یکی از بهترین کتابایی هستش که من تو عمرم خووندم
کلا من عاشق سبک و نوشتار مارکز هستم و بقیه کتاباشم تقریبا همین نوع نوشتاری رو دارن
یکی از بهترین کتابایی هستش که من تو عمرم خووندم
کلا من عاشق سبک و نوشتار مارکز هستم و بقیه کتاباشم تقریبا همین نوع نوشتاری رو دارن
بعد از حدود یک ماه کتاب موضوع رو عوض می کنیم
اگر پیشنهاد و انتقادی در مورد این تاپیک هست به همراه کتاب/کتاب های احتمالی برای موضوع آینده بفرمایید خرسند می شویم
ممنون![]()
خوب تا کتاب بعدی معرفی بشه ...
یه دوستی پ.خ داده بودن و میخواستن فرق رئالیسم و رئالیسم جادویی رو بدونن .... و خجالت و ....
در تعریف آمده است : رئالیسم (Realism) اصطلاحى است انعطافپذیر، چندپهلو، چندگونه که به صفات معین (اما نهچندان روشن و صریح) بسیار مختلفى اطلاق مىشود. در فلسفه، دو مفهوم اساسى از آن درک مىشود:
نخست مطابقت یعنى شناخت جهان خارج به اتکاى پژوهش و تحقیقات علمى و دوم همسازى یعنى شناخت جهان خارج به اتکاى درک شهودى و بصیرت.
در ادبیات، رئالیسم اصولاً یعنى ترسیم و تصویر موثق و معتبر زندگى. از این منظر بهقول لوین "گرایش ارادى هنر به واقعیت تقریبى"وجود دارد. بنابراین حتى آثار "غیرواقعى" و "غیرواقعگرایانه"، خیالى، وهمآلود و رؤیایى همچون "کاندید" از ولتر، "جنگ دنیاها" نوشته ولز و برخى آثار لوسین، رابله و رى برادبورى، تخیلاتى عالىاند که ریشه در واقعیت دارند.
بهطور کلى اگر در داستان مورد بررسى، چیزهایى مثل شخصیت، حادثه یا زمینه (Setting)، به نمونههایى در زندگى معمولى شبیه باشد، داستان، رئالیستى است. نوع ساده اینها، که گاه ژرفساخت ناتورآلیستى دارند، در نوشتههاى بالزاک، استاندال، فلوبر(فرانسه) دیکنز (انگلستان) و ویلیام دینهاولز(آمریکا) و تولستوى، گوگول، گورکى (روسیه) دیده مىشود. در آثار رئالیستى این نویسندگان، "واقعیت محورى" در نفس رخدادها جاى دارد نه در تخیل نویسنده. استاندال تا آنجا پیش مىرود که مىگوید ادبیات آینهاى است که روى کالسکه در حال حرکت مستقر است تا چیزها را آنطور که هستند بهنمایش بگذارد.
با این حال، غالب اوقات اصطلاح "رئالیسم" دلالت بر این دارد که هنرمند مىکوشد گستره نمایانترى از زندگى اجتماعى در اثرش عرضه کند؛ خصوصاً اینکه او مىکوشد این گستره "زندگى پست" را نیز در برگیرد و شامل آن تجربیاتى شود که از نظر هنرمندان دیگر، بىارزش قلمداد مىشوند. از این جملهاند: "ژوزف اندروز" نوشته هنرى فیلدینگ و مُل فلاندرز نوشته دانیل دفو.
البته ممکن است نویسنده با خلق شخصیتها، حوادث و زمینهها از "واقعیت" موجود منحرف شود، که در آنصورت ما را وامىدارد که بهطور انتقادى و جدىتر به جهان واقعى بیندیشیم: نمونهاش "میدلمارچ" از جورج الیوت یا "کوه جادو" از توماس مان.
حتى مىتوان از عناصر "فراواقعى" جهت جستجوى امر واقعى استفاده کرد؛ مثلاً جزئیات وهمناک در سفرهاى گالیور . اما تراز بالاتر در این مقوله به رئالیسم روانشناختى مربوط مىشود که ضمن وفادارى به حقیقت با تشریح کارکرد درونى ذهن، تحلیل اندیشه و احساس، نمایش سرشت شخصیت و منش است (که مرحله نهایىاش شیوه جریان سیال ذهن است) سر و کار دارد.
رئالیسم روانشناختى با ژرفکاوى در عرصههاى ضمیر آگاه و ناخودآگاه، به وجوه دیگرى دست مىیابد که گاه گونهاى انحطاط است. رمان روانشناختى (مثلاً آثار داستایوفسکى) با دیدى تحلیلگرانه و روانکاوانه به واقعیت (شخصیتها) مىنگرند. کنراد، پروست، هنرى جیمز و حتى رمان جریان سیال ذهن متأثر از این نوع رمان رئالیسم اند.
رئالیسم جادویی
اصطلاح رئالیسم جادوئى (Magic Realism) اولین بار بهوسیله فرانس رو (Franz Roh) هنرشناس آلمانى در سال 1925 بهکار رفت و بعدها، خصوصاً در 1949 آلخو کارپانتیه آنرا بهصورت جدى در ادبیات مطرح کرد.
در این نوع آثار، الگوهاى واقعگرایى با عناصرى از رؤیا، سحر، وهم و خیال درهم مىآمیزند و ترکیبى پدید مىآید که به هیچیک از عناصر اولیه سازندهاش شباهت ندارد و خصلت مستقل و هویتى جداگانه دارد. پیوند واقعیت و وهم چنان است که رخدادهاى خیالى کاملاً واقعى و طبیعى جلوه مىکند؛ طورى که خواننده ماجراهاى غیرواقعى را مىپذیرد. داستان رئالیسم جادویى در شکل خیال و وهم روایت مىشود، اما ویژگىهاى داستانهاى تخیلى را ندارد. بهعبارت دیگر آنقدر از واقعیت فاصله نمىگیرد که منکر آن در تمام عرصهها و در تمام مدت زمان داستان باشد. از همینجا مىتوان دریافت که عناصر سحر، جادو، رؤیا و خیال، بسیار کمتر از عنصر واقعیت است؛ یعنى بار "تخیلى - وهمى" بودن داستان کمتر از بار رئالیستى آن است. از سوى دیگر، نزدیکى نسبى این شیوه با مکتب سوررئالیسم، موجب شده که حوادث و واقعیتهاى روزمره انسان معمولى در جریان داستان، بزرگنمایى شود و بعضى بخشها، با عناصر فراواقعى و ماوراءطبیعى شکل گیرد. بنابراین توصیف صریح اشیاء و پدیدههاى شگفتانگیز و غیرعادى، جزو ارکان کار درمىآید.
در رئالیسم جادویى، عقل درهم شکسته مىشود و رخدادها برمبناى عقل و منطق به وقوع نمىپیوندند. در این آثار خرافات، امور تخیلى یا اسطورهاى، خواب و رؤیا، امور پوچ و غیرمعقول (Absurd) و نیز لحن و زبان دست به دست مىدهند تا موضوع از سیطره عقل و منطق خارج شود.
یکی دو سال پیش بود که صد سال تنهایی رو خوندم ( دوبار ) و مشاهده کردم که مهرداد هم بدجوری تو کف این کتابه.
( یادمه یه بار نوشته بود تو پروفش دی که اگه یه روز به آخر عمرش مونده باشه میخواد بشینه صد سال تنهایی رو بخونه. درسته مهرداد ؟ )
از اون موقع بود که ماجرای ایجاد تاپیکی مخصوص این رمان رو در نظر داشت و ... ولی نشد که ایجادش کنه ...
منم که الان خیلی وقته که خوندمش الان یه چیزایی فقط تو ذهنم مونده ( کل داستان و ... ) جزئیات زیاد یادم نمونده.
البته با دیدن سریع پستها یه چیزایی داره یادم میاد. دی
حیف که وقت بحث درباره این کتاب تموم شده. وگرنه کلی مطلب داشتم بنویسم.
( خدا رو شکر که تموم شد. چون همونطور که گفتم یادم رفته و وقتش هم نیست که فعلنا دوباره بخونمش)
درکل پیشنهادم برای اونایی که نخوندن اینه حتما وقتی برای خوندن این کتاب اختصاص بدن.
میگم چطوره درباره چند کتاب شعر اکبر اکسیر که شعرهایی متفاوت و جالب داره و کل کتاباش حجم زیادی هم نداره بحث شه.
تا اونایی که مثل من نخوندیم یا بریم بخزیم بخونیم یا اینکه اینجا با توضیحات بر و بچز بیشتر با فضای این شعرها آشنا بشیم.
درسته 2000 دفه هم اینو به من گفته ....( یادمه یه بار نوشته بود تو پروفش دی که اگه یه روز به آخر عمرش مونده باشه میخواد بشینه صد سال تنهایی رو بخونه. درسته مهرداد ؟ )
هر چند احتمالا آخرش میشینه غرامت مضاعف میبینه ... یا رنگهای ورتیگو رو میشماره ... : دی
////////////////////
پسته ی لال سکوت دندان شکن است رو تو تاپیک کتاب ها معرفی کرده بودم ....میگم چطوره درباره چند کتاب شعر اکبر اکسیر که شعرهایی متفاوت و جالب داره و کل کتاباش حجم زیادی هم نداره بحث شه.
تا اونایی که مثل من نخوندیم یا بریم بخزیم بخونیم یا اینکه اینجا با توضیحات بر و بچز بیشتر با فضای این شعرها آشنا بشیم.
اینم جالبه ... ولی چقدر جای صحبت داشته باشه ... نمیدونم
درباره این کتاب هم جایی دربارش خوندم و مثل اینکه 5 کتاب هست که از اکبر اکسیر چاپ شده
سه تاش اینان انگاری دی :
پسته لال سکوت دندان شکن است ( همین که معرفی کردی و رفتم دیدم تو تاپیک که نوشته بودی.
http://forum.p30world.com/showthread.php?p=3431557#post3431557 )
بفرمایید بنشینید صندلی عزیز
زنبورهای عسل دیابت گرفته اند
نوع عنوان کتابها هم جالبه
اینکه چقدر جای صحبت داره برمیگرده به نوع شعرها و اون انتقادهای تند و طنزگونه و ... که میشه تو شعرها یا بخشی از اونا دید
یادمه یکی از شعرها درباره تخت جمشید بود و یا این شعری که مینویسم. ببین چی میگه .
وقتی این شعر رو میخونی نمیدونی باید بخندی یا گریه کنی.
مطلب بزرگی رو بیان میکنه. یجوری آدم رو شوکه میکنه.
مثل روزنامه ها، اول همه را سرکار میگذارند
بعد آگهی استخدام میزنند
بچه های وظیفه ، یا شاعر شده اند یا خواننده!
خدا را شکر در خانه ما ، کسی بیکار نیست
یکی فرم پر میکند، یکی احکام میخواند
یکی به سرعت پیر میشود
و آن یکی مدام نق میزند
مرده شور ریختت رو ببرند
چرا از خرمشهر سالم برگشتی؟!
آخرین خط رو خوندین چه حالی بهتون دست داد ؟
.........
پ.ن. :
پست قبلیم ویرایش شده.حالا مهرداد خواسته که ویرایش بشه یا اینکه همکار یا مدیری اینکار رو کرده نمیدونم.
بهتر بود یک ویرایش توسط ... آخر پستم نوشته میشد تا میدونستم که دقیقا کی اینکار رو کرده. البته یه حدسایی زدم .
بعد میرفتم میگرفتم گوشش رو میکردم تیکهی بزرگش![]()
پست را من ویرایش کردم کسی هم درخواست نداده بود .
علتش هم این بود که اون جمله یک موضوع شخصی راجع به من بود که خوشم نمی یومد در موردش بحث بشه
خوب دوستان من میگم بیاییم درباره یه کتاب ایرانی صحبت کنیم تا هم تنوعی باشه و هم این تایپک از حالت جمود خارج بشه.
کتاب یک عاشقانه ارام چطوره؟؟؟؟ اگه کتاب دیگه ای هم به نظرتون میاد بگین
همه ي نامها ژوزه ساراماگو پيشنهاد منه
اينم فقط واسه اينكه تاپيك بياد بالا
خیلی هم خوبه اگه شما موافقید همینو انتخاب کنیم
منم میرم میخوونم میام نظرمو هم میگم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)