مثل گالیور
که کوچک شده بود
می ترسم فلرتشیا
که قدم پیش بگذارم
بگویی بمان
و ناگهان بزرگ شوم
مثل گالیور
که کوچک شده بود
می ترسم فلرتشیا
که قدم پیش بگذارم
بگویی بمان
و ناگهان بزرگ شوم
من
يكي
بيشتر دوست دارم تا وقتي زنده ام بناي يادبوم را بسازند
طرحش را هم ريخته ام
يك خرج ديناميت آ
-آتش
و انفجار
من از هر چه مرگ است بيزارم
من عشقم زندگي است
و این نهایت شعر است
دوستت دارم
عبارتی که هیچ شاعری
توی گیومه
محدودش نمی کند…
نامه هایم را برای پاره کردن نوشته ام
می توانی بسوزی شان .
حرف هایم را بی دلیل گفته ام
می توانی فراموششان کنی .
ولی عشقم را از صمیم قلب بخشیده ام
نمی توانی دوستم نداشته باشی !!!
تازگی داشتم
به تو
به کهنگی رسیدم
در تو
اما
نه تازه
نه کهنه
بودم
در خود
مظاهرشهامت
فاصله ما چند نت ساده بیشتر نبود
ما به هم می رسیدیم
دقیق تر اگر گوش می دادیم...
شاید اگر سکوت می کردیم
فقط با دستانمان حرف می زدیم
زنگ نمی زد این آهنگ
شاید به اینجا نمی رسیدیم
که امروز با یک آهنگ
تو می رقصی
من گریه می کنم...
شروین معتمدی
دفترم بوی پیراهن یوسف را می دهد
من رفتم تا برای همیشه گم شوم !
وقتی که گوشه ای از قلبت
نوشته بودی :
اینجا کسی عاشق نمی شود ...
خیره به انتهای کوچه چشم دوختم
سر قرار
سایهی درخت بود
و گنجشکی بیقراری میکرد
شهاب مقربین
هزار سطر نوشتم و خط زدم
بیگمان اینها را هم خط خواهم زد
بی فایده ست
حتا به کلمات نمیتوان اعتماد کرد
کلماتی که دوستشان میداری
خسته شدم
خودتان خط بزنید
شهاب مقربین
«هتل کاسادلمار»
یک فنجان قهوه ی تلخ
به طعم این غروب
عکس من می افتد در نگاهت
ــ چه قهوه ای ماتی !
دریا بالا می آید از سینه هایم
و جزر و مد حرف های تو
شورابه های دلم را می آشوبد
موهایم سفیدک زده یا ؟
موهایت (هایلایت) سفید شده !
در ترک صورتم ــ خنده ای می شکند
من پیر سال و ماه نیم ـــ یار بی وفاست
دریا می شورد و
شعرهایت را آب.....
شیدا محمدی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)