یه سوتی جدید...
همین امشب یعنی یه ساعت پیش اتفاق افتاد. من یه عروسی دعوت بودم البته نه از طرف عروس و داماد از طرف صاحب باغی که عروسی توش برگزار شده بود. همینطوری به من گفت بیا امشب عروسی داریم. منم رفتم ... خیلی شلوغ بود و خفن... کلی دختر و پسر بودن وسط میرقصیدن رقص نور ارکست حرفه ای و ... تیپها هم همگی فشن اصلا انگار پارتی تو فضای باز بود. خلاصه ما هم داشتیم نگاه میکردیم. بعد روم به دیوار دستشوییم گرفت اما پیدا نکردم گفتم میرم یه گوشه .... رفتم یه جای دنج و تاریک پیدا کردم و ... بعد اینکه کارم تموم شد داشتم کمربندمو سفت میکردم یهو دیدم توی تاریکی صدای خنده دو تا دختر از نزدیک میاد برگشتم اینورمو نگاه کردم دیدم دو تا دختر نشستن دارن سیگار میکشن نامردا از قصد ساکت شده بودن من نفهمم و همه چیز رو دیدنمن یه کم خجالت کشیدم و سریع دور شدم از اونجا اما تا آخر عروسی هر جا رفتم اون دو تا جلوم سبز میشدن و یه چیز درگوشی میگفتن و هر هر میخندیدن....