منبع: ElPais.com / مترجم: شهریار امرایی FCBarca.ir
داوید تروئبا، رمان نویس و فیلمساز مشهور مادریدی و صمیمی ترین دوست پپ حدود اواسط فصل پیش در ال پاییس مقاله ای طولانی راجع به او نوشت که ترجمه بخش اول این مقاله را در زیر می خوانید.
پپ بر روی میز کارش در کمپ تمرین ، کلکسیونی که غالبا کتاب هستند را نگهداری می کند ، کتابهایی که برخی از آنها را ناشرین ، برخی را دوستان و برخی دیگر را خود نویسندگان برایش فرستاده اند . در پشت سر اینها می توانید آثار مارکو آئوریلیو ، بالتازاربراسین یا سنکا را بیابید . با وجود اینکه او اهل مطالعه است و دانش فراوانی دارد ولی معمولی رفتار میکند وبه هیچ وجه از خود راضی و خود بین نیست . کم پیش نمی آید که با اشاره کردن به صف کتابهایی که در انتظار خواندن هستند می گوید که :" خدای من ، من یک شیاد هستم ، مردم کی خواهند فهمید که من توان خواندن این همه کتاب را ندارم ؟" اما به موقعش به کتابفروشی میرود و دو سه کتاب سفارش شده و چند کتاب را به قصد هدیه دادن و مجموعه ای از دی وی دی های گوناگون را خریداری می کند . اغلب بعد از آنکه تماشای یک فیلم یا رمانی که او را مسحور خودش کرده است را به پایان میرساند از او می شنوی که می گوید : نمیدانم آنهایی که آن را فهمیدند در مورد ان چگونه فکر می کنند اما من با آن عشق کردم ".
گاهی اوقات ، جامعه کاتالانی مانند یک نوع Dalai prêt-à-porter ، یک مرد حکیم ، به گواردیولا می نگرد . آنها در مورد ستایش های پپ لطیفه می سازند : گویی انگار مسابقه پاچه خواری بود . آنها از خودشان می پرسند که وقتی که ناکامی از راه برسد ، اگر این تحسین ها در زمان ذبح کردن ، چاقو ها را تیز نکنند آیا محاسن این ستایش ها تبدیل به معایب نمی شود ؟ جواب در یک روز بارانی بود .
دو روز پس از حذف بارسلونا توسط اینتر در لیگ قهرمانان ، بارسا در لالیگا به مصاف ویارئال قدرتمند رفت . امتیاز از دست دادن در آن بازی مساوی با از دست رفتن لالیگا بود . او عمق لطمه روحی و از هم پاشیدگی بازیکنانش که ناشی از حذف از آن رقابت معتبر بود را می دید . گواردیولا در مورد گزینش جملات و پیام های کوتاه ، واضح ، ساده ، آسان فهم و در عین حال تاثیرگذار که انگیزه بازیکنان را بیدار می کند ، وسواس زیادی به خرج میدهد . او از ویدئو ها و عکس های یوتیوب ، تلاش ها ، ایده ها ، لحظات و جزئیات و هر چیز دیگری که برای ارتقای روحی بازیکنان مهم است استفاده کرده است . آن روز او قبل از شروع بازی لبخند به لب رو به بازیکنانش کرد و گفت :"
آقایان ، من دیگر نمی توانم چیزی به شما بگویم ، شما بسیار بیشتر از آن چیزی که یک مربی از بازیکنانش توقع دارد به من بخشیده اید ، شما بازیکنان بزرگی هستید و بزرگیتان مرا تبدیل به مربی اسم و رسم داری کرده است . متشکر بخاطر همه چیز ، من فقط میخواهم یک چیز را به شما بگویم : اگر ما امروز اینجا را با شکست ترک کنیم و لالیگا از چنگمان خارج شود ، این چیزی را تغییر نمی دهد ، قطعا هیچ چیزی را ، خونسرد باشید ، هزاران تشکر از شما ، از نظر من صرف نظر از هر نتیجه ای که امروز شکل بگیرد ، شما قهرمانید ". در آن روز بارانی بارسلونا 4-1 آن بازی و]نهایتا [ لالیگا را برد، بر روی سکوها ، والنتی پدر پپ معجزه پسرش را تماشا میکرد ...
برای پپ تنها چیزی که دوری فرزندانش را در لحظه های مهم بخاطر حضور بر روی نیمکت مربیگری جبران می کند ، پدرش است . از روزی که او مربیگری در دسته چهارم را شروع کرد ، پدرش تصمیم گرفت که بازی های او را تعقیب کند . این موضوع به او سلامتی می بخشد و او را سرگرم و خوشحال میسازد . پسرش دوست دارد که فکر کند او سال های باقی مانده زندگی اش را صرف او میکند .
شاد کردن هواداران ، تمنای قلبی این مربی متعصب نسبت به بارسا است ، مربی ای که در سن 13 سالگی به لاماسیا ، پایگاه کلیدی شکل گیری بازیکنان باشگاه نقل مکان کرد تا زندگی اش را در آنجا بگذراند . بخاطر همین ،برای او هیچ چیز بهتر از تماشای این موضوع نیست که هواداران با تمام وجود شور و حرارت را نثارتیم او کنند و او با انجام بازی های زیبا، به همان اندازه به آنان سرخوشی و شادی ببخشد و آن شور را به آنها برگرداند .او هر زمانی که بتواند به ما یاد آوری می کند که :" بهترین چیز این شغل این است که مردمی که مشکلاتی بسیار جدی تر از فوتبال دارند ، مردمی که در میان بحران های طاقت فرسا زندگی می کنند یا با گرفتاری ویژه ای دست به گریبان هستند ، برای مدتی زندگی را فراموش کنند و به برکت بازی جشن بگیرند " .
گواردیولا واقعا به فوتبال عشق میورزد ، به پیروز شدن عشق میورزد چرا که فوتبال برای آن بنا شده است ، اما پیروز شدن با شرافتی که درخور بازی فوتبال است . او یک سیستم ارائه میدهد و تنها می خواهد که شما به او اعتماد کنید و به ان وفادار باشید . روزی که متوجه شود که بازیکنانش کمی کم کار ، بی تفاوت و متزلزل هستند حتی اگر تاخیر در یک جلسه تمرینی باشد ، تبدیل به مردی غمگین و ناامید می شود و می خواهد که آن تمرین را بکلی ترک کند . او یک حرفه ای هست که نسبت به جزئیات وسواس دارد ، جزیئات گرا است و با جزئیات زندگی می کند زیرا میداند که این جزئیات هستند که سرنوشت همه چیز را تعیین می نند . او به باشگاهی خواهد رفت که موثر باشد و قانونی مستقر کند که یک دکور نباشد . او دستمزدش را تنها برای یک سال دریافت می کند و هرگز بیشتر از این چیزی را، حتی یک قهوه را بدون پرداخت بهایش طلب نمی کند . او اشتیاقی ندارد که بعنوان یک مرشد و راهنما شناخته شود ، او نمی خواهد که چیزی بیشتر از یک مربی ، یک مربی خوب باشد اما او برای این جامعه ی نیازمندِ الگو ارزش قائل است ، جامعه ای که شاید از نیرنگ بازان ، از افرادی که از دیگران سوء استفاده می کنند ، از شیاطین ، از افرادی که از تریبون های ممتازی چون تلویزیون ، تجارت یا سیاست ، ارزش های خودپرستی، منفعت طلبی منفی و خودخواهی را بر دیگران تحمیل می کنند ، خسته شده است . او به این جامعه تعلق دارد و تلاش می کند که با انجام دادن کارش به نحو احسن ، با کمک کردن به ایجاد حس مشترک و برادری ، با استفاده از جایگاه اجتماعیش به این جامعه شرافت ببخشد . او با همان شرافتی که خاص یک ماسون است ، بدون اینکه دیگران ببینند یا تشویقش کنند ، خشت بر روی سیمان می گذارد.