برخيز و مخور غم جهان گذران///بنشين و دمي به شادماني گذران
در طبع جهان اگر وفايي بودي///نوبت بتو خود نيامدي از دگران
خیام
برخيز و مخور غم جهان گذران///بنشين و دمي به شادماني گذران
در طبع جهان اگر وفايي بودي///نوبت بتو خود نيامدي از دگران
خیام
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا بفرارم تو که این درد ندانی
شهریار
يـاقوت ز ديده ريختــم تا چه کنی / در پای غــم تو بيختم تا چه کنی
از هر که به تو گريختم سود نکرد / از تو به تو در گريختم تا چه کنی
ابوسعید ابوالخیر
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی ///چشمـــــی کنـــار پنجـــــــره ی انتظار کو
خــــون هـــزار سرو دلاور بــه خاک ریخت ///ای سایه ! های های لب جویبار کــــــــــو
ابتهاج
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
==
حافظ
هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو بیزار تر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
مولانا جلال الدین محمد بلخی
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی ///چشمـــــی کنـــار پنجـــــــره ی انتظار کو
خــــون هـــزار سرو دلاور بــه خاک ریخت ///ای سایه ! های های لب جویبار کــــــــــو
ابتهاج
مگه نباید شعر رو با ت شروع میکردین؟!
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید // بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان که ایشان // به ز آنچه فروشند چه خواهند خرید
عمرخیام
با سلام ...
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی
+-+-+++-+-+++++
حکیم عمر خیام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)