ترا تا جان به لب دارم صداي×××نهانم در درونم با وفايي...
ترا تا جان به لب دارم صداي×××نهانم در درونم با وفايي...
هر جا كه روم مهرت گسترده است×××عشقت به ابد دوخته دو خته است...
تیراژ صورتم به چندین نسخ رسید
آخر ازل کجاست تمامم جدا کند
مائیم و روز وروزی و نهار و لیل
این گونه ایم چنان گونه که خویش ندانیم .
مارا مصلحت همين كه عاشقت مانيم×××اگر نبود مصلحت ميمانيم...عاشقت هستم خدايا...
ای عشق همه بهانه از توست من خامشم و ترانـه از توست
آن بانگ بلنـــــــد صبحگــــــاهی وین زمزمـــــه شبانــه از توست
مــــــــــن اندوه خـــویش را ندانم این گریــــه بی بهانــــه از توست
ای آتش جـــــــــــان پاکبـــــــــازان در خرمــــــن من زبانــــه از توست
تاوان آنچه دادم همین حال کنون است
گمراه شدم
بیراه شدم
گرم هشیار نیز شدم
تاوانم همین حال کنون است .
تو خسته چون پرنده پيري
رو مي كني به گرمي بستر
با پلك هاي بسته لرزان
سر مي نهي به سينه دفتر
گريند در كنار تو گويي
ارواح مردگان گذشته
انها كه خفته اند براين تخت
پيش از تو در زمان گذشته
هميشه از روزنهاي ناپيدا
اين صدا در تاريكي زندگيام رها شده بود .
سرچشمه صدا گم بود :
من ناگاه آمده بودم
من به نام خویش نامدم
من به شناسه ی نا شناس
من به حیله ای ساده
من به سادگی آب
من به سکوت یک خالق
ناگهان امده ام اینجا !
Last edited by khademzadeh; 25-08-2006 at 14:44.
آسمان پر شد از خال پروانههاي تماشا.
عكس گنجشك افتاد در آبهاي رفاقت.
فصل پرپر شد از روي ديوار در امتداد غريزه
باد ميآمد از سمت زنبيل سبز كرامت.
شاخه مو به انگور . مبتلا بود.
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)