یاد از آن بی خبری ها که در آغوش وصال
با تو بودم من و کس را بمیان راه نبود
یاد از آنشب که لب چشمه میان من و او
پرده ای جز سر گیسوی شب نگاه نبود
لب او بر لب من بود و به حسرت میگفت
کاشکی عمر وصال این همه کوتاه نبود
خاص من بود سراپای وجودش که هنوز
آگه از حسن جهانگیر خود آن ماه نبود
دوست میداشت مرا آنمه و دانم که هنوز
دوست میداشت گرم دشمن بدخواه نبود
پژمان بختیاری