Vorkuta
Alex Mason، زندان كاري Vorkuta، روسيه - 6 اكتبر 1963
صحنه با درگيري ساختگي ميسون و رزنوف براي جلب توجه گاردي كه كليد ها را در اختيار دارد، شروع ميشود . آنها موفق ميشوند و گارد با باتون به سمت ميسون مي آيد . رزنوف گارد را Svoloch ( كلمه ي روسي به معناي تفاله! ) صدا ميزند با رفتن گارد به سمت رزنوف ميسون از پشت او را خفت ميكند و بدين ترتيب آنها كليدها را از اون ميدزدند و شورش شروع ميشود . ( قدم اول فرار - Secure the keys - به دست آوردن كليدها )
بقيه زنداني ها نيز همراه ميشوند و حالا ميسون چاقوي ساخته شده توسط زنداني ها را در دست دارد . رزنوف زنداني ها را با برشمردن قدمهاي فرار تشويق ميكند :
- Secure the keys ( گرفتن كليدها )
- Ascend from darkness ( صعود از تاريكيها )
- Rain fire ( باران گلوله )
- Unleash the horde ( آزاد كردن گروه )
- Skewer the winged beast ( به سيخ كشيدن حيوان بالدار )
- Wield a fist of iron ( استفاده از مشت آهنين )
- Raise Hell ( جهنم به پا كردن )
- Freedom ( آزادي )
ميسون و رزنوف در تونل ها پيشروي ميكنند تا به يك غول بيابوني به نام Sergei ميرسد كه خوشبختانه طرف آنهاست .

رزنوف: اجازه بده معرفي كنم... سرگي كوزين، هيولاي ماگادان
ميسون: از اينكه طرف مايي خوشحالم، سرگي
ميسون، سرگي و رزنوف به همراه ساير زنداني ها وارد آسانسور ميشوند ( قدم دوم فرار - Ascend from darkness - صعود از تاريكيها ) داخل آسانسور يكي از روسي ها از رزنوف ميپرسد كه آيا ميسون ، يك آمريكايي ، قابل اعتماد است يا نه . رزنوف جواب ميدهد كه از ته دل به ميسون اعتماد دارد .
$: زنداني اي كه از رزنوف سوال ميكند هربار نامي تصادفي دارد ولي چهره اش يكي است .

زنداني: رزنوف، مطمئني ميتوني به اين آمريكايي اعتماد كني؟رزنوف: از ته دل، اون و ما زياد باهم فرق نداريم... ما هممون سربازيم، بدون داشتن ارتشي... بهمون خيانت شد...فراموش شديم... تركمون كردند... اينجا هممون با هم برادريم
وقتي آسانسور به بالا ميرسد چندين زنداني ديده ميشوند كه يكي از گاردها را كه كلتي در دست دارد محاصره كرده اند ولي گارد هر كس را كه نزديك ميشود ميكشد .
$: مشاهده ميشود كه سرباز محاصره شده به دو نفر شليك ميكند ولي اگر بعد از كشته شدن سرباز اسلحه اش را برداريم ميبينيم كه فقط يك گلوله شليك شده!
سرگي از آسانسور بيرون ميرود و تبر بزرگي كه در دست دارد را به صورت قشنگي به گردن گارد ميزند ! ميسون ميتواند كلت اين گارد را بردارد .
$: اگر ميسون اينجا كلت را برندارد، جلوتر يك كلت ديگر پشت ماشين ذغال سنگ قرار داده ميشود .
زنداني ها در بزرگي را كه به محوطه ي انتقال ذغال سنگ ها منتهي ميشود باز ميكنند ولي ماشين گاني كه از بالا محوطه را زير نظر دارد همه ي آنها را ميكشد . ميسون، رزنوف و سرگي به پشت يكي از وسايل حمل ذغال سنگها پناه ميبرند و با هل دادن آن به جلو خود را از باران گلوله حفظ ميكنند و پيشروي ميكنند ( قدم سوم فرار - Rain fire - باراني گلوله ) در انتهاي محوطه برجي كه از انجا تيراندازي ميشد توسط تيركمان بزرگي كه زنداني ها به دست آورده بودند منهدم ميشود و آنها وارد ساختمان نظامي اردوگاه ميشوند . ميسون سپس به بالاي ساختمان ميرود تا با استفاده از تيركمان بزرگ سه هدف را منفجر كند تا افراد خودي كه طبق گفته ي سرباز روسي كناري، گير افتاده اند بتوانند راحت تر فرار كنند ( قدم چهار فرار - Unleash the horde - آزاد كردن گروه ) .

رزنوف (وقتي ميسون با تيركمان شليك ميكند او با بلندگو صحبت ميكند) : همراهان شجاع ما در وركوتا، وقتش رسيده كه عليه ظالمان بالاي سرمون شورش كنيم... امروز ما به اونها قلب واقعي يه روس رو نشون خواهيم داد... ما همه ي خونمون رو براي سرزمين مادريمون داديم... هرچي خواست رو بدون هيچ سوالي پذيرفتيم... جوانيمون رو داديم، قلبمون رو داديم، روحمون رو داديم تا ازش محافظت كنيم... برادرانه در كنارهم با فاشيست هاي آلماني جنگيديم... از بين كثافتها و خون و ماسه ها سينه خيز رفتيم تا به پيروزي باشكوهمون برسيم... نه به خاطر مدال و يا فخرفروشي، بلكه به اين خاطر كه درست ترين كار اون بود... ما براي انتقام جنگيديم... و وقتي برلين سقوط كرد رهبران ما چجوري جواب مارو دادند؟ وقتي برگشتيم استقبالي كه ازمون شد هيجان انگيز كه نبود هيچ بلكه همراه با بدگماني و آزاردهنده بود
ميسون سپس برميگردد و از اتاق مهماتي كه سرگي درش را شكست شات گان برميگردد و به همراه رزنوف ادامه ميدهند .

رزنوف: هلي كوپتر اينجاست، خوبه
زنداني روس: اين كجاش خوبه ؟
رزنوف: چون همون چيزيه كه ما آرزوش رو ميكرديم... قدم پنجم... به سيخ كشيدن حيوان بالدار ( منظور از بين بردن هلي كوپتر هست )
وقتي با هلي كوپتر دشمن مواجه ميشوند ميسون اسلحه ي KS23 يكي از زندانيان را كه كشته ميشود برميدارد و با شليك نيزه طناب دار به هلي كوپتر، چون سر ديگر طناب به لوله ي روي زمين بسته شده است، تعادل آن را به هم ميزند و باعث سقوط و منفجر شدن آن ميشود ( قدم پنج فرار - Skewer the winged beast - به سيخ كشيدن حيوان بالدار ) .
ميسون و رزنوف و ديگر زندانيان وارد ساختمان ديگري پر از سربازان دشمن ميشوند و با صدا در آمدن زنگ خطر درها شروع به بسته شدن ميشوند . ناگهان سرگي از در كناري بيرون مي آيد و سعي ميكند در را نگه دارد، ميسون از فرصت استفاده ميكند و خيلي سريع به طرف ديگر در سر ميخورد و از اتاق كنترل در را باز ميكند ولي كمي دير شده است زيرا يكي از سربازان دشمن به سرگي تير ميزند و باعث كشته شدن او ميشود . شورشيان جلوتر ميروند و رزنوف وسيله ي جوشكاري را كه در يكي از اتاقهاست پيدا ميكند و قصد دارد از ان براي بريدن در اتاق مهمات استفاده كند . در اين حين ميسون بايد رزنوف را پشتيباني كند . سرانجام رزنوف در را باز ميكند و به ميسون دستور ميدهد ميني گان Death Machine را بردارد ( قدم ششم فرار - Wield a fist of iron - استفاده از مشت آهنين ) . ميسون با ماشين مرگ هر جنبنده اي را كه ميبيند تكه تكه ميكند ( قدم هفتم فرار - Raise Hell - جهنم به پا كردن ) كمي جلوتر ناگهان نارنجكهاي اشك آور به سمت ميسون و رزنوف و زندانيان انداخته ميشود و ميسون روي زمين مي افتد . ولي رزنوف ميسون را نجات ميدهد و او را به انبار ميكشاند .

ميسون: اونا از گاز اشك آور استفاده كردند، نميتونستم نفس بكشم
بازجوكننده: آيا رزنوف هنوز با تو بود؟
ميسون: اون هرگز منو ترك نكرد
$: اينكه چرا گازهاي اشك آور تاثيري در رزنوف ندارند و او ميتواند ما را نجات دهد كمي عجيب است ولي اين نكته ميتواند اشاره اي به World at War باشد جايي كه در يكي از مراحل آن، رزنوف نحوه فرار از آلوده شدن به وسيله ي گازهاي سمي را توضيح ميدهد .
رزنوف ميخواهد با استفاده از موتورسيكلت هايي كه در انبار وجود دارند مرحله ي هشتم و پاياني فرار يعني آزادي را شروع كند . ميسون و رزنوف با موتورسيكلت هاي جداگانه با پريدن از پنجره به پايين و در بين سيلي از گلوله هاي روان در هوا خود را به يكي از كاميونهاي دشمن ميرسانند . در حالي كه رزنوف كنترل كاميون را برعهده دارد و ميسون از پشت دشمنان را به رگبار بسته است رزنوف فرياد ميزند كه ميسون به سمت قطار بپرد . ميسون اين كار را ميكند ولي رزنوف نميتواند قدم هشتم، آزادي، را به پايان برساند و ما از ديد ميسون روي قطار ميبينيم كه رزنوف با كاميون منحرف ميشود و صحنه قطع ميشود .

ميسون (بعد از پريدن روي قطار): نوبت توست... بپر... قدم هشتم رزنوف... آزادي
رزنوف: براي تو ميسون... نه من