آن تلخ وش كه صوفي ام الخبائثش خواند // اشهي لنا و احلي من قبله العذارا
به روایتی دیگر :
بنت العنب که صوفی ام الخبائثش خواند // اشهي لنا و احلي من قبله العذارا
حافظ
آن تلخ وش كه صوفي ام الخبائثش خواند // اشهي لنا و احلي من قبله العذارا
به روایتی دیگر :
بنت العنب که صوفی ام الخبائثش خواند // اشهي لنا و احلي من قبله العذارا
حافظ
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام مي چرا بيکار است
ميخور که زمانه دشمني غدار است
دريافتن روز چنين دشوار است
خیام
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
==
حافظ
مژگان تو تا تيغ جهان گير برآورد * بس کشته دل زنده که بر يک دگر افتاد
..........................
بس تجربه کرديم در اين دير مکافات * با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
حافظ
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
==
حافظ
احدی، لیک مرجع اعداد
واحدی، لیک مجمع اضداد
اولی و تو را بدایت نی
آخری و تو را نهایت نی
جامی
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چـــون زندگانی بسر میبرد؟
بدین دست و پای از کجا میخورد؟
سعدی
در دايره ي سپهر ناپيدا غور
مي نوش به خوشدلي كه دور است بدور
نوبت چو بدور تو رسد آه مكن
جاييست كه جمله را چشانند به زور
خيام
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن // ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها // خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
رومی
نور بصرم خاک قدمهای تو باد
آرام دلم زلف به خمهای تو باد
در عشق داد من ستم های تو باد
جانی دارم فدای غمهای تو باد
سنایی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)