تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 317 از 469 اولاول ... 217267307313314315316317318319320321327367417 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,161 به 3,170 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #3161
    داره خودمونی میشه NΣVΣRHOOD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2008
    محل سكونت
    ماداکتو
    پست ها
    158

    پيش فرض

    نه اتفاقاً خیلی هم دمش سرد ! بچه مردم آبروش میره

    انصافاً بعد داستانیش خیلی جالب بود!
    آقا داستان نبود که...خداییش تک تک چیزایی که تعریف کردم عین واقعیت بود.

  2. #3162
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    چطوری 6 نفری جا شدین ؟

    1- من

    2- بابام

    3- داداشم

    4- خواهرم

    5- دومادمون

    6- دوست داداشم

    خب معلومه که هوا گرم میشه دیگه
    جالب بود

    عکس العمل بقیه چی بود ؟؟؟

    ولی یه نکته ظریف : شما با چی داشنتین می رفتین ؟؟؟؟؟؟؟
    منم میخواستم همینو بگم... احتمالا کاروان بوده...
    دوست عزیز 3 تا جلو خودرو 3 تا عقب خودرو....عجیبه؟
    6 نفر توی یه ماشین جریمه تون نکردن .
    شاید هم نیسان بود . شوخی
    داداشم با دوستش جلو و دومادمون هم رانندگی میکرد. من و بابام و خواهرم عقب توی سمند جامیشه. داداشم و دوستش جاق نیستن در ضمن جایی هم نرفته بودیم که پلیسا گیر بدن.
    بعدشم همه زدن زیر خنده و بابام یه نگاه عاقلا در صفیحی به کرد!!! دیگه فهمیدم که فاتحم خوندس اما خدارو شکر فهمید دست خودم نبود!!!


    آقا داستان نبود که...خداییش تک تک چیزایی که تعریف کردم عین واقعیت بود.

    مال منم تاحالا همش واقعی بوده

  3. #3163
    آخر فروم باز mehdi_vsgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    توی لباسام
    پست ها
    8,492

    پيش فرض

    این داستان بود ؟ خاطره بود ؟ چی بود ؟
    هر چی بود به سوتی نمی خورد یا شایدم من نفهمیدم .
    میشه توضیح بدی . ممنون
    با دقت نخوندی ماجرا رو!!!

    وقتی شماره یه نفر را تو گوشیت داشته باشی اگه به صورت دستی شما ره را وارد کنی وقتی دکمه call را میزنی اسم طرف رو گوشیت مینویسه.....


    طرف شماره یارو رو داشت...اینهمه دنبال شمارش میگشت
    وقتی پیدا کرد و به صورت دستی شماره را وارد کرد و دکمه call را زد.....اسم یارو رو گوشیش افتاد

  4. #3164
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Majid_17_206's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    Khorasan
    پست ها
    332

    پيش فرض

    چند روز پیش با چند تا از رفقا رفته بودیم بیرون...گوشی یکی از رفقا زنگ خورد .....گوشی رو برداشت و شروع کرد به حرف زدن ....سر وصدا اونجا زیاد بود ....رفیقم خواست به طرف مقابل بگه یه خورده بلند تر صحبت کن که یکدفعه گفت :یه خورده بزرگتر صحبت کن ....تا نیم ساعت داشتیم به کار رفیقم می خندیدیم.....از اون موقع هر وقت زنگ میزنیم وباهاش صحبت میکنیم بهش میگیم :میشه یه خورده بزرگتر صحبت کنی؟

  5. #3165
    آخر فروم باز frnsh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    3,823

    پيش فرض

    با دقت نخوندی ماجرا رو!!!

    وقتی شماره یه نفر را تو گوشیت داشته باشی اگه به صورت دستی شما ره را وارد کنی وقتی دکمه call را میزنی اسم طرف رو گوشیت مینویسه.....


    طرف شماره یارو رو داشت...اینهمه دنبال شمارش میگشت
    وقتی پیدا کرد و به صورت دستی شماره را وارد کرد و دکمه call را زد.....اسم یارو رو گوشیش افتاد
    یه IQ دیگه هم پیدا شد!!!
    والله هیچکی نفهمیده بود اینو.


