آقا داستان نبود که...خداییش تک تک چیزایی که تعریف کردم عین واقعیت بود.
--
--
آقا داستان نبود که...خداییش تک تک چیزایی که تعریف کردم عین واقعیت بود.
داداشم با دوستش جلو و دومادمون هم رانندگی میکرد. من و بابام و خواهرم عقبتوی سمند جامیشه. داداشم و دوستش جاق نیستن
در ضمن جایی هم نرفته بودیم که پلیسا گیر بدن.
بعدشم همه زدن زیر خنده و بابام یه نگاه عاقلا در صفیحی به کرد!!!دیگه فهمیدم که فاتحم خوندس اما خدارو شکر فهمید دست خودم نبود!!!
مال منم تاحالا همش واقعی بوده![]()
با دقت نخوندی ماجرا رو!!!
وقتی شماره یه نفر را تو گوشیت داشته باشی اگه به صورت دستی شما ره را وارد کنی وقتی دکمه call را میزنی اسم طرف رو گوشیت مینویسه.....
طرف شماره یارو رو داشت...اینهمه دنبال شمارش میگشت
وقتی پیدا کرد و به صورت دستی شماره را وارد کرد و دکمه call را زد.....اسم یارو رو گوشیش افتاد![]()
چند روز پیش با چند تا از رفقا رفته بودیم بیرون...گوشی یکی از رفقا زنگ خورد .....گوشی رو برداشت و شروع کرد به حرف زدن ....سر وصدا اونجا زیاد بود ....رفیقم خواست به طرف مقابل بگه یه خورده بلند تر صحبت کن که یکدفعه گفت :یه خورده بزرگتر صحبت کن ....تا نیم ساعت داشتیم به کار رفیقم می خندیدیم.....از اون موقع هر وقت زنگ میزنیم وباهاش صحبت میکنیم بهش میگیم :میشه یه خورده بزرگتر صحبت کنی؟
یه IQ دیگه هم پیدا شد!!!
والله هیچکی نفهمیده بود اینو.
یه سوتی از یه نفر!!
امروز با دوستام رفته بودیم بیرون. یه پسره میخواس جلومون لاف بیاد(چون دوست منو دوست داشت و اونم قبول نکرده بود که باهاش دوست شه) بعد این رو دیدم. پسره برای اینکه لاف بیاد گوشیش رو اورد جلوی گوشش و گفت: ((سلام عزیزم. خوبی. چه خبر. خیلی دوستت دارم عزیزم.)) که یهو گوشیش زنگ زد!!!!
ما هم یهو هممون زدیم زیر خنده!!!
بچه که بودم یه می رفتیم باغ عموم
اونجا یه عموم یدونه بز داشت که خیلی جنگی بود مخصوصا من که طرفش =میرفتم بهش یونچه بدم بهم حمله میکرد
یه بار اومدم در خونشو باز کردم ببینمش یهو حمله کرد طرفم منم پا گذاشتم به فرار و هبرو که رفتی
خلاصه ما بدو و بزه بدو من از ترس بزه جرات نمیکردم پشت سرمو نگاه کنم ولی با گوشه چشم میدیدم که پا بپای من داره میدوه
خلاصه یه 10 دقیقه ای دیودم و بعد خوردم زمین و با ترس پشت سرم رو نگاه کردم و در جا خشکم زد . دیدم یه بوته خار گنده چسبیده به پاچه شلوارم و من فکر میکردم بزه !! اونطرف رو نگاه کردم دیدم بزه کاه و یونچه ش رو خورده و داره مات و مبهوت به من نگاه میکنه اینجوری:![]()
دمت گرم ... من یک بار سگ رو اینطوری فرض کردم ...بچه که بودم یه می رفتیم باغ عموم
اونجا یه عموم یدونه بز داشت که خیلی جنگی بود مخصوصا من که طرفش =میرفتم بهش یونچه بدم بهم حمله میکرد
یه بار اومدم در خونشو باز کردم ببینمش یهو حمله کرد طرفم منم پا گذاشتم به فرار و هبرو که رفتی
خلاصه ما بدو و بزه بدو من از ترس بزه جرات نمیکردم پشت سرمو نگاه کنم ولی با گوشه چشم میدیدم که پا بپای من داره میدوه
خلاصه یه 10 دقیقه ای دیودم و بعد خوردم زمین و با ترس پشت سرم رو نگاه کردم و در جا خشکم زد . دیدم یه بوته خار گنده چسبیده به پاچه شلوارم و من فکر میکردم بزه !! اونطرف رو نگاه کردم دیدم بزه کاه و یونچه ش رو خورده و داره مات و مبهوت به من نگاه میکنه اینجوری:![]()
![]()
باحال بود ... من یک بار زنگ زدم به دوستم بعد صدای تلفن اومد ولی مخابرات مشکل داشته مثل اینکه تماس رو قطع کرده بود .. ولی کسی تو کوچه نبود ..امروز با دوستام رفته بودیم بیرون. یه پسره میخواس جلومون لاف بیاد(چون دوست منو دوست داشت و اونم قبول نکرده بود که باهاش دوست شه) بعد این رو دیدم. پسره برای اینکه لاف بیاد گوشیش رو اورد جلوی گوشش و گفت: ((سلام عزیزم. خوبی. چه خبر. خیلی دوستت دارم عزیزم.)) که یهو گوشیش زنگ زد!!!!
ما هم یهو هممون زدیم زیر خنده!!!
سوتی تکراری بود. اینم یه سوتی از من...
عموم اینا میخواستن برن مسافرت... کلید خونشون رو دادن به من که شبها برم بخوابم. عموم به من سپرد که مواظب آکواریوم باشم و به ماهیا غذا بدم. یه آکواریوم بزرگ داشتن که پر از ماهی های گرون قیمت بود. شب اول من رفتم به اینا غذا بدم بد دیدم دماسنج 24 درجه نشون میده نمیدونم چرا احساس کردم ماهی ها سردشونه بخاری شو یه کم زیاد کردم بعد نیم ساعت دیدم دماسنج اصلا تکون نخورد .دیدم اینجوری نمیشه بخاری رو گذاشتم آخر که زودتر گرم بشه بعد از اینکه گرم شد دوباره کمش کنم. بعد اومدم نشستم جلو تلویزیون و خوابم برد صبح هم سریع لباس پوشیدم رفتم خونمون دیگه آکواریوم یادم رفت. شبش اومدم دیدم از رو آب بخار بلند میشه و ماهی ها همه روی آب شناور هستن و روغنشون در اومد روی آباومدم درستش کنم گفتم آبش رو عوض میکنم چند تا ماهی میخرم میندازم توش. نصف آبش رو خالی کردم اومدم آکواریوم رو بلند کنم از رو اوپن یهو کمرم گرفت از دستم افتاد شکست تمام آشپزخونه رو آب گرفت... کلا سه روز رفتن من خونشون رو به گند کشیدم. دیگه بعد از اون هیچ کس به من کلید خونش رو نداد :(
Last edited by M.etallic.A; 13-07-2008 at 20:46.
تو به اين ميگي سوتي؟
فاجعه به بار آوردي در حد تيم ملي بعد بهش ميگه سوتي![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)