تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 31 از 58 اولاول ... 2127282930313233343541 ... آخرآخر
نمايش نتايج 301 به 310 از 575

نام تاپيک: داستانهای مینیمالیستی

  1. #301
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض حساس

    ایستاده بود و به پرتگاه خیره شده بود باران میامد و اشک از چشمانش جاری بود صدای غرش اسمان شعر خدافظی زندگیش بود روحش رو در پرواز میدید اخرین شعرش را میسرود و از فضا الهام میگرفت روح هنرمندش به اهتزاز دراومده بود و از ابرها و صداها و قطرات باران
    "قطرات باران ترمیمی برای قلب شکسته ام هستند" در ذهنش نقاشی مرگ را چه باشکوه میکشید و سنفونی صداهایی را که در مراسمش نواخته میشدند
    {اه که چه زندگی سخت و بی وفاست اه که چه قلبها سردند و چه رنجها جانگداز}
    از اخرین مصرع شعرش خوشش اومد و با لبخندی خودش رو از صخره به پایین پرت کرد
    بر اثر ضربه موبایل باز شد:سلام عزیزم ببخشید دیر بهت زنگ زدم اخه اونجایی که بودم انتن نداشتم!

  2. 2 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #302
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض

    مردي كه در تركيه زندگي مي كرد ، درباره استاد بزرگي شنيد كه در ايران مي زيست. بي درنگ همه دارايي اش را فروخت ، با خانواده اش وداع كرد و در جستجوي فرزانگي به راه افتاد.پس از سالها سرگرداني ، كلبه اي را يافت كه استاد بزرگ در آن مي زيست. با ترس و احترام در زد.استاد بزرگ ظاهر شد.
    مرد گفت:من اهل تركيه هستم.تمام اين راه را آمده ام تا از شما تنها يك سوال بپرسم .پيرمرد تعجب كرد ، اما گفت : بسيار خوب،مي تواني يك سوال از من بپرسي.
    مرد گفت: مي خواهم پرسش خود را با وضوح تمام مطرح كنم ، آيا ممكن است آنرا به زبان تركي بپرسم؟
    مرد خردمند گفت : بله ، و همين حالا تنها پرسش تو را پاسخ دادم . اگر چيز ديگري مي خواهي بداني ، از قلبت بپرس ، به تو پاسخ مي دهد.و در را بست.

  4. این کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #303
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض فیلم

    توی عشقش شکست خورده بود/درست مثل فیلم دیشب
    تنها توی خیابون قدم میزد/درست مثل فیلم دیشب
    یقه ی لباسش رو بالا زد/درست مثل فیلم دیشب
    پا زیر شیشه ی خالی نوشابه میزد/درست مثل فیلم دیشب
    زیرلبش اهنگ میخوند/درست مثل فیلم دیشب
    روی لبه ی پل وایستاد/درست مثل فیلم دیشب
    جمله ی خداحافظی رو بلند داد زد/درست مثل فیلم دیشب
    اما تنها چیز متفاوت این بود که بازیگر محبوب همون لحظه با ماشین اخرین مدلش از روی جسد جوون گذشت!

  6. 2 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #304
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض

    دستشو طرفم دراز کرد،صدایم کرد،شوخی کرد،معذرت خواست،خندید،سر به سرم گذاشت،می گفت:دنیا دو روزه...بی خیال!سخت نگیر...آشتی...آشتی...
    گلفروش دوره گرد در خیابان می چرخید.وسط خیابون دویدو دسته ای رز سرخ برایم خرید.

    خنده ام گرفت...خواستم بگویم آشتی ! .....................
    ناگهان یک موتوری خودش و گلهای زیبایش را پر پر کردو بر زمین ریخت...

  8. 3 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #305
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض

    كودك نجوا كرد : خدايا با من حرف بزن مرغ دريايي آواز خواند، كودك نشنيدسپس كودك فرياد زد : خدايا با من حرف بزن رعد در آسمان پيچيد ، اما كودك گوش نداد كودك نگاهي به اطرافش انداخت و گفت : خدايا بگذار ببينمت ستاره اي بدرخشيد ولي كودك توجه نكرد كودك فرياد زد : خدايا به من معجزه اي نشان بده و يك زندگي متولد شد ، اما كودك نفهميدكودك با ناميدي گريست خدايا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اينجايي بنابراين خدا پايين آمد و كودك را لمس كرد ولي کودک پروانه را کنار زد و رفت...

  10. این کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #306
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض نابینا و ماه

    _نابينا به ماه گفت: دوستت دارم .
    ــ ماه گفت: چه طوري؟ تو که نمي بيني .
    ــ نابينا گفت: چون نمي بينمت دوستت دارم .
    ــ ماه گفت: چرا؟
    ــ نابينا گفت: اگر مي ديدمت عاشق زيباييت مي شدم ولي حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم.

  12. 5 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #307
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض سه مرد تنبل

    سه مرد زير درخت دراز کشيده بودند . يک بازرگان از آنجا عبور مي کرد. او به آن مردها گفت هرکدام از شما که تنبل ترين است، به عنوان هديه به او يک روپيه (واحد پول هند) خواهم داد.
    يکي از مردان فوري برخاست و گفت روپيه را به من بده من از همه تنبل تر هستم. بازرگان گفت : نه تو از همه فعال تر هستي و هديه را نخواهي گرفت.
    دومي در حال درازکش دستش را دراز کرد و فرياد زد روپيه را بياور و به من بده. بازرگان گفت تو هم همچين فعال هستي.
    سومي در حال درازکش گفت روپيه را بياور و در جيب من بگذار، من تنبل ترين هستم. بازرگان خيلي خنديد و روپيه را در جيب او گذاشت.

  14. 2 کاربر از NeGi!iN بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #308
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض مرگ یک همسایه

    دیروز همسایه ی من مرد . روبرتا زنی تنومند با موهایی قهوه ای که به نظر من بسیار زیبا بود .
    اگر چه روبرتا آدمی گوشه گیر بود اما خیلی به من علاقه داشت .
    این علاقه برایم گیج کننده بود ...زیاد نمی شناختمش
    بعد از مراسم تدفین پسر برادر روبرتا جعبه ی کلاهی به من داد که روی آن نوشته بود "کلاه گیس قهوه ای من برای کاترین دوست داشتنتی,همسایه ی تو رابرت وایتینگ !"

    مری یانگ

  16. 7 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #309
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دوست عزیز (NeGi!iN)

    برخی از این داستان هایی که در این صفحه قرار دادید بهتر بود در تاپیک داستان های کوتاه قرار می گرفت .

    همان طور که از اسم این تاپیک پیداست داستان های مینی مال در اینجا قرار می گیرند

    >با تشکر<


  18. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #310
    داره خودمونی میشه NeGi!iN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2009
    محل سكونت
    In Sad Cabin
    پست ها
    62

    پيش فرض

    دوست عزیز (NeGi!iN)

    برخی از این داستان هایی که در این صفحه قرار دادید بهتر بود در تاپیک داستان های کوتاه قرار می گرفت .

    همان طور که از اسم این تاپیک پیداست داستان های مینی مال در اینجا قرار می گیرند

    >با تشکر<

    ممنون میشم بگین کدومشون و ممنون از تذکرتون

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •