پروژم تموم شدصبح همگی بخیر ... من برم بخوابم
پروژم تموم شدصبح همگی بخیر ... من برم بخوابم
یادمه وقتی بچه بودم میگفتم کی بزرگ میشم...از محدودیت هایی که والدینم برام در نظر میگرفتن فراری بودم و به همین دلیل چنین آرزویی داشتم...نمیدونستم بزرگ شدن مسئولیت های بزرگی رو هم به همراه میاره...الان که بزرگ شدم و درگیر و نگران آیندم تنها آرزوم اینه مثل بچگی شبو راحت بدون هیچ دغدغه ی فکری بخوابم...اگه میدونستم بزرگ شدن اینه هیچوقت آرزوش رو نمیکردم...ساعت 1:35 بامداد
بیا حالا به خاطر من ی خرده فکر کن که بزرگ بودنم خوبهخوبه که اینجایی ، مطلب میخونی ، سایتگردی میکنی ، میگردی تفریح میکنی کار میکنی و گاهیم عشق و گاهی بدبختی و گرفتاری و گاهیم تنهایی و گهگاهیم خوش شانسی بهت رو میکنه این وسط مسطا حس خوشبختی بهت دست میده
![]()
بنظرم من اصلا اینطور نیست.با 25 سال سن اصلا چنین حسی بهم دست نداده.درمورد خوش شانسی باید بگم وقتی داشتن پخشش میکردن به شخصه داشتم بند کفشم رو میبستم
آی گفتی ...![]()
سلام به همه خسته مست ها
کلا تو زندگی همیشه احساس ندامت هست کودک بزرگیرو میخواد بزرگ کودکیرو
ولی لامصب این پایی که تو کفه رودخونست با هر بار جابه جا کردنشو قدم برداشتن دیگه اون رودخونه رودخونه قبلی نمیشه
بیا یکم کودک درونتو قلقلک بدم حالت جا بیاد!شکلک قلقلک
در بزرگی هم میشود کودکی کرد. بنظرم گاهی وقتا با بچه ها وقتتو بگذرونی بد نیست! البته فکر بد نکنیدا![]()
درسته..حس کودکی هنوز تو وجودمون هست...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)