    یه سوتی از یه نفر!!
    امروز با دوستام رفته بودیم بیرون. یه پسره میخواس جلومون لاف بیاد(چون دوست منو دوست داشت و اونم قبول نکرده بود که باهاش دوست شه) بعد این رو دیدم. پسره برای اینکه لاف بیاد گوشیش رو اورد جلوی گوشش و گفت: ((سلام عزیزم. خوبی. چه خبر. خیلی دوستت دارم عزیزم.)) که یهو گوشیش زنگ زد!!!!
    ما هم یهو هممون زدیم زیر خنده!!!

  6. #3166
    داره خودمونی میشه m_s20's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2006
    پست ها
    103

    پيش فرض

    بچه که بودم یه می رفتیم باغ عموم
    اونجا یه عموم یدونه بز داشت که خیلی جنگی بود مخصوصا من که طرفش =میرفتم بهش یونچه بدم بهم حمله میکرد
    یه بار اومدم در خونشو باز کردم ببینمش یهو حمله کرد طرفم منم پا گذاشتم به فرار و هبرو که رفتی
    خلاصه ما بدو و بزه بدو من از ترس بزه جرات نمیکردم پشت سرمو نگاه کنم ولی با گوشه چشم میدیدم که پا بپای من داره میدوه
    خلاصه یه 10 دقیقه ای دیودم و بعد خوردم زمین و با ترس پشت سرم رو نگاه کردم و در جا خشکم زد . دیدم یه بوته خار گنده چسبیده به پاچه شلوارم و من فکر میکردم بزه !! اونطرف رو نگاه کردم دیدم بزه کاه و یونچه ش رو خورده و داره مات و مبهوت به من نگاه میکنه اینجوری:

  7. #3167
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    بچه که بودم یه می رفتیم باغ عموم
    اونجا یه عموم یدونه بز داشت که خیلی جنگی بود مخصوصا من که طرفش =میرفتم بهش یونچه بدم بهم حمله میکرد
    یه بار اومدم در خونشو باز کردم ببینمش یهو حمله کرد طرفم منم پا گذاشتم به فرار و هبرو که رفتی
    خلاصه ما بدو و بزه بدو من از ترس بزه جرات نمیکردم پشت سرمو نگاه کنم ولی با گوشه چشم میدیدم که پا بپای من داره میدوه
    خلاصه یه 10 دقیقه ای دیودم و بعد خوردم زمین و با ترس پشت سرم رو نگاه کردم و در جا خشکم زد . دیدم یه بوته خار گنده چسبیده به پاچه شلوارم و من فکر میکردم بزه !! اونطرف رو نگاه کردم دیدم بزه کاه و یونچه ش رو خورده و داره مات و مبهوت به من نگاه میکنه اینجوری:
    دمت گرم ... من یک بار سگ رو اینطوری فرض کردم ...

  8. #3168
    آخر فروم باز Benygh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    5,721

    پيش فرض

    امروز با دوستام رفته بودیم بیرون. یه پسره میخواس جلومون لاف بیاد(چون دوست منو دوست داشت و اونم قبول نکرده بود که باهاش دوست شه) بعد این رو دیدم. پسره برای اینکه لاف بیاد گوشیش رو اورد جلوی گوشش و گفت: ((سلام عزیزم. خوبی. چه خبر. خیلی دوستت دارم عزیزم.)) که یهو گوشیش زنگ زد!!!!
    ما هم یهو هممون زدیم زیر خنده!!!
    باحال بود ... من یک بار زنگ زدم به دوستم بعد صدای تلفن اومد ولی مخابرات مشکل داشته مثل اینکه تماس رو قطع کرده بود .. ولی کسی تو کوچه نبود ..

  9. #3169
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه IQ دیگه هم پیدا شد!!!
    والله هیچکی نفهمیده بود اینو.


