دريا بدون موج تو دريا نمي شود۱
امروز هم بدون تو فردا نمي شود
حالا تمام عقربه ها ايستاده اند↓
در انتظار معجزه... اما نمي شود
لبخنهاي مضطربم باز دلخورند
چون اشك ها بدون تو ديوانه مي شود
اين گريه هاي يخ زده پشت مرا شكست
گل خنده هاي مرده شكوفا نمي شود
بايد تمام خاطره ها را مرور كرد
شايد يكي- دو نقطه ي ... اما نمي شود
اين اشتراك گم شده بين من و تو باز
گم مي شود درون غزل ... يا نمي شود
وقتي تمام خاطره ي چند خطّي ام
در تنگناي هق هق من جا نمي شود↓
گم مي كنم تو را و خودم را در اين غزل
شايد كسي شبيه تو پيدا.../ نمي شود!
ديوارهاي فاصله بغض مرا شكست
ديگر غزل بدون تو معنا نمي شود