تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 31 از 49 اولاول ... 2127282930313233343541 ... آخرآخر
نمايش نتايج 301 به 310 از 483

نام تاپيک: ادبیات طنز

  1. #301
    آخر فروم باز Alireza_SA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    پست ها
    1,301

    پيش فرض نصف النهار حسن



    ای خُرّم از خَرام خَـــــرت لالــــــه زار حسن!

    کمتر بتـــــــــــــــاز چونکه درآمد دمار حسن!



    هرکس ز بهـــــــــــر دیدن روی تو ایستـــــــاد

    بنشست و کرد فاتحه ای را نثــــــار حسن!



    چشمـــــــــــــــان تو به پیش دماغ رشید تو

    همچون دو چاله اند کنــــــــــار منار حسن



    از گیسوی دم اسبی تــــــــــو رم نمـــود خــر

    از دل کشید عرعر و شد بیقـــــــــرار حسن!



    از خطّ استوای لبت گرم شد سخـــــــــــن

    کان بر رخت کشیده شده چون مدار حسن!!



    هنگــــــــــــام صحبت آب دهان می فشانیم

    به به از "آبیـــــــــاری تحت فشـــــار" حسن!!



    ای شرق وغرب صورت تـــــو حسن بی بدیل

    ای بینی دراز تـــــو نصف النّهـــــــــار حسن!!



    یا نه...غلط فتـــــاد ؛ دمـــــــــــــــاغ مبارکت -

    شمعیست روی گور ِ...(ببخشین!)...مزار حسن!



    در آغل جمـــــــال تو خــــــــــــر غلت می زنم

    ای زلف همچو شبـــــدر تو یونجـه زار حسن!



    از جوشهای صورت خود اینقـــــــدر مجــــوش

    چون جوش کرده بر رخ تــو جوشکـــــار حسن!



    عینک زدی به چشم و در آمد به جلـــــــوه ای

    با چار چشم صورت تو ،چشم و چــار حسن!!



    چشم عدس مثــــال تــــــــــو از دیس صورتت

    انگار گم شــده است در این گیر و دار حســن!



    (شاعـــــــــــــر! نگویم اینکه ردیفت به روز کن

    یک" خوشگلی" بیــــــــــــــار اقلا کنار حسن!!)



    گل را تریپ خوشگلیت خــــــــــوار می کند

    گل کرده از تـــــــو در دل او "خار خار" حسن



    ای بوالفضول! بس کـــن و بر حسن کم بپیچ

    با شعـــــــــر خویش کم نکن از اعتبار حسن



    کن اقتدا به صورت ماهت(!) کــــه آن شکیل

    عمری نداشت جان تو کاری به کار حسن!!...


    سعید سلیمانپور ارومی (بوالفضول الشعرا)



  2. این کاربر از Alireza_SA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #302
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    روزی به رهی دخترکی بود خفن
    چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن


    صد جور مکمل به رخش مالیده
    از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده


    یک مانتو به تن داشت چه گویم از آن
    از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان


    بر روی سرش روسری ای بود ، عجب
    طولش به گمانم نرسد نیم وجب !


    شلوارک برمودایی هم بر پا داشت
    آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت


    آهسته به او گفتمش ای یار عزیز
    ای دختر ِ خوب و پاک و محجوب و تمیز

    این چیست به تن کرده ای و نیست لباس
    آراستگی یه چیز و مد چیز ِ جداس

    با عشوه بگفت پاسخم اوبا این حرف
    "اصلاح نموده ام ز الگو ، مصرف"

    گر نیت صرفه جویی داری ای زن

    اصلا نکن این لباس را هم بر تن

  4. #303
    آخر فروم باز iCe m@n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    محل سكونت
    استان البرز
    پست ها
    4,020

    پيش فرض

    نامه اي به خدا
    شبی از فرط بیکاری نشستم
    قولنج هر دو دستم را شکستم
    به دست چپ سپردم پارکر را
    به دست راست سیگار مضر را
    نوشتم نامه ای با سوز بالا
    برای حضرت باری تعالی
    به جای آدرس در پشت نامه
    نوشتم مطلعی از یک چکامه:
    «ای نامه که می روی به سویش
    از جانب من ببوس رویش »
    به روی نامه هم مرقوم کردم:
    «خودت تنها بخون دورت بگردم
    جواب نامه روبا یک اشاره
    بفرما تا پری پستچی بیاره»
    جناب باد آمد نامه را برد
    به دست حضرت جبرییل بسپرد
    از اینجا تا به آخر متن نامه
    کتابت می شود با نوک خامه:
    سلام آقا !خدا حالت چطوره؟
    اساساً اصل احوالت چطوره؟
    ملک مستخدما کیفور هستن
    همه با هم رفیق و جور هستن؟
    واسرافیل و میکا ئیل خوبن
    زبونم لال عزرائیل خوبن؟
    درخت سیب ممنوعه ات براهه
    هنوز نزدیک اون رفتن گناهه؟
    برا این بنده ی از هر جا رونده
    از اون حوری وغلمون چیزیمونده؟
    از اون ساندیس و انگور بهشتی
    برا ما سهم ناچیزی گذاشتی؟
    خلاصه قسمت ما رو نگهدار
    همین حا لا به مسئولینش بسپار!
    اگه جویای احوالات مایی
    خودت واقف تری چون که خدایی
    ملالی هست غیر از دوری تو!
    بیا پایین و از نزدیک بشنو:
    دلم از دست زنها خون خونه
    شبیه ارگ بم کن فیکونه
    از اون روزی که آدم سیب خور شد
    تو فن دلبری زن پرفسور شد
    از اون روزی که مردای قلندر
    بلا نسبت شدن با خنده ای خر
    تموم اختیار عا لم افتاد
    به دست قاتلای قیس و فرهاد
    برای دفع این اسبا ب خواری
    وبایی، حصبه ای ،چیزی نداری؟
    واما نوبت حرف حسابه
    خدا جون گوش کن وا... ثوابه
    جوونا کلّهم بیکار هستند
    شبیه مرغ بوتیمار هستند
    به محض اینکه خونه میشه خالی
    مهّیا می کنن تریاک عالی
    دو تا پک می زنن کیفور میشن
    غلام حقّه ی وافور میشن
    نمی بینی که استعداد دارن
    به این خوبی جوونا گرم کارن
    برای اینکه اینها خوب باشن
    همین جوری همه محجوب باشن
    نرن دنبا ل دیش ماهواره
    نشن خام زنای ماهپاره
    نیفتن پشت معشوق مجازی
    نرن دنبا ل قرص اکستازی
    نرن دانشکده دُم در بیارن
    سر از پاریس و از رم در بیارن
    بگو طوفان بره از شهر کابل
    بیاره تخم خشخاشو به زابل
    به دولت هم بگو مابین مرداش
    بکاره یک وزیر کشت خشخاش
    از این راهه که انواع مشاغل
    می گردن در به در دنبا ل شاغل!
    گمونم فرصتی باقی نمونده
    یه عا لم نامه هم داری نخونده
    سرت رو درد آوردم ببخشید
    نفهمیدم غلط کردم ببخشید
    مدد کن تا نباشم روسیاهت
    ا لهی دست حق پشت و پناهت
    جواب نامه
    رسید از غیب بعد از پنج شش ماه
    جواب نامه ی آقام الله
    پری پستچی که آمد نامه را برد
    جوابش را دو روز پیش آورد
    به دست کاتب درگاه معبود
    به روی نامه بیتی حک شده بود
    «ز دیوان برید حق تعا لا
    به سردمدار بیکاران دنیا»
    به سرعت نامه را مفتوح کردم
    در آن یک لحظه عمر نوح کردم
    پس از خواند ن وجودم زیر و روشد
    دل صد پاره ام فوراً رفو شد
    برای ا لتیام زخمهاتان
    برای افتتاح اخمهاتان
    شما هم تا به آخر گوش باشید
    کلامش را همه آغوش باشید:
    سلام آقای شاعر ! کیف حالک؟
    دماغت چاق و طبعت باد نازک!
    نمی دانی کلام ما به تازی است
    به نزد ما زبان پارس بازی است؟
    مگر تا حال قرآن را نخواندی
    که با خط مجوسان قصّه راندی؟
    تو با حال ملک مستخدمانم
    چه کاری داشتی ؟قُل تا بدانم
    همه مشغول فعل رفت و روبند
    اگر ریگی به کفشت نیست خوبند
    به میکا ئیل قلنا فی دفاتر
    زند یک ضربدر بر نامت شاعر!
    چرا گستاخ و بی پروا نوشتی
    تو با این نامه جنّت را بهشتی
    به اسرافیل هم گفتم که با صور
    نوازد در جوابت سخت ناجور!
    واما حال عزرائیل جانم
    پری نازنین و مهربانم
    دو هفته مرخصی دادم به ایشان
    رود نزدیک نزدیکان و خویشان
    فشار کار بم خردش نموده
    به قول کانت ابزوردش نموده
    از این رونحن دلداریش دادیم
    به او گفتیم: از فعل تو شادیم
    به او گفتیم :تجدید قوا کن
    برو در ساحل کوثر صفا کن
    برو چادر بزن در دشت مینو
    بپز با آتش ققنوس تیهو
    مراقب باش جان حوریان را
    نگیری طبق عادت نا خودآگا!
    واینک حا ل عزرائیل عالیست
    کنون در مرز کنگو یا سومالیست
    درخت سیب ممنوعه براه است
    در این مورد سر تو بی کلاه است
    زنان را سیب سیار آفریدم
    از این اجنا س بسیار آ فریدم
    چشیدی بارها سیب زنخ را
    چنانچه تشنه کامی آب یخ را
    چو بیش از حد شرعی تشنه بودی
    بدین علت تو ممنوع الورودی!
    اگر فرضاً به جنّت پا نهادی
    به مأموران برزخ رشوه دادی
    رها کن حس غلمان دوستی را
    تمایل های زیر پوستی را
    گمان کردی که ایران است اینجا
    بیا !حوری فراوان است اینجا
    نه سیبی هست نه حوری نه غلمان
    نصیبی نیست امثال تو را زان
    که سیری ناپذیر است اشتهایت
    نمرده هست اینجا رد پایت
    دلت خون نیست از دست پری ها
    دلت خون است از این روسری ها
    زنان را مثل حوا می پسندی
    بدون روسری ها می پسندی
    تو آدم باش حوا کم نداریم
    پریسا و فریبا کم نداریم
    شما مردان همه از یک قماشید
    به عشق خوبرویان آش و لاشید!
    نباید دل به هر بادی بلرزد
    به عشق جسم آبادی بلرزد
    زن ار زلزال بم می آفریند
    برای مرد غم می آفریند
    شما هم دوری از هیزی نما یید
    پی دل را بتون ریزی نمایید
    در آخر از جوانا ن گفته بودی
    ز بیکاری فراوان گفته بودی
    کتابت کردی از تریاک عالی
    که مصرف می شود در خانه خالی
    سخنها گفتی از خشخاش کابل
    که باید منتقل گردد به زابل
    نوشتی طرح تو تنها کلید است
    برای دفع بیکاری مفید است
    من از طرح تو استقبال کردم
    از این طرح قشنگت حال کردم
    از آنجایی که تا قبل از قیامت
    در اینجا سخت بیکارند امّت
    به دوزخ قیرچی ها ،قیف چی ها
    به جنّت لنگ داران ،لیف چی ها
    دو گونی تخم خشخاش آفریدم
    از آن عالی ترین هاش آفریدم
    فرستادم که در خاک جهنم
    و در خاک بهشت با صفا هم
    کنند این بذرها را کشت فوراً
    دهند این دانه ها را آب ایضاً
    ***
    از اینجا نامه شکّم را برانگيخت
    شرنگ شک به کام جان من ریخت
    به خود گفتم نویسنده خدا نیست
    در این نامه سخنها غیر عادیست
    پس از تحقیق فهمیدم که ابلیس
    نوشته نامه را با مکر و تلبیس
    خریده پستچی آقا خدا را
    سپس تعویض کرده نامه ها را
    پری بال و پرت آتیش بگیره
    تموم صورتت رو ریش بگیره!
    دلم خون شد دلت دریای خون شه
    بره یارت رفیق این و اون شه!
    نشستم تا ابد توی خماری
    پری نانجیب زهر ماری!
    ا لهی تلفناً ،فکساً، ایمیلًا
    کپی نامَتو بفرست لطفاً!

  5. #304
    آخر فروم باز iCe m@n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    محل سكونت
    استان البرز
    پست ها
    4,020

    پيش فرض

    بیا تا ما بگردیم یار وغمخوار
    بیا تا دوریکدیگر بچرخیم
    تو نقطهباش و من مانند پرگار!

    نوشتم یادگاری روی جامیز
    به روز هیجدهم از فصلپاییز
    بیا تا دستیکدیگر بگیریم
    کهصابون رفاقت ها شده لیز!

    نوشتم یادگاری روی وایت برد
    چرا شیشه ی چشمم را کنیخرد
    بیا تا دوستیکدیگر بمانیم
    برایمهربانی می شود مُرد!

    نوشتم یادگاری در کتابت
    بِکَن آن را بزن تویاتاقت
    بیا تا دستمالتو بگردم
    مرتب پاک کنبا من دماغت!

    نوشتم یادگاری توی دفتر
    تلسکوپت منم، تویی چواختر
    بیا ای کشکساییده ی اعلا
    اگر منبد کنم مکن تو بدتر

  6. #305
    آخر فروم باز iCe m@n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    محل سكونت
    استان البرز
    پست ها
    4,020

    پيش فرض

    اهل دانشگاهم

    رشته ام الافي‌ست

    جيب‌هايم خالي ست

    پدري دارم

    حسرتش يک شب خواب!

    دوستاني همه از دم ناباب

    و خدايي که مرا کرده جواب.

    اهل دانشگاهم

    قبله‌ام استاد است

    جانمازم نمره!

    خوب مي‌فهمم

    سهم آينده من بي‌کاريست

    من نمي‌دانم که چرا مي‌گويند

    مرد تاجر خوب است

    و مهندس بي‌کار

    وچرا در وسط سفره ما مدرک نيست!

    (چشم ها را بايد شست

    جور ديگر بايد ديد

    ) بايد از آدم دانا ترسيد!

    بايد از قيمت دانش ناليد!

    وبه آنها فهماند

    که من اينجا

    فهم را فهميدم

    من به گور پدر علم و هنر خنديدم

  7. #306
    آخر فروم باز iCe m@n's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    محل سكونت
    استان البرز
    پست ها
    4,020

    پيش فرض

    داری بنزین بزنی با کارت کی ؟
    شنیدم بنزین شده 700 به تازگی !
    بنزینتو تقسیم نکنی با یکی !

    میگی که رو کارت بنزینت حساسی !
    روش داری عقاید خیلی شیک و وسواسی !


    اونقده اونو میخوای که اگه لیتری 100 بنزین بدم بهت منو نشناسی

  8. 2 کاربر از iCe m@n بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #307
    Banned
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    هرجا تو باشی آرزو:سفر دور دنیا با اکتروس وضعیت:خوشحاال
    پست ها
    1,092

    پيش فرض

    عشق يعني علاقه
    نه كفگير و ملاقه
    دوست دارم يه عالمه
    اندازه ي يه قابلمه
    من عاشق تو هستم
    تو قابلمه نشستم
    يه لنگه كفش تو دستم
    منتظرت نشستم

  10. این کاربر از actros 1843 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #308
    داره خودمونی میشه Sahar Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    محل سكونت
    دریا
    پست ها
    32

    پيش فرض

    هیچ اندیشیده ای که کدامین اندیشه ات به تو تعلق دارد ؟

    همه منشاء دیگری دارند ، عاریه ای اند .

    یا دیگران این اندیشه ها را در تو انباشته اند

    و یا خود احمقانه آن را در خود انبار کرده ای

    اما هیچ کدام از آن تو نیستند .

  12. 2 کاربر از Sahar Girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #309
    داره خودمونی میشه Sahar Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    محل سكونت
    دریا
    پست ها
    32

    پيش فرض

    در این بازار ِ نامردی،
    به دنبال چه می گردی؟
    نمی یابی نشان هرگز،
    تو از عشق و جوانمردی

    برو بگذر از این بازار،
    از این مستی و طنّازی
    اگر چون کوه هم باشی،
    در این دنیا تو می بازی

  14. 2 کاربر از Sahar Girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #310
    آخر فروم باز H.Operator's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    5,526

    پيش فرض

    فقط خنده

    چون که با خنده شود عمرجنابعالی زیاد// پس بیا لوطی گری بر ریش این دنیا بخند
    گر جفا دیدی زیاد امّا وفاداری کمی// بر جفاکاران دنیا از همین حالا بخند
    گر که دیدی یک نفر مالت به یغما می برد//کُن حلالش مال یغما بُرده، بی پروا بخند
    گر چکت برگشت خورده بی خیالش شو داداش// پاره کن در بانک چک را وکمی آن جا بخند
    گر که هشت زندگی تو گرو بر نُه بُوَد// هشت و نُه را ول کن حتّی بر ده و صدها بخند
    گرعیالاتت همیشه بر سرت نق می زنند// پنبه را در گوش کن جانا و بر آنها بخند

    شاعر : محمد جاوید

  16. 2 کاربر از H.Operator بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •