...
توی این قسمت سید که میبینه مندی صاحب کاشانه شده فکر میکنه که دیگه تنهاست و دچار بیماری خانمانسوز افسردگی میشه !
... همسر مندی خانوم ماموته
!به خاطر همین اونا دوتایی (مندی و الی معشوقه) میان و برای بچهی آیندشون خونه و اتاق و از این چور قرطی بازاریها میسازن !
...البته در اینجا دو شخصیت جالب و خندار هستند که هر دوتا برادرند (برادر موشی) که اینا هم واسهی خودشون داستانی دارند که در نسخهی (II)ی این فیلم همراه الی معرفی شدهاند ؛ در واقع این دوتا برادر، برادر ناتنی الی خانوم هستند !
....
سید هم رفته پی کار خودش و میخواد ادای باباها و مامانا رو دربیاره ... وقتی که به جایی میرسه تو یه گودالی بزرگ(محل زندگی اژدها) سه تا تخم اژدها میبینه، اونا رو با خودش با زور برمیداره و به خیال خودش شده مادر این تخم ها و روشون شکلک مکلک میکشه که مشخص بشه اینا واقعا بچههاش هستند ! البته مادر این تخم اژدهاها آس و پاس از این ماجرا بیخبره !
.gif)
بعد از مراقبتهای ویژه سید از تخمها ، بعد از چند روز تخمها شکسته میشه و بچه اژدهاها درسته میان بیرون ... سید هم میخواد ادای مامانارو دربیاره و میره براشون غذا مذا میاره و آموزش و تربیتشون رو بر عهده میگیره !
.gif)
ولی بعد از چندی اینا (بچه اژدهاها) که گوشت خوار هستند احساس گرسنگی و کسالت میکنند و در چندتا سکانس هم میان همهی منطقهی مسکونی سید و مندی و دیهگو و تر و طایفهاش رو بهم میریزن ! توی این هیری ویری مامان بچه اژدهاها سرو کلش پیدا میشه و دِ بیا فرار !
.gif)
مامان اژدها به دنبال بچههاش روونه این منطقه شده و سید در پس دادن بچهاژدهاها به مامانشون مقاومت میکنه و بعد این مامان اژدهاهه هر سه بچشو همراه سید میگره و به همون گودال خودش میبرتشون ! مندی و زنش و برادر موشها و دیهگو، همه با هم برای نجات سید به دنبال مامان اژدهاهه میرن تا جایی که به یک دخمهای میرسند که توی این دخمه یک دنیایی ماوای دنیای بالای سطح دریا هست که همهی موجودات و جک و جونورهای اینجا چندین برابر بزرگتر از این ماموت و امثالهم است ! که تازه داستان در اینجا شروع میشه !!!!
قسمت بعد از اینجا رو بهتره که خودتون ببینید ولی خلاصهی این قسمت رو روو کنم : توی این قسمت یک شخصیت انیمیشنی جدید به نام
باک (که کاراکترش واقعا باحاله
.gif)
)میاد که عمری هست توی این دنیای جدید زندگی میکنه و چشم چپش هم به خاطر جنگ جهانی دوم
.gif)
از دست داده ... اون هم واسهی خودش یه داستانی داره ... بعد از اینکه میاد مندی و دیهگو و دوستاش رو از دست حیونات این منطقه نجات میده با اونها همراه میشه تا هم به هدف خودش برسه و هم سید رو از دست اون اژدهاهه نجات بده !
باک دشمنی خونین با "
رودی" داره ... رودی هم یه اژدهای بسیار بزرگ و پیر هست که سالها با اون(باک) دشمنی داشته و همهی حیونات این دنیای ماورا هم ازش میترسن ! ... بعدا بیننده میفهمه که چاقویی که در دست باک هست ،یکی از دندونهای رودی هست !
.gif)
که باهاش جنگیده و این غنیمت جنگی رو بدست اوورده !
.gif)
اینا که ماجرا جویی میکنن ، خانم الی که بارداره حوس زاییدن میکنه و توی مسیر نجات سید میزاد ولی در زمان زاییدن دایناسورهای کوچولوی موزیای میخوان مندی و دیهگو و الی رو بخورند که با همکاری دیهگو و کشتن اون دایناسورهای کوچولوی موزی ، بچه صحیح و سالم به دنیا میاد و مندی و دیهگو هم خشحال میشن؛ البته بچه دختر ازاب درمیاد ! و مامان بچهماموته اسم بچشو
پیچز (Peaches=
هلو) میزاره ....
آخر به رودی میرسن ولی نمیتونن اونو بکشن ، بعد مامان بچه اژدهاهه (که احتمالا همسر رودی بوده باشه) به دلایل مشکلات خانوادگی و زنانشویی
.gif)
(اونم من احتمالش رو میدم) که با رودی داشته ... اونو هل میده و به یه درهای میندازه ... و بعد به خوبی و خوشی سید نجات داده میشه و بعد از خداحافظی همه بر میگردند ... ولی باک که عمری هست که توی این دنیای ماورا زندگی میکرده با اونا بر نمیگرده و کارهای تکمیل نشدهی زیاد دیگری داره ...
.gif)
بعد هم مسیر رفت به این دنیا بسته میشه ...
البته در میان این قسمتها اون سنجاب و معشوقهاش هم به شیوهی فندقی از هم جدا میشن .