزی خوش بختم
با کشتزاری کوچک و اربابی سرزنده
زمینت را لمس می کنم
بوسه هایم را می کارم و
برداشت می کنم
آزادم
مثل یک اسب با یالهای رها و رام نشدنی
میان چنگلهای کاج و برف
با دعا و دندان خرس
به دست رییس قبیله
متبرک شده ام من
با دود چپقهای صلح و دوستی .
از خواب یک سرخ پوست بیرون پریده ام
بگذاز آزادانه دوستت داشه باشم.
به وسعت ندیدن نگاهت خسته ام
طاقت دوری ندارم
چگونه بشکافم فاصله های تمام نشدنی جدایی را
چگونه بشکنم ثانیه های سنگین دوری را
دوستان عزیز فقط شعرهای عاشقانه رو در این تاپیک قرار بدهید و برای نثرهای عاشقانه از تاپیک زیر استفاده کنید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متشکرم
کدام عید و کدامین بهار ؟ با چه امید ؟
که با نبود تو نومیدم از رسیدن عید
تو نرگس و گل سرخ و بنفشه ای ورنه
اگر تو باغ نباشی گلی نخواهم چید
به زینت سر گیسوی تو نباشد اگر
شکوفه ای ز سر شاخه ای نخواهم چید
نفس مبادم اگر در شلال گیسوی تو
کم از نسیم بود در خلال گیسوی بید
به آتش تو زمان نیز پاک شد ورنه
بهار اگر تو نبودی پلشت بود و پلید
س نه هر مخاطب و هر حرف و هر حدیث خوش است
که جز تو با دگرم نیست ذوق گفت و شنید
ز رمز و راز شکفتن اشارتی نگفت
کسی که از دهنت طعم بوسه ای نچشید
چه کس کشید ز تو دست و سر نکوفت به سنگ ؟
چه کس لبت نگزید و به غبن لب نگزید ؟
چگونه دست رسد با زمان به فرصت وصل
مرا به مهلت اندک تو را به عهد بعید ؟
ساز تو دهد روح مرا قوت پرواز
از حنجره ات
پنجره ای سوی خدا باز
احساس من و ساز تو
جانهای هم آهنگ
حال من و آوای تو یاران هم آواز
گلبانگ تو روشنگر جان است بیفروز
قول و غزلت پرچم شادی است
برافراز
رنگ چشمان تو
آه رنگ چشمان تو
اگر حتي به رنگ ماه نبودند
اگر حتي چونان بادي موافق
در هفته كهرباييام وجود نميداشتي
در اين لحظه زرد
كه خزان از ميان تن تاكها بالا ميرود
من نيز
چون تاكي تكيده بودم
آه، اي عزيزترين!
وقتي تو هستي
همه چيز هست- همه چيز
از ماسهها تا زمان
از درخت تا باران
تا تو هستي
همه چيز هست
تا من باشم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هماواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)