نشانی ات را
از زاهدترین دزد پرسیدم
خانه ای نشانم داد
متروک!
نبودی و من
به روی در نوشتم:
" ای بی بدیل
چه بی دلیل
از من گذشتی! "
نشانی ات را
از زاهدترین دزد پرسیدم
خانه ای نشانم داد
متروک!
نبودی و من
به روی در نوشتم:
" ای بی بدیل
چه بی دلیل
از من گذشتی! "
راست می گفتی
برای من
از گل و نور و شور سخن گفتن
خیلی زود است
چرا که هنوز
نگاه های ممتد یک دختر
مرا به ابتذال می کشد . . .
ترانه ای که تو می خواندی
مرثیه می شود
حالا که من می خوانمش...
نمی خواستی ما را در زمستان ببینی
ازین رو در بهار مُردی...
مُردی و چار فصل زندگی ما
از مرگ تو گذشت...
بر سقف آرزو هایماندکی رنگ پاشیده ام
خوش رنگ ترینشان از آنِ تو...
من نیز در کنار تو
رنگ می گیرم
به من میگویی
گذشته را
نشخوار نکن!
چه کنم؟
هضم نمی شود!
دیروز
عاشق کسی شدم که نگاهش لهجه داشت
امروز
پی بردم که فرهاد
کار بزرگی نکرده است!
نه
اینها کاغذی نیستند
که بادشان ببرد
پاره سنگی که روی رویاهایم گذاشتی بردار
روی باد بگذار
رویاهای مناند
که باد را بههم ریختهاند
درخت می شوم
تو پاییزی
کشتی می شوم
تو بینهایت طوفان ها
تفنگت را بردار
و حرفت را راحت بزن!
گروس عبدالملکیان
زمين به ما كه ميرسد
وارونه ميچرخد
فرداي كوچكمان
با سيل ميرود
و آوازهاي آبيِ زمين
ميماند براي روز مبادا
زمين به ما كه ميرسد
نه ميزند
نه ميرقصد
كنارِ گازهاي شعلهور گوشه ميگيرد
به انتظارِ بَلَمي كه نميآيد.
گراناز موسوی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)