يه تركه با خدا قهر مي كنه وقتي ميخواد بره بيرون ميكه به اميد بعضي ها !
يه تركه با خدا قهر مي كنه وقتي ميخواد بره بيرون ميكه به اميد بعضي ها !
دکتر از غضنفر می پرسه اين همه قاشق در شکم تو چه کار می کنه؟ غضنفر ميگه: دکتر جان الهي من فدات شم خودتان گفتين روزی يک قاشق بخور
يه روز يه تركه ميره دستشويي در رو ميبنده چراغ خاموش ميشه در رو باز ميكنه چراغ روشن ميشه.ميره به زنش ميگه من رفتم دستشويي در رو باز كردم چراغ روشن شد,در رو بستم چراغ خاموش شد.زنش ميگه خاك تو سرت باز دوباره رفتي تو يخچال شاشيدي؟؟؟
افسر راهنمايي : آقا شما با چهار نفر اضافه كه سوار كردين ، آنوقت با اين سرعت هم رانندگي ميكنيد راننده : آخه قربون اگه زود به مقصد نرسم ، اون سه نفري كه در صندوق عقب هستن ، خفه ميشن
وقتي همه مسافراي هواپيما مشغول صرف غذا بودند، خلبان به کمک خلبان مي گه : اول برم يه شاشي بزنم و بعد برم ترتيب مهماندار را بدم ...اما خلبان حواسش نبوده که بلندگو روشنه و همه دارن صداي اونو مي شنون .مهماندار با عجله بطرف کابين خلبان ميره تا جريانو بهشون بگه اما پاش گير مي کنه و به زمين مي خوره. يک پيرزن به مهماندار مي گه: ننه جون خلبان گفت که اول ميره شاش کنه ، پس خيلي عجله نکن!!!
يه روز غضنفر به دستشويي ميره در رو كه باز ميكنه پشه ها بلند ميشن غضنفر ميگه خواهش ميكنم خواهش ميكن سر سفره بده بلند نشيد
از قزويني پرسيدند: پيکان بهتر است يا بنز ؟ قزويني با قاطعيت گفت : پيکان از او پرسيدند : چرا ؟ گفت : آخه پيکان آخرش ( کان ) دارد ولي بنز که آخرش (کان) ندارد!!!
پسر رو کرد به پدرش و گفت : بابا جون موضوع انشاء ما «روابط پدر و مادر در خانه است» خواستم از شما بپرسم «بيشعور حمال» را چطور مي نويسند
قزويني يه بابچه اش به حموم مي ره . وسط حموم يقه بچه را ميگيره. بچه داد مي زنه : بابا... بابا ...آخه من بچه ات هستم .قزويني يه مي گه: خفه پدر سوخته ....مگه ما بچه نبوديم؟!!!
خيلي باحال بود مرسينوشته شده توسط bi bi
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)