یه بار زدم گفت 30 ثانیه صبر کن من دوباره بعد چند دیقه فرستادم نمیدونم زیاد که مهم نیست. 2 بار بخونید حالشو ببرید ولی زیاد نخندید دلتون درد بگیر .دی
--
--
یه بار زدم گفت 30 ثانیه صبر کن من دوباره بعد چند دیقه فرستادم نمیدونم زیاد که مهم نیست. 2 بار بخونید حالشو ببرید ولی زیاد نخندید دلتون درد بگیر .دی
این هم از قول یکی از دوستان
یه معلم دینی داشتیم که کلاسش خیلی بی مزه و خشک بود و از اونجا که زنگ اول هم بود خیلی از بچه ها بقیه ی خواب شبانشون را در کلاس این آقا طی می کردند
یه بار که من هم خیلی خوابم اومد سرم را گذاشتم روی میز و خوابم برد
وسط خوب یکی از بچه های بیمزه خوشمزگیش از یه میزانی بالاتر رفته بود و شروع کرداز پشت دست زدن به من
من هم که شدیدا خوابم میومد شدیدا دستم را در پشتم تکون دادم و گفتم .......... نکن
دیدم دوباره زد
عصبانی بود که گفتم مرتیکه ی خر مگه مریضییییییی
معلمون بود
خداییش خوب معلمی بود فقط بلد نبود خوب درس بذه مه بعد هم معاون شد
ایول جالب بوداین هم از قول یکی از دوستان
یه معلم دینی داشتیم که کلاسش خیلی بی مزه و خشک بود و از اونجا که زنگ اول هم بود خیلی از بچه ها بقیه ی خواب شبانشون را در کلاس این آقا طی می کردند
یه بار که من هم خیلی خوابم اومد سرم را گذاشتم روی میز و خوابم برد
وسط خوب یکی از بچه های بیمزه خوشمزگیش از یه میزانی بالاتر رفته بود و شروع کرداز پشت دست زدن به من
من هم که شدیدا خوابم میومد شدیدا دستم را در پشتم تکون دادم و گفتم .......... نکن
دیدم دوباره زد
عصبانی بود که گفتم مرتیکه ی خر مگه مریضییییییی
معلمون بود
خداییش خوب معلمی بود فقط بلد نبود خوب درس بذه مه بعد هم معاون شد
نمونه ای از یک سوتی
بعضیا میان جوک تعریف میکنن!
یه سوتی خفن منو پسر خالم دادیم.
یه سری منو پسر خالم میخواستیم بریم خونه ی اون یکی خالم تا اون یکی پسر خالم رو هم دنبالش بگیریم و با خودنون ببریم. بعد که از پشت آی فون صداش کردیم گفت الان میام ... بعد از 15 ثانیه من یه فکری به ذهنم زد. به پسر خالم گفتم بیا با هم پشت در قایم شیم تا اومد یه دفه "هووووووووو" کنیم بپریم جلوش و بترسه ...
پسرخالم هم با این فکر من موافقت کرد. یه دفعه صدای پاش رو توی راهرو شنیدیم و سریع قایم شدیم. تا در رو باز کرد منو و پسرخالم پریدیم وسط و گفتیم "هووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووو"
بعد اون بدبخت هم از شدت ترس دو متر پرت شد اون ور... ولی پسر خالم نبود ... شوهر خالم بود !!!
![]()
کلی خندیدیم .....یه سری منو پسر خالم میخواستیم بریم خونه ی اون یکی خالم تا اون یکی پسر خالم رو هم دنبالش بگیریم و با خودنون ببریم. بعد که از پشت آی فون صداش کردیم گفت الان میام ... بعد از 15 ثانیه من یه فکری به ذهنم زد. به پسر خالم گفتم بیا با هم پشت در قایم شیم تا اومد یه دفه "هووووووووو" کنیم بپریم جلوش و بترسه ...
پسرخالم هم با این فکر من موافقت کرد. یه دفعه صدای پاش رو توی راهرو شنیدیم و سریع قایم شدیم. تا در رو باز کرد منو و پسرخالم پریدیم وسط و گفتیم "هووووووووووووووووووووووو �وووووووووووووووووو"
بعد اون بدبخت هم از شدت ترس دو متر پرت شد اون ور... ولی پسر خالم نبود ... شوهر خالم بود !!!
حالا یه سوتی دیگه دادم سر امتحان ریاضی :
9 ضربدر 1 رو 7 حساب کردم !!
نمیدونم چه جوری ؟ جمعش کنی، تفریقش کنی، تقسیمش کنی، بزنی تو سرش ! ! هر کاری کنی 7 در نمیاد.
ذهن بسیار خلاقی داری. قدرش رو بدون.حالا یه سوتی دیگه دادم سر امتحان ریاضی :
9 ضربدر 1 رو 7 حساب کردم !!
نمیدونم چه جوری ؟ جمعش کنی، تفریقش کنی، تقسیمش کنی، بزنی تو سرش ! ! هر کاری کنی 7 در نمیاد.![]()
![]()
من بیشتر به توضیح قرمزت خندیدم تا سوتیت!!!!![]()
Last edited by frnsh; 09-07-2008 at 19:44.
البته الان 5000 تومانی دیگه پول خرد محسوب می شود
خداییش اصلا نمیخوام تو اون موقعیت جای تو بودم. خیلی خفن بود.![]()
من خودم رفتم تو اون تاپیک و بهش جواب دادم !!!!!![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)