    یه سوتی از یه نفر!!
    امروز با دوستام رفته بودیم بیرون. یه پسره میخواس جلومون لاف بیاد(چون دوست منو دوست داشت و اونم قبول نکرده بود که باهاش دوست شه) بعد این رو دیدم. پسره برای اینکه لاف بیاد گوشیش رو اورد جلوی گوشش و گفت: ((سلام عزیزم. خوبی. چه خبر. خیلی دوستت دارم عزیزم.)) که یهو گوشیش زنگ زد!!!!
    ما هم یهو هممون زدیم زیر خنده!!!
    سوتی تکراری بود. اینم یه سوتی از من...

    عموم اینا میخواستن برن مسافرت... کلید خونشون رو دادن به من که شبها برم بخوابم. عموم به من سپرد که مواظب آکواریوم باشم و به ماهیا غذا بدم. یه آکواریوم بزرگ داشتن که پر از ماهی های گرون قیمت بود. شب اول من رفتم به اینا غذا بدم بد دیدم دماسنج 24 درجه نشون میده نمیدونم چرا احساس کردم ماهی ها سردشونه بخاری شو یه کم زیاد کردم بعد نیم ساعت دیدم دماسنج اصلا تکون نخورد .دیدم اینجوری نمیشه بخاری رو گذاشتم آخر که زودتر گرم بشه بعد از اینکه گرم شد دوباره کمش کنم. بعد اومدم نشستم جلو تلویزیون و خوابم برد صبح هم سریع لباس پوشیدم رفتم خونمون دیگه آکواریوم یادم رفت. شبش اومدم دیدم از رو آب بخار بلند میشه و ماهی ها همه روی آب شناور هستن و روغنشون در اومد روی آب اومدم درستش کنم گفتم آبش رو عوض میکنم چند تا ماهی میخرم میندازم توش. نصف آبش رو خالی کردم اومدم آکواریوم رو بلند کنم از رو اوپن یهو کمرم گرفت از دستم افتاد شکست تمام آشپزخونه رو آب گرفت... کلا سه روز رفتن من خونشون رو به گند کشیدم. دیگه بعد از اون هیچ کس به من کلید خونش رو نداد :(
    Last edited by M.etallic.A; 13-07-2008 at 20:46.

  10. #3170
    آخر فروم باز Payan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    شهر تو...
    پست ها
    1,376

    پيش فرض

    سوتی تکراری بود. اینم یه سوتی از من...

    عموم اینا میخواستن برن مسافرت... کلید خونشون رو دادن به من که شبها برم بخوابم. عموم به من سپرد که مواظب آکواریوم باشم و به ماهیا غذا بدم. یه آکواریوم بزرگ داشتن که پر از ماهی های گرون قیمت بود. شب اول من رفتم به اینا غذا بدم بد دیدم دماسنج 24 درجه نشون میده نمیدونم چرا احساس کردم ماهی ها سردشونه بخاری شو یه کم زیاد کردم بعد نیم ساعت دیدم دماسنج اصلا تکون نخورد .دیدم اینجوری نمیشه بخاری رو گذاشتم آخر که زودتر گرم بشه بعد از اینکه گرم شد دوباره کمش کنم. بعد اومدم نشستم جلو تلویزیون و خوابم برد صبح هم سریع لباس پوشیدم رفتم خونمون دیگه آکواریوم یادم رفت. شبش اومدم دیدم از رو آب بخار بلند میشه و ماهی ها همه روی آب شناور هستن و روغنشون در اومد روی آب اومدم درستش کنم گفتم آبش رو عوض میکنم چند تا ماهی میخرم میندازم توش. نصف آبش رو خالی کردم اومدم آکواریوم رو بلند کنم از رو اوپن یهو کمرم گرفت از دستم افتاد شکست تمام آشپزخونه رو آب گرفت... کلا سه روز رفتن من خونشون رو به گند کشیدم. دیگه بعد از اون هیچ کس به من کلید خونش رو نداد :(
    تو به اين ميگي سوتي؟
    فاجعه به بار آوردي در حد تيم ملي بعد بهش ميگه سوتي

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •