تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 311 از 312 اولاول ... 211261301307308309310311312 آخرآخر
نمايش نتايج 3,101 به 3,110 از 3117

نام تاپيک: اسرار ماوراء

  1. #3101
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    سلام winter girlsعزیز یادم هست که قرار بود به خواب شما بیام و یبار هم اومدم البته شما را از زیر کمد کشیدم بیرون درسته.(تو پرانتز بگم من همون انسان نور هستم) خب برات بگم که من راستشا بگم مدام دارم از این پله میرم سر اون پله یکم بالا می رم دوباره ول می مکنم تا یکم از موفقیت دور می شم دوباره سعی می کنم یه جور دیگه ماورا را بهزندگی وارد کنم یبار با تمر کز روی چشم سوم سعی می کنم به پرواز روح برسم چند بار موفق می شم تا این روش کهنه می شه یا اینکه بدنمک شروع بهمقاومت در برار این روش می کنه منم بجای اینکه تلاشما بیشتر کنم سراغ یه روش دیگه می رم یبار سعی می کنم از رویابینی به پرواز روح برسم تا دوباره این روش هم تازگیش را ازدست می ده خلاصه اینطور شد و اینطوریه که نتوستم توی هیچکدوم استاد بشم ولی سعی دارم اینقدر شاخه به شاخه نپرم هنوز سر قولم هستم البته dark street هم بود که قرار بود بخوابش برم. راستی nema 2007 عزیز پس چرا تجربت را برای ما نمی ذاری که یه انگیزه ای بشه برای ادامه راه .منتظرم تجربه شما هستم
    خب توی نوشته قبلی به اینجا رسیدیم که توی سرتون احساس گیجی می کنید و خیلی سنگین هست اگه بهش توجه کنید و نذارید هیجان زده بشید از همون قسمت شروع به کشیده شدن می کنید خلاصه یه جورایی صحنه های واقعی براتون ایجاد می کنه مثل اینکه دارید خواب می بینید اینطوری بگم کنترلتون روی کارهاتون بالا می ره راحت می تونید از یه نردبون خیالی بالا برید بالا و بالا و بعد به پایین نگاه کنید از همونجا بپرید شکیکه در اثر پرش در شما ایجاد می شه بیشتر وقتا می تونه باعث جدا شدن از بدن بشه اما گفته بودم که خسته و خواب الود باشید اما نه اونقدر که انگیزتون را ازدست بدید چون خواب و خستگی زیاد وسوسه شدیدی برای کنار گذاشتن تمرین توی اون لحظه از شب در ادم ایجاد می کنه تا بعد
    آهاغ پس اومدین لابد من تو خوابم به یاد ندارم
    آخه زیر کمد چیکار میکردم؟؟؟
    تو این چند مدت دو بار از بدنم اومدم بیرون یعنی تو فاصله چند هفته اما هر دو بار خودم خواستم برگردم بدنم
    خیلی وحشتناک بود

  2. #3102
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    هر دوبار بعد از ظهر بود نه شب!!!
    حالا قسمت جالبش اینه وقتی به این حالت میرسم که از خوابم میترسم
    اول اونو بگم که یکم بهتر بود هر چند زود از یادم میره وسط خوابم بود البته این که دارم میگم خواب شبه
    وسط خوابم بود که داشتم خواب میدیدم خوابم اصلا وحشتناک نبود آدمای معمولی مثل مادرم و خواهرم بودن باهاشون حرف میزدم باهاشون بودم اما احساس ترس عجیبی داشتم انگار من از اونا میترسیدم نمیدونم چرا اما ترسمو بروز نمیدادم تا این شد که سعی کردم از خواب بیدار شم یه لحظه همون حس همیشگی بعد سر خوردم از تخت اومدم وسط اتاق انگار همه چیزو تو تاریکی میدیدم اما نمیخواستم باور کنم برون فکنیه به فاصلهیک وجب از زمین بودم و میگفتم من الان خوابم هیچ برون فکنی نیس اما میدونستم رو تختم نیستم
    حتی یه پامو به زمین زدم انگار به صورت دراز کشیدن صاف یک وجب از زمین فاصله داشتم و فقط یه پام رو زمین بود بازم اصرار داشتم رو تختمم اصلا نمیخواستم بهش فکر کنم بعد با خودم گفتم اصلا من بیرون از بدنمم اما میخوام بلند شم برم چیکار کنم هنوز ترس از خوابی که دیده بودم تو وجودم بود و میترسیدم برم بیرون خواهرم پشت در باشه نمیدونم چرا انقد از اونا میترسیدم
    بعدم با خودم گفتم الان وقتش نیس و سعی کردم برگردم نمیدونم چطور اما یه لحظه چشمامو باز کردم خیلی ترسیده بودم
    در ضمن بگم چند بار دیگه هم شده بود میخواستم پا شم ننمیشد انگار یکی تمام بدنمو محکم تو خودش گرفته بود چند تا بعد از ظهر که با همین درگیر بود

  3. #3103
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    اینم که الان میگم واسه دو روز پیش بود
    خواب بودم یه تیکه از خوابم هی تکرار میشد چند بار که اینطور شد انگار از یه جا افتادم رو تختم با خودم گفتم من خارج بدنمم باز گفتم نه!!! صدای برادرم و مادرمم که داشتن با هم حرف میزدن از بیرون اتاق میشنیدم گفتم خوب امتحان میکنم دستمو میارم بالا اگه اومد که هیچ اگه نیومد پس من داخل بدنم نیستم(توضیح اینکه چون بعد از ظهر بود دیگه ترسی نداشتم حالتشم تازگیا تجربه کرده بودم بعد از بیدار شدنم رفتم پرسیدم و فهمیدم دقیقا همون چیزیایی که شنیده بودم و مامان اینا داشتن میگفتن)
    خلاصه دستمو آوردم بالا دیدم بله دستم رو زمینه اما من بالا اومدم اون یکی دستمم همینطور تلاش کردم خودمو کشیدم بالا از بدنم گفتم باز سر بخورم ببینم میتونم مثل اوندفعه رو هوا باشم یا نه کلا میخواستم ایندفعه برم بیرون هنوز رو تختم نشسته بودم و هیچکاری نکرده بودم که چندتا موجود سیاه اندازه یه وجب که پرواز میکردن دیدم نمیتونم بگم مثل چی بودن اما قیافشون هنوز یادمه نزدیکم شدن و دورم چرخیدن از همچین موجوداتی انتظار میره صدای زیر و نازکی داشته باشن اما با جثه کوچیکشون چنان صدای بلند و سنگینی داشتن که خیلی ترسیدم میتونستم بفهمم چی میگن اما بعد از برگشتن یادم رفته اما تن صداشون نه تنها کاری که کردم این بود که به این فکر کنم زود باید بیدار شم انقد زود که خارج از تصوره
    اول که چشامو باز کردم کمد رو به رومو سقف میدیدم بعد چشامو بستم باز کردم دوباره همه چیز عادی بود از دو روز پیش هم هنوز اتفاقی نیوفتاده
    اما برام جالبه بدونم اون موجودات چی بودن
    خوش حالم که اینا رو نوشتمچون این تجربیات زود از یاد آدم میره مثل قبلیه که الان کمتر یادمه

  4. #3104
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    در داخل غار
    پست ها
    147

    پيش فرض

    من کم کم دارم به ماوراء جذب میشم
    Last edited by 00990099; 12-02-2009 at 21:52.

  5. #3105
    اگه نباشه جاش خالی می مونه morteza.dmh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    291

    پيش فرض

    سلام. من میخوام برون فکنی یاد بگیرم. چیکار کنم؟

  6. #3106
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    من کم کم دارم به ماوراء جذب میشم
    آفرین من آینده خوبی رو واست پیش بینی میکنم
    تو روزی از بزگترین جادوگرهای دنیا میشی محسن پاتر ورژن 16

  7. #3107
    داره خودمونی میشه ensan_noor's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    94

    پيش فرض

    سلام و ممنون از تجربه خوبت ولی کاشکی می گفتی قبل از خواب ایا کار خاصی هم کردی که این اتفاقات افتاد .
    خب بذار منم یه تجربه بگم شب بود منم خیلی خسته بودم موقع خواب خیلی تلاش برای برونفکنی کردم خلاصه ذهنم دگیر بود خوابم برد حدود ساعت 3 صبح بود که بیدار شدم البته بیدار که نه یدفعه حس کردم دارم به خارج کشیده می شم سعی کردم از بدنم بیام بیرون نصقپفی از بدنما کشیدم بیرون که توی تاریکی چیزی دیدم که خدا قسمتتون نکنه یه موجود چاق و سیاه بصورت یه مخروط بود گوشت بدنش چین خورده بود سرش مثل اسب ابی بود ولی کوچیکتر سمت چپ من نشسته بود تا اومدم بیرون دیدم صورتشا به سمت من گردوند و شروع به خندیدن کرد واقعا وحشتناک بود منم که خوب ترسیدم با تموم عجله سعی کردم یه جوری بیدار بشم و شدم. اما به خودم قول دادم دیگه به این راحتی مغلوب ترسم نشم . خداییش حیفه تجربه به این این خوبی را راحت از دست بدیم.

    مرتضی جان اگه می خوای برونفکنی یاد بگیری باید از ریلکسیشن شروع کنی و در ضمن یه نگاه به پست 309 بنداز من یه روش برای شروع نوشتم بگذریم که این تاپیک پر از این روشهاست ولی پایه و اساس فراموش کردن این بدن و رفتن به ریلکسیشن هست ولی تمرین و نا امید نشدن حرف اصلیا می زنه باید با عزم جزم شروع کنی

  8. #3108
    Banned
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    Birjand
    پست ها
    475

    پيش فرض

    چی شد ؟؟؟
    انگار یکی قرار بود اینجا بیاد به خواب من
    شایدم 2 نفر بودن یکی به حرفش عمل کرد اون یکی نه!!!!!!!!!!!!
    همه چیز از یک قرار توی خواب شروع شد...

    دوستان سلام به همه
    دوباره بحث برون فکنی و ورود به خواب شروع شده! خوب این همه وقت میگذره حدود یک سال ولی هنوز کسی به طور کامل موفق نشده
    حداقل از تجربیات خودتون بگید تا سایرین هم تحریک بشن البته قسمت های ترسناکش رو سانسور کنید که مخاطبامون رو از دست ندیم!
    بهرحال من تا 2 هفته دیگه نمی تونم آب بخورم ولی سرم خلوت تر که شد حتما دوباره شروع می کنیم البته این دفعه یه نفرو دارم که با تموم وجود تو این راه همراهیم می کنه
    امیدوارم بتونم بیام به خوابش

  9. #3109
    پروفشنال winter+girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    749

    پيش فرض

    همه چیز از یک قرار توی خواب شروع شد...

    دوستان سلام به همه
    دوباره بحث برون فکنی و ورود به خواب شروع شده! خوب این همه وقت میگذره حدود یک سال ولی هنوز کسی به طور کامل موفق نشده
    حداقل از تجربیات خودتون بگید تا سایرین هم تحریک بشن البته قسمت های ترسناکش رو سانسور کنید که مخاطبامون رو از دست ندیم!
    بهرحال من تا 2 هفته دیگه نمی تونم آب بخورم ولی سرم خلوت تر که شد حتما دوباره شروع می کنیم البته این دفعه یه نفرو دارم که با تموم وجود تو این راه همراهیم می کنه
    امیدوارم بتونم بیام به خوابش
    با آرزوی موفقیت...........

  10. #3110
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    تو قلب نيروي برتر...
    پست ها
    697

    پيش فرض

    به به يه مدت اينجا نبودم ببين چه اتفاقاتي افتاده

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •