تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 31 از 640 اولاول ... 212728293031323334354181131531 ... آخرآخر
نمايش نتايج 301 به 310 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #301
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    من از طنین صدای باد می لرزم
    و باد به دور تنهایی انگشتان من زوزه می کشد
    من از آواز گامهای رذالت در سیاهی می ترسم
    و باد فانوس مرا برده است
    من از میزگرد هستی شناسان در سوی بن بست این کوچه ها می هراسم
    و باد به دور روزنه های هستی من دیوار کشیده است

  2. #302
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    سلام ای پدر دوزخ در دهلیز این شب دیرپای
    سلام ای نوزاد مستمر در نبض مرداب
    سلام ای مرد تنها که سرگردان مرد بودنت را در ژرفای باتلاقی از سبزینه ها نهادی
    و تنهاییت همکلام هذیان تنوری شدند که می سوزاند هییت انسانی ات را
    و بدرود ای کمانهای رنگین که در بارش یک تفکر پدید آمدید
    و بدرود ای وقف نورانی ذهن به خ'اک نهالهای فرزانگی
    Last edited by malakeyetanhaye; 10-11-2007 at 18:52.

  3. #303
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    یک سال گذشت
    هنوز هم من اینجا نشسته ام
    رو به این پنجره ی باز
    غرق در خلوت خاموش شبی پاییزی ...

    اینجا ، هنوز هم منم
    و صدای عبوری دوردست
    که شاعرانه تر از پاییز
    می شکند سکوت اتاقم را

    اینجا ، هنوز هم منم
    و دفتری سفید ، پر از غزل های نو
    و یک دنیا خاطره های نیمه کاره و گندم گون...

    اینجا ، هنوز هم منم
    و سایه ای یک ساله ، که شاید دیگر زنده نیست !
    و قلبی مالامال از این آرزوی خام ،
    که کاش همیشه شب باشد ...

    اینجا
    پس از یک سال
    هنوز هم که هنوز است
    منم و رویای گم شدن در آرامش دریایی دور

    اینجا ،
    هنوز هم که هنوز است منم
    من!
    همان بانوی ماه
    با همان دامن حریر سپید
    با همان رویای گندمزار ...

    یک سال گذشت
    اما ، من
    هنوز هم که هنوز است
    اینجا نشسته ام
    رو به این پنجره ی باز
    غرق در خلوت خاموش شبی پاییزی...

  4. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #304
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    با دست خودش سر خودش را که برید

    وقتی که بجز خون خودش هیچ ندید

    بالای سر خودش،خودش فاتحه خواند

    یک پارچه بر صورتش از رنگ سفید

    انداخت...و خرمای خودش را هم خورد

    از غصه ی خود شکست،فریاد کشید

    آنگاه خودش را به سر شانه گرفت

    و رفت برای پیکرش قبر خرید

    یک لحظه در آن نگاه کرد اما زود

    با پای خودش داخل آن قبر خزید

    حتی به خودش تسلیتی گفت،سپس

    خوابید و بروی تن خود سنگ کشید

    یک سنگ سیاه روی آن حک شده بود:

    یک مرغ که از بام خودش زود پرید

  6. #305
    داره خودمونی میشه salma_ar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    163

    پيش فرض

    سخن از مرگ
    سخن از لحظه ای است
    که تقاص فهم آن
    مردن است!
    Last edited by salma_ar; 11-11-2007 at 15:47.

  7. #306
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    این که ما تا سپیده سخن از گل های بنفشه بگوییم
    شب های رفته را بیاد بیآوریم
    آرام و با پچ پچ برای یک دیگر از طعم کهن مرگ بگوییم
    همه ی هفته در خانه را ببندیم
    برای یک دیگر اعتراف کنیم
    که در جوانی کسی را دوست داشته ایم
    که کنون سوار بر درشکه ای مندرس
    در برف مانده است
    نه
    باید دیگر همین امروز
    در چاه آب خیره شد درشکه ی مانده در برف را
    باید فراموش کنیم
    هفته ها راه است تا به درشکه ی مانده در برف برسیم
    ماه ها راه است تا به گلهای بنفشه برسیم
    گلهای بنفشه را در شبهای رفته بشناسیم
    ما نخواهیم توانست با هم مانده ی عمر را
    در میان کشتزاران برویم
    اما من تنها
    گاهی چنان آغشته از روز می شوم
    که تک و تنها
    در میان کشتزاران می دوم
    و در آستانه ی زمستان
    سخن از گرما می گویم
    من چندان هم
    برای نشستن در کنار گلهای بنفشه
    بیگانه و پیر نیستم
    هفته ها از آن روزی گذشته است
    که درشکه ی مندرس در برف مانده بود
    مسافران
    که از آن راه آمده اند
    می گویند
    برف آب شده است
    هفته ها است
    در آن خانه ای که صحبت از مرگ می گفتیم
    آن خانه
    در زیر آوار گلهای اقاقیا
    گم شده است
    مرا می بخشید
    که باز هم
    سخن از
    گلهای بنفشه گفتم
    گاهی تکرار روزهای
    گذشته
    برای من تسلی است
    مرا می بخشید

  8. #307
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    راستی
    چگونه باید تمام این عقوبت را
    به کسی دیگر نسبت داد
    و خود آرام از این خانه به کوچه رفت
    صدا کرد
    گفت : ایا شما می دانستید
    من اگر سکوت را بشکنم
    جبران لحظه هایی را گفته ام
    که هیچ یک از شما در آن حضور نداشتید
    اگر همه ی شما حضور داشتید
    تحمل من کم بود
    مجبور بودم
    همه ی شما را فقط با نام کوچکتان
    صدا کنم

  9. #308
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    ...خون می خورم وخاموشم .
    حافظ


    گویا زمان گفتن دیگر سرآمده ست .


    من
    شعری چنان شکوهمند را می مانم ،
    شعری چنان شکفته و انسانی را ،
    که واژه ها مرا
    معنای باستانی خود ،
    یا
    پژواک جاودانی خود
    می دانند ،
    و با طنین شادی واندوهشان
    تالارهای جان وتارهای نهانم را
    می لرزانند ،
    وآوازهای روشن وتاریک خویش را من
    می خوانند ،
    مثل بهار و پاییز
    درحنجره ی قناری و قمری .


    اما زمان گفتن گویا
    دیگر
    سرآمده ست .

  10. #309
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    اي غم ، تو که هستي از کجا مي آيي؟
    هر دم به هواي دل ما مي آيي
    باز آي و قدم به روي چشمم بگذار
    چون اشک به چشمم آشنا مي آيي!

  11. #310
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
    شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري


    لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن
    خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري


    آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
    سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري


    با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته
    خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري


    صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده
    خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري


    عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي
    پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري


    رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم:
    شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري


    عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
    خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري


    روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث
    در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •