مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
مخلوق
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
مخلوق
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت
و ای دولت تو ایمن از وصمت تباهی
خرقه
ای صوفیان عشق بدرید خرقهها
صد جامه ضرب کرد گل از لذت صبا
غمزه
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
گلشن
آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم
در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم
آه
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
دیازپام
ببین دیازپام ده خوراندند خلق را
ببین چگونه کرده اند مد ریای دلق را
ببین چگونه میشکنند جای شیشه طلق را
ببین چگونه پول میدهیم نفت و آب و برق را
مرگ
روزی که از تو جدا شم روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام فصل سرد گریه هامه
شیشه
شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
همه شب عهد کنی روز شکستن گیری
دریا
از انبهی ماهی دریا به نهان گشته
انبه شده قالبها تا پرده جان گشته
غبار
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)