ز روي دوست دل دشمنان چه درياب
چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا
ز روي دوست دل دشمنان چه درياب
چراغ مرده كجا شمع آفتاب كجا
از چشم شوخش اي دل ايمان خود نگهدار
كان جادوي كمانكش بر عزم غارت آمد
در آسـتیـن مرقع پیالــه پنـهان کـن
که همچو چشم صراحی زمانه خون ریز است
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده ی من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
در بهای بوسه جانی طلب
می کنند این دلستانان الغیاث
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
شعری از حافظ که با ( ث ) شروع بشه پیدا نکردم. شعری آوردم که وسطش ( ث ) داشته باشه.
میدانم خداوند کریم خطاپوش است. امیدوارم حافظ و دوست دارانش هم ببخشند.
Last edited by alirezaghanbari; 17-09-2010 at 17:08.
The post reedited by NOKIA_n95
Last edited by Help118; 02-10-2010 at 17:03.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)