تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 305 از 469 اولاول ... 205255295301302303304305306307308309315355405 ... آخرآخر
نمايش نتايج 3,041 به 3,050 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #3041
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    1,644

    پيش فرض

    ديروز حالم خوش نبود ...

    اهل بيت ميگفتن برم دكتر اما خداييش حسش رو نداشتم ...

    خلاصه هي اينور اونور كرديم بلاخره پا شدم برم دكي ...

    رسيدم مطب و رفت پپيش دكتر و كلي معاينم كرد ...

    آخرش ديدم هي داره يه چيزايي خرچنگ قورباغه مينويسه ... مثلا دارو تجويز ميكرد ...

    رفتم داروخونه چشتون روز بد نبينه نگو همش امفووووووله ! ...

    از اونجام كه ما ارادت خاصي به امفووووول داريم رفتيم اوليش رو افتتاح كنيم ...


    سوتي اينجا بود:

    كلي گشتم تا يه سوزن خونه (محلي براي زدن امفوووووول) پيدا كردم ...

    همينجوري عين خ-ر سرمو انداختم پايين رفتم تو ... چشتون روز بد نبيده ! ... نگو مال خانوما بيده ! ...

    خلاصه وقتي بخودم اومدم كه صحنه هاي بسيار فجيعي را مشاهده نمودم ! ...

    يهويي با صداي جيغ چندين نفر از خواهران پس گردني خورده و به بيرون شووووت شدم ...

    اين شد كه از آن پس ياد گرفتم هنگام ورود به اتاق يا سالني اول تابلو دم در را نگاهي بياندازم ...
    تکراری بود

  2. #3042
    آخر فروم باز gmuosavi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    نصف جهان سبزوهمیشه سبز
    پست ها
    4,094

    پيش فرض

    تکراری بود
    وای ! تورو خدا دیگه این جمله مسخره رو به کار نبرید!
    آخه چیه این !

  3. #3043
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    پيش فرض

    وای ! تورو خدا دیگه این جمله مسخره رو به کار نبرید!
    آخه چیه این !
    نه آخه اين يه حكايتي داره بين منو bahdar ...

  4. #3044
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sourena_8888's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    پست ها
    260

    پيش فرض

    یه بار با دوستام رفتیم بیرون که جعبه لایـتـنـر بگیریم ...اون موقع تازه مد شده بود
    تو راه هی مسخره بازی در میاوردیم میخنیدیم ...میگفتیم جعبه لاینز
    .
    .
    .
    رسیدیم نمایندگی کانون ؛خودمونو جمعم جور کردیم عین بچه ادم ؛خیلی با شخصیت ...گفتم جعبه لایـنــز دارید ؟

    دوتا دختری که اونجا کار میکردن تا ربع ساعت میخندیدن ...

  5. #3045
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    چون الان ایام کنکوره بزارید یه سوتی از دو بار شرکت کردن در کنکور دانشگاه آزاد برام اتفاق افتاده بگم. نمیدونم تو این تاپیک گفتم یا نه به هر حال اگر تکراری بود ببخشید.

    سال اول که من تو کنکور دانشگاه آزاد شرکت کرده بودم.تو یه کلاسی افتاده بودم که اکثرا از قیافه هاشون معلوم بود مخ هستن فقط من بینشون نخاله بودم ( نمیدونم چرا اونجا افتادم شاید واسه اینکه معدلم رو الکی بالا زده بودم ) من درست ته کلاس بودم و بغل دستی من یه پسری بود که قیافه ش داد میزد این دیگه آخرشه. عینک ته استکانی ... لاغر ... تیک هم داشت. خلاصه من از خوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم. برگه ها رو پخش کردن و من این پسره رو زیر نظر گرفتم دیدم فرت و فرت داره پاسخنامه رو پر میکنه و منم همگام با اون جواب ها رو تیک میزدم و هر چند دقیقه یه نگاه به پاسخنامه م میکردم و از اینکه اینقدر پرپشت بود حال میکردم. خلاصه اون میزد منم میزدم تا اینکه مراقب اعلام کرد 10 دقیقه مونده ... یهو دیدم این پسره پاسخنامه رو آورد جلو صورتش و بعد تند تند دفترچه سوالات رو ورق زد دوباره پاسخنامه رو نگاه کرد بعد دیدم تیکش 10 برابر شد و رنگش عین گچ سفید شد و یه پاک کن در آورد تند تند همه پاسخنامه رو پاک کرد. منو میگی... قیافه م اون لحظه دیدنی بود. اون دست و پاش داشت میلرزید و تند تند پاک میکرد منم سرمو کج کرده بودم و با یه قیافه داغونی داشتم نگاش میکردم.... نگو طرف کلا مورد بود و مشکل روانی داشت از اینایی که اینقدر درس خوندن دیگه مغزشون تعطیل شده ... نتایج کنکور اومد و من انتخاب هفتم کاردانی ریاضی محض آبادان قبول شدم....

  6. #3046
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    یه سوتی هم از دوران پشت کنکوری و قلم چی تعریف کنم. نمیدونم اینارو تو این تاپیک قبلا گفتم یا اینکه نه. سرچ که کردم نبود.

    من سال اولی که پشت کنکور بودم تو قلم چی ثبت نام کرده بودم. خدا نصیب نکنه. یه پشتیبان داشتم اینقدر سمج بود شماره خونه پدر مادر عمو خاله کلا همه اقوام رو از من گرفته بود. انگار این آدم بیکار بود فقط کارش این بود به من گیر بده. همیشه هم تراز من پایین میومد و به من میگفت اینجوری قبول نمیشی باید بیشتر بخونی. یه روزی تو پیش دانشگاهی زنگ تفریح با بچه ها یه جمع شده بودیم و داشتیم در مورد کنکور حرف میزدیم طبق معمول که یکی از بچه ها گفت من شنیدم اگه شمع به پاسخنامه بمالی دستگاه قاطی میکنه همه رو 100% میزنه. این حرف تو ذهن من موند و همش به این موضوع فکر میکردم. تا اینکه تصمیم گرفتم هفته بعد تو آزمون قلم چی این ترفند رو اجرا کنم و اگه جواب داد تو کنکور هم ازش استفاده کنم. غرق در رویا بودم و خودم رو در صنعتی شریف تصور میکردم. شب فردایی که آزمون داشتم رفتم سوپرمارکت و یه دونه شمع از این سفیدا خریدم . آوردم خونه و با چاقو نصفش کردم و گذاشتم تو جیبم. فرداش سر جلسه آروم شمع رو در آوردم و شروع کردم به مالیدن روی پاسخنامه. بعد دیدم تابلوئه کلا سفید باشه یه 7 8 تایی رو الکی سیاه کردم دوباره شمع مالیدم یه گندکاری شد که نگو. سیاهی مداد پخش شد رو پاسخنامه شمع هم یه حالت چرکی به خودش گرفته بود. تا آخر جلسه داشتم شمع میمالیدم و تمام دستم چرب شده بود. تا اینکه تموم شد و پاسخنامه ها رو جمع کردن. پیش خودم فکر کردم یا جواب میده و من به آرزوهام میرسم یا اینکه طبق معمول ترازم پایین میاد اما دیگه به این فکر نمیکردم که چه اتفاقی قراره بیفته. فردا صبحش رفتم کارنامه مو بگیرم. وقتی پشتیبان منو دید عصبانیت از چهره ش میبارید. رفت مدیر موسسه رو صدا کرد اونم اومد و همه با عصبانیت نگام میکردن. بعد پشتیبان کارنامه مو داد دستم گفت تو کل ایران تو نفر آخر شدی O-: بعدش مدیر موسسه گفت پاسخنامه تورو سه بار دستگاه تصحیح کرد و دو بار هم دستی تصحیح کردن. تو باعث شدی رتبه شهر ما که همیشه جز 5 تای اول بود 11 بشه. بعد کلی سرکوفت زدن و ضایع کردن پیش بقیه بچه ها من از اونجا اومدم بیرون و اونها هم به همه شماره هایی که از من داشتن زنگ زدن و موضوع رو گفتن و آبروی من تو کل فامیل رفت. هر جا میرفتم میگفتن واقعیت داره تو نفر آخر تو کل ایران شدی....

  7. #3047
    اگه نباشه جاش خالی می مونه p 3 0 world's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    381

    پيش فرض

    سلام این هم سوتی یکی از بچه ها
    یک روز معلم فارسی ما نیومده بود سر کلاس و مدیر ما هم که قبلا دبیر ادبیات بود جاش اومد سر کلاس و شروع کرد بع درس پریدن
    یکی از بچه ها را صدا کرد وسط سوالاش ازش پرسید توی بیت
    شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب
    چه صنعت ((ادبیش را دیگه نگفت )) به کار رفته
    این دوستمون هم پس از کلنجار رفتن با خودش و سوزاندن فسفر بسیار جواب را فهمید
    می دونین چی گفت ؟
    ذوب آهن

  8. #3048
    اگه نباشه جاش خالی می مونه p 3 0 world's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    381

    پيش فرض

    ه سوتی دیگه یادم اومد
    یه بار با یکی از دوستانمون که چندان هم مو ندارد نشسته بودیم
    نمی دونم داداشم چی شد که این جک بیمزه ی قدیمی یادش اومد :
    کسی می دونه فرق هواپیما با کچل چیه
    بعد از اینکه این را گفت یهو فهمید که چی شد ه و سریع بحث رو عوض کرد
    من هم که دوزاریم خیییییییییییییییییلی کجه (در حد 179.9 درجه ) جوابش را گفتم که کجل فرق نداره و هواپیما هم نکته ی انحرافی بود
    جالب اینجاست که تا فرداشبش که توی خونه بحثش شد نفهمیم که چی شده

  9. #3049
    اگه نباشه جاش خالی می مونه p 3 0 world's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    اصفهان
    پست ها
    381

    پيش فرض

    سلام این هم سوتی یکی از بچه ها
    بزرگترین سوتی قرن :
    یک روز معلم فارسی ما نیومده بود سر کلاس و مدیر ما هم که قبلا دبیر ادبیات بود جاش اومد سر کلاس و شروع کرد بع درس پریدن
    یکی از بچه ها را صدا کرد وسط سوالاش ازش پرسید توی بیت
    شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب
    چه صنعت ((ادبیش را دیگه نگفت )) به کار رفته
    این دوستمون هم پس از کلنجار رفتن با خودش و سوزاندن فسفر بسیار جواب را فهمید
    می دونین چی گفت ؟
    ذوب آهن

  10. #3050
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    سوتی جدید:

    با بابام داشتیم میرفتیم بیرون. بابام سیگارشو از شیشه ماشین انداخت بیرون ولی بعدش گفت فکر کنم برگشت تو ماشین.
    منم هرچی نگاه کردن دیدم چیزی نیست. گفتم نه بابا رفته بیرون توهم زدی!!!
    چهارراه آزادشهر پشت چراغ قرمز بابام گفت بوی چیه میاد؟ گفتم نمیدونم. گفت بو قنادی میاد. گفتم نه بوی سیم سوخته میاد. گفت نه بوی نبات سوخته میاد.
    یهو دیدم از شلوار بابام داره دود بلند میشه.
    یهو ته سیگارو دیدم سریع انداختم بیرون. ولی شلوار بابام به ابعاد 4 در 4 سوخته بود.
    جالبه بابام متوجه نشده بود ولی زیر شلواریش هم با همین ابعاد سوخته بود. ما بقیش رو که به ما نگفت ولی خدا داند!!!!